۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

سیری در شعری از خواجوی کرمانی (8) (بخش آخر)


مسعود بهبودی
  
سعدی

عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه با آدمی بزرگ شود

·        معنی تحت اللفظی:
·        بچه گرگ، سرانجام گرگ می شود.
·        حتی اگر با آدمیان بزرگ شود.

·        سعدی مثالی از عالم جانوران می آورد تا اثبات کند که بچه راهزن، به همان سان راهزن می شود که بچه گرگ، گرگ می شود.

·        ایراد این طرز استدلال شیخ شیراز کجا ست؟

1
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه با آدمی بزرگ شود

·        اولین ایراد طرز استدلال سعدی را تجربه ی زنده ی زندگی نشان می دهد:
·        امروزه در کشورهای افریقا، گرگ که سهل است، ببر و پلنگ با آدمیان بزرگ می شوند و تا آخر عمر با گوسفندان سر یک سفره می نشینند.

2
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه با آدمی بزرگ شود

·        ایراد بزرگ این شیوه ی استدلال شیخ شیراز، در ناتورالیزه کردن مسائل اجتماعی و یا در سوسیالیزه و یا هومانیزه و یا آنتروپومورفیزه (انسان واره)  کردن مسائل طبیعی است.

·        بچه گرگ اصولا ربطی به بچه آدم ندارد.
·        بنی نوع بشر هزاران سال قبل، عالم حیوانی را ببرکت کار و تفکر و خرد ترک گفته است.
·        اینکه روزی روزگاری میمون بوده است، دلیل بر حیوان بودن کماکان آن نیست.
·        در طبیعت جامد و جاندار، قوانین دیگری حاکمند که ربطی به جامعه بشری ندارند.

·        نمی توان قوانین جمادات و یا جانوران را به جامعه بشری و یا برعکس، قوانین جامعه بشری را به جمادات و جانوران (طبیعت) بسط و تعمیم داد.
·        این تحریف حقیقت عینی خواهد بود.
·        این به معنی کلاهبرداری و عوامفریبی خواهد بود.

3
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه با آدمی بزرگ شود

·        کسب و کار سعدی و حافظ و آخوند های با و بی عمامه، اما همین است.
·        کسب و کار فلاسفه فاشیسم از آرتور شوپنهاور تا نیچه و هایدگر و اراذل و اوباشی از قبیل هیتلر و گوبلز و گورینگ نیز همین بوده است.

·        شوپنهاور تفاوتی میان گله فیل ها و یا گرگ ها با جامعه بشری قایل نمی شود تا با استناد به گرگ آلفا در گله گرگ ها، ضرورت وجود پیشوایان خونخواری از قبیل هیتلر و موسولینی و غیره را اثبات کند.

·        شوپنهاور قوانین حاکم بر طبیعت را به جامعه بشری بسط و تعمیم می دهد.
·        آنگاه فاجعه آغاز می شود.
·        چون گرگ آلفا به هنگام تقسیم طعمه به زیر دستان خود اصلا اجازه نزدیک شدن به طعمه نمی دهد و گرگ های دیگر چه بسا از گرسنگی می میرند.

4
·        با این منطق فلاسفه ی فلسفه بورژوائی واپسین  و فاشیسم و فوندامنتالیسم است که 6 میلیون یهودی بی گناه سلب مالکیت بر دار و ندار خویش می شوند و پس از استثمار وحشیانه اسکلت گرسنگی کشیده شان به کوره های آدم سوزی سپرده می شود.

·        و یا پیران پرولتاریا به جرم دگر اندیشی چنان وحشتناک گرسنه نگهداشته می شوند که به روایت شاهدی به پوست خیار له شده در زیر پا چنگ می زنند.

·        پشت جنایات فاشیسم و فوندامنتالیسم، همین تئوری فاشیستی بنیاد، همین دوئالیسم هابیل و قابیل، همین تئوری فاشیستی ابربشر و آشغال بشر، همین تئوری گرگ زادگی وسنگ بد گهر، خرناسه می کشد.

5
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچـــه با آدمی بزرگ شود

·        بنا بر تئوری شبه فاشیستی سعدی و حافظ و غیره، تنها راهی که برای نجات از شر «گرگ زاده های رنگارنگ» می ماند، اعدام آنها ست.
·        بنظر سعدی در این حکایت، زن و بچه راهزن مظهر شر بنیادی هستند و غیر قابل تربیت اند.
·        تنها راهی که خوانین و سلاطین نیک بنیاد دارند، زدن گردن آنها همه، از خرد تا کلان است.

·        اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم از دیرباز هم همین تئوری را جامه عمل می پوشانند.
·        امیر مؤمنین با همین تئوری است که در شبی، گردن هزار پدر را می زند و هزار خانواده را بی پدر می سازد.

6
·        تئوری در هر فرم مذهبی و یا لائیک، فقط تئوری نمی ماند.
·        تئوری پس از نفوذ در بنی نوع بشر، جامه عمل می پوشد.
·        چراغ راه و یا گمراه هر کس می شود.
·        ضرورت مبارزه ایده ئولوژیکی، ضرورت روشنگری علمی و انقلابی، ضرورت دفاع از حقیقت عینی به هر قیمت، یه همین دلیل است.
·        مسئله شوخی بردار نیست.

·        تکثیر بی خردانه و غیرمسئولانه جفنگیات فاشیستی و فوندامنتالیستی ـ در تحلیل نهائی ـ فرقی با جنایات فاشیستی و فوندامنتالیستی ندارد.
·        یکی مقدمه دیگری است.
·        یکی پیش شرط دیگری است.
·        یکی زادگاه دیگری است.

·        مسئله شوخی بردار نیست.


·        مراجعه کنید به تحلیل اشعار و آثار سعدی و حافظ وغیره  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
سنگ بد گوهر اگر کاسهٔ زرین شکند
قیمت سنگ نیفزاید و زر، کم نشود

·        خواجو نیز در این بیت، پدیده های طبیعی را آنتروپومورفیزه می کند.
·        انسان واره جا می زند تا رجز بخواند.
·        سنگ به اصطلاح بد گوهر چه ربطی به مخالفین او دارد و کاسه زرین چه ربطی به خود او؟
·        چنین کارهائی بلحاظ تجربی و منطقی خطا و ضمنا ممنوعند.
·        اصلا مجاز نیستند.
·        هر عرصه در هستی باید با توسل و توجه به  مفاهیم، مقولات، قوانین و قانونمندی های عینی آن عرصه توضیح داده شوند و نه با  مفاهیم، مقولات، قوانین و قانونمندی های عینی عرصه های بکلی دیگر.

·        همین فرم عوامفریبی کسب و کار همه مکاتب فلسفه و جامعه شناسی امپریالیستی نیز است.
·        بیولوژیسم، سوسیال ـ داروینیسم، راسیسم (تئوری نژادی) و غیره چیزی جز این نیستند.

6
گفته‌ اند این مثل و من دگرت می ‌گویم
که به تقبیح نظر، نور بصر کم نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        این ضرب المثل را گفته اند و من تکرارش می کنم:
·        با تقبیح نظر، نور چشم کاهش نمی یابد.

·        این آخرین بیت غزل خواجو ست.
·        این بیت ظاهرا بطور زورکی سروده شده و بی معنی است.

·        شاید منظورش این است که اگر کسی نظر و نگاه او را تقبیح کند، نور چشم او کاهش نمی یابد و همیشه همان می ماند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر