۱۳۹۴ شهریور ۵, پنجشنبه

سیری در شعری از خواجوی کرمانی (5)


مسعود بهبودی

دشمنم گر بگدازد ز حسد، گو بگداز
جرم کفار به تعذیب سقر کم نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر دشمن من از فرط حسد ذوب شود، بگذار ذوب شود.
·        جرم جماعت کافر، در اثر عذاب دوزخ کاهش نمی یابد.  

1
دشمنم گر بگدازد ز حسد، گو بگداز
جرم کفار به تعذیب سقر کم نشود

·        خواجو در این بیت، به تبیین صریح و روشن منظور اصلی خود مبادرت می ورزد:
·        اکنون خواننده می فهمد که خواجو در مقابل رقیبی از همگنان و همجنسان خویش، رجز می خواند.
·        خواجو خود را به مقام خدا ارتقا می دهد، خدائی با جهنم و ملائکه عذابش.
·        بعد مخالفین خود را به درجه کفار تنزل می دهد و به اسفل السافلین دوزخ پرتاب می کند تا حسابی شکنجه شوند، زهر بخورند و زجر بینند.
·        بعد بسان خدای بی رحم از خود راضی و بی قلبی پا روی پا می اندازد و کیف خر می کند.
·        آن سان که حتی حاضر به کمترین  تخفیف نیست و علیرغم زجر کش کردن مخالف خود، حاضر به کاهش جرمش نمی شود.
·        آدم بی اختیار به یاد عادولف احمد شاملو و کاریکاتورهای او می افتد.

2
گر گیا، خشک مزاجی کند و طعنه زند
باغ را رایحهٔ سنبل تر کم نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر گیاهی، خشک طبعی کند و به باغی طعنه زند، از عطر باغ کم و کسر نمی شود.

·        خواجو در این بیت، خود را در نهایت فروتنی شاملوئیستی به باغ پر گل و سنبل عطر آگینی تشبیه می کند و مخالفین خود را به گیاهی حقیر و طعنه زن.
·        بعد از عظمت لایزال خود رجز می خواند.
·        خواجو ظاهرا خدای ثانی است.
·        جرثومه ای از تبار شاملو ست.
·        مثل عادولف، «معنای وجود خدا ست.»  

3
چه غم از منقصت بی هنران، زانکه به خبث
رفعت و رتبت ارباب هنر کم نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        از معایب بی هنران غمی نیست.
·        چون با بد طینتی آنان، عظمت و رتبه و مقام اهل هنر کم نمی شود.

·        خواجو در این بیت نیز در نهایت تواضع و فروتنی، خود را ارباب هنر تصور و تصویر می کند و مخالفین خود را بی هنر.
·        ضمنا کمافی السابق به سبب خبث آنان، از عظمت ارباب هنر کم نمی شود.

·        در فلسفه خواجو، همه چیز همیشه، همان می ماند که بوده است.
·        مبلغ و منادی مقوله ی فاشیستی «همیشه همانی» (آیة الله العظمی فریدریش نیچه) اگر این غزل خواجو را خوانده بود، قند در دلش آب شده بود و شعری هم در مدح خواجو سروده بود و قربان ـ صدقه خواجو و خواجه همزمان رفته بود.

4
گر چه هست اهل خرد را خطر از بی خردان
حدت خاطر دانا به خطر کم نشود

سخنم را چه تفاوت کند از شورش خصم
که به آشوب مگس، نرخ شکر کم نشود

جوهری را چه غم از طعنهٔ ی هر مشتری ئی
که بدین،  قیمت یاقوت و گهر کم نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگرچه بی خردان، خطری برای خردمندان هستند، ولی با این حال، تیزی خاطر دانایان به خاطر خطر از چیزی و یا کسی کم نمی شود.
·        برای سخن من، شورش دشمن، اثرگذار نیست.
·        چون آشوب مگس، نرخ شکر را کاهش نمی دهد.
·        جواهرفروش از طعنه مشتری باکی ندارد.
·        چون با طعنه مشتری، قیمت یاقوت و گوهر کاهش نمی یابد.

·        این سه بیت نیز محتوائی جز خودستائی، خود خشنودی، رجز خوانی و تحقیر مخالفین ندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر