۱۳۹۴ مرداد ۲۹, پنجشنبه

دین و یا مذهب به مثابه اوتوپی (4)


دکتر ورنر سپمن
دفاتر مارکسیستی نوامبر 2010
برگردان شین میم شین   

2
بخش دوم

1
·        از آنجا که تجربه ی مکرر کمبود و نسیان در جهان راسیونالیته ی سرد سبب شده که رابطه انسان ها با همنوعان خویش هر چه بیشتر تابع تخمین سود و زیان ممکنه باشد و هراس نشسته در ته دل از نزدیکی اجتماعی، کسب عمومیت کرده است، انسان ها به دنبال «تکیه گاه» جدیدی می گردند ولی همزمان به «خودمطلوب سازی» (اوپتیمال سازی خود) پسیکولوژیکی (روانی) نیز دست می زنند تا بلکه در مقابل مطالبات و بی رحمی های روزمره به زانو در نیایند.

2
·        مذاهب نهادینه شده نیز اصولا می توانستند تکیه گاه و امید آرزوئی برای انسان ها عرضه کنند.

3
·        اما جویندگان معنا برای زندگی ـ تا آنجا که بررسی های امپیریستی (تجربی) نشان می دهند ـ به اعتقاد مذهبی معنی بخش بندرت دست می یابند.
·        زیرا زندگی آنها در چنگ مناسبات سرمایه داری ریسک آمیز (که انسان ها را به خودمطلوب سازی بی امان وامی دارد) توان داشتن احساس مذهبی در دل را تار و مار ساخته است.

4
·        آنها در سیستمی از بیگانگی و از خودبیگانگی گرفتار آمده اند، سیستمی که قوای تخیل انسان ها را عمدتا در هم می کوبد، سیستمی که زیر سیطره «زمان حال بی پایان» قرار دارد.
·        احساس زمان حال دائم به سمتگیری بنیادی عصر بدل شده است.

5
·        آنچه که در این شبکه بیگانه فرمائی دنیوی ـ حیاتی و خود ابزارواره سازی ـ قاعدتا ـ توسعه می یابد، سمتگیری های مذهبی واره اند که تعلق خاطر سست و بی رمق می طلبند و براحتی قابل مصرف اند.
·        زیرا این سمتگیری ها بطور روزافزونی در فرم های تجاری و یا در کپسول های معنوی تجاری عرضه می شوند.

6
·        آنچه که این جانشین های معنوی برای مذهب ندارند، خصلت دوگانه ای است که مارکس به عنوان خصلت خاص مذاهب قلمداد می کند.

7
·        برای به خاطر آوردن این خصلت دوگانه مذاهب، بهتر است که گفتار مارکس را در کلیت آن مرور کنیم و مورد تأمل قرار دهیم.


گفتار مارکس راجع به دین و مذهب

·        در همین گفتار مارکس، دین و یا مذهب به مثابه تریاک توده تلقی شده است، حکمی که یکی از دو و یا سه حکم مارکس است که مورد سوء تفاهم قرار گرفته است:

1
·        «انسان عبارت است از جهان انسانی، دولت و همبود (اجتماعیت)

2
·        این دولت، این همبود (اجتماع)،  مذهب را ایجاد می کند و مذهب، شعور وارونه است.
·        زیرا خود جهان انسانی (یعنی جهانی که موجد مذهب است. مترجم) وارونه است.

3
·        دین و یا مذهب تئوری عام این جهان انسانی است.

4
·        دین و یا مذهب جمعبندی دایرة المعارفی این جهان انسانی است.

5
·        دین و یا مذهب منطق این جهان انسانی در فرمی همه پسند است.  

6
·        دین و یا مذهب آبروی اسپیریتوئالیستی این جهان انسانی است.

7
·        دین و یا مذهب شور و شوق این جهان انسانی است.
·        تأیید اخلاقی این جهان انسانی است.
·        تکمیل سرور آمیز این جهان انسانی است.

8
·        دین و یا مذهب داروی مسکن این جهان انسانی و بنیان توجیه آن است.

9
·        دین و یا مذهب تحقق (واقعیت یابی)  تخیلی ماهیت انسانی است.
·        برای اینکه ماهیت انسانی فاقد واقعیت حقیقی است...

10
·        ذلت مذهبی در یکی، بیانگر ذلت واقعی است و در دیگری اعتراض بر ضد ذلت واقعی است.
·        (دوگانگی دین: دیالک تیک افیون و آه بودن دین. مترجم)  

11
·        دین و یا مذهب آه موجود ستمدیده و مظلوم است.

12
·        دین و یا مذهب قوت قلبی جهان بی قلب است.
·        روح شرایط بی روح است.
·         تریاک توده است.

13
·        پایان دادن به دین و یا مذهب ـ به مثابه سعادت واهی برای خلق ـ از طریق در خواست سعادت واقعی برای خلق میسر می شود.

14
·        درخواست ترک توهمات راجع به وضع خود، یعنی درخواست ترک وضعی که به توهم نیاز دارد.

15
·        بنابرین، هسته انتقاد از دین و یا مذهب، انتقاد از جهان ذلت باری است که دین و یا مذهب هاله مقدس آن است.

16
·        انتقاد گل مجازی زنجیر را می چیند، نه برای اینکه انسان زنجیر عاری از تخیل و تسکین را به گرده کشد.
·        بلکه برای آنکه زنجیر را براندازد و گل زنده را بشکند.

17
·        انتقاد از دین و یا مذهب، انسان را نومید می سازد، تا بسان نومیدی، بسان به هوش آمده انسانی

الف
·        باندیشد.
ب
·        به عمل دست زند.
ت
·        واقعیت خود را بر پا دارد.

پ
·        ، تا حول خود بچرخد و در نتیجه حول خورشید واقعی خود بچرخد.

ث
·        دین و یا مذهب خورشید واهی است که حول انسان می چرخد، تا زمانی که انسان، حول خود نمی چرخد.»
·        (کارل مارکس. مقدمه ی نقد فلسفه حقوقی هگل)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر