۱۳۹۴ شهریور ۵, پنجشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (152)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش
این شعر را از میان حدیث های نفسش جدا کـردم
تا بگویم که حتی در روایت حال هم‌
اگر‌ از رنگ و آهنگ‌ و نور و شور خواجه عبد الله انصاری و شیخ عطار و ابو سعید ابو الخیر،
آگاه یا ناآگاه،
تأثیر بپذیرد، پیروزمندتر بیرون می‌آید
تا از روایتگری های یکنواخت که در آنـها مـصراع ها دراز است‌ و قافیه‌ ها قافیه ‌زا و روایت ‌گستر و روایت طالب تتابع (پی در پی آمدن) اضافات:

 ای که سودا می ‌کنی با خلق دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن رنگین ‌کمان را
من‌ که اینک‌ با تو همدوشم.
آشنای سرکشی‌ های فراموشم
رفته بـا سـودای دیرین، شور و جوشم
هرچه دارم می ‌فروشم.

چه‌ خویشی با چنین درویش ناخویشی
که زیر خرقه صد وصله فقرش،‌ قبای‌ اطلس‌ نرم تن‌ آسانی است
خدایی می ‌نماید، لیک در سودای شیطانی است.

و چه خنده‌ دار است که بعضی از شاعران ‌‌مـعاصر‌ در ایـن شیوه حماسه هم می ‌سرایند.

1
محمود کیانوش
این شعر را از میان حدیث های نفسش جدا کـردم
تا بگویم که حتی در روایت حال هم‌
اگر‌ از رنگ و آهنگ‌ و نور و شور خواجه عبد الله انصاری و شیخ عطار و ابو سعید ابو الخیر،
آگاه یا ناآگاه،
تأثیر بپذیرد، پیروزمندتر بیرون می ‌آید

·        بنظر محمود کیانوش، محمد زهری در شعر «آواز تلخ» موفق تر بوده تا در اشعار قافیه دارش.
·        آنچه از شعر یاد شده برای کیانوش اهمیت داشته، نه محتوای آن، نه تجارب و دانش تجربی تقطیر یافته در آن، بلکه فقط و فقط فرم آن و موفیت شاعر از این جهت بوده است.

·        خواندن نقد های ادبی و غیره علمای کشور عه هورا، ثمر و سودی جز اتلاف وقت گرانبها ندارد.
·        تحت تأثیر این جور چیزها ست که نسلی ترحم انگیز و تهوع انگیز در برهوت جامعه «تربیت» می شود.
·        نسلی بیگانه با تفکر و تأمل
·        نسلی علاف و بی همه چیز.

2
محمود کیانوش
این شعر را از میان حدیث های نفسش جدا کـردم
تا بگویم که حتی در روایت حال هم‌
اگر‌ از رنگ و آهنگ‌ و نور و شور خواجه عبد الله انصاری و شیخ عطار و ابو سعید ابو الخیر،
آگاه یا ناآگاه،
تأثیر بپذیرد، پیروزمندتر بیرون می‌آید

·        در قاموس محمود کیانوش ذکر بیتی و یا جمله کوتاهی از عارفی به معنی جریان شطی از «رنگ و آهنگ‌ و نور و شور» در شعر زهری است.
·        وقتی از کسی برای دعاوی اش، دلیلی نپرسند، می تواند پاشنه دهنش را بکشد و هر جفنگی که خواست، سر هم بندی کند و تحویل خلایق کور و الکن و کودن دهد.  

3
محمود کیانوش
این شعر را از میان حدیث های نفسش جدا کـردم
تا بگویم که حتی در روایت حال هم‌
اگر‌ از رنگ و آهنگ‌ و نور و شور خواجه عبد الله انصاری و شیخ عطار و ابو سعید ابو الخیر،
آگاه یا ناآگاه،
تأثیر بپذیرد، پیروزمندتر بیرون می‌آید
تا از روایتگری های یکنواخت که در آنـها مـصراع ها دراز است‌ 
و قافیه‌ ها قافیه ‌زا و روایت ‌گستر و روایت طالب تتابع (پی در پی آمدن) اضافات:

·        کیانوش اشعار نو زهری از قبیل «آواز تلخ»  را با اشعار قافیه دار او مورد مقایسه قرار می دهد و موفقیت آمیز تر از آنها تلقی می کند.
·        بحث کیانوش فقط و فقط به فرم شعر محدود است و نه به غنای معنوی و مضمونی شعر.
·         مفاهیم کیانوش عمدتا ایراسیونالیستی (مبتنی بر خردسیتزی)  اند:

الف
قافیه‌ ها قافیه ‌از هستند.  

·        در قاموس کیانوش قوافی آبستن اند و قافیه می زایند.
·        او از اشعار ناموفق زهری هم مثال آورده است.
·        باید فانتزی جد و آبادی خویش را فعال کنیم تا ببینیم من ـ زور کیانوش چیست.  

ب
قافیه‌ ها قافیه ‌زا و روایت ‌گستر هستند.

·        در قاموس کیانوش قوافی نه تنها آبستن قوافی اند، بلکه گسترنده روایت هم هستند.
·        چه هنرها که قوافی موفقیت ستیز ندارند.

ت
و روایت طالب تتابع (پی در پی آمدن) اضافات است.

·        بنظر کیانوش روایتی در شعر، تعیین کننده تسلسل اضافات است.
·        باید در مثال های او به منظورش پی ببریم.
·        روایتی را پیدا کنیم که طالب تتابع اضافات بوده است.  

4
ای که سودا می ‌کنی با خلق دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن رنگین ‌کمان را
من‌ که اینک‌ با تو همدوشم.
آشنای سرکشی‌ های فراموشم
رفته بـا سـودای دیرین، شور و جوشم
هرچه دارم می ‌فروشم.

·        این بریده ای از شعری از اشعار زهری است و ضمنا نمونه ای است.
·        قافیه ی قافیه زا در این بند شعر زهری احتمالا زمان است که رنگین کمان را می زاید و یا همدوشم است که فراموشم را و شور و جوشم را و می فروشم را.
·        در قاموس کیانوش همه این  مفاهیم توخالی اند.
·        منشاء فرمال محض دارند:
·        زاده های قافیه اند.
·        یعنی فاقد منشاء منطقی و معنوی و مضمونی اند.
·        یعنی می توانستند چیزهای دیگری هم از قبیل می خروشم، چون سروشم، عیب پوشم و غیره هم باشند.

·        از دید کیانوش روایت «سودا کردن دیبای زمین و زمان با خلق» منجر به «تتابع اضافات» زیر شده است:
·        گوهر ابر بهاران و طوق روشن رنگین کمان

·        کیانوش اضافاتی از این قبیل را دال بر عدم موفقیت شعر قافیه دار می داند و شعر نو را بدان ترجیح می دهد.

·        ما بهتر است که کل همین شعر را مستقلا مورد تحلیل قرار دهیم.

·        ولی قبل از آن نظری بر مثال دیگر کیانوش می افکنیم:   

5
چه‌ خویشی با چنین درویش ناخویشی
که زیر خرقه صد وصله فقرش،‌ قبای‌ اطلس‌ نرم تن‌ آسانی است
خدایی می ‌نماید، لیک در سودای شیطانی است.

·        در این مشت نمونه خروار کیانوش، نه از قوافی قافیه زا اثری هست و نه از تتابع اضافات.
·        حتی کمترین حرف زاید در این بند شعر زهری به چشم نمی خورد.

6

گلایه (۱۳۴۵)
هر چه دارم ، می فروشم

·        روزها را می فروشم، روزهای بی سحر، بی شام
·        ـ خانه های خالی ِ رنگین رسوایی
·        گام ها را تیز کرده، رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوه ـ

*****
·        سال ها را می فروشم
·         سال های بی خبر، بی نام
·        ـ  دانه های خوشه ی شیرین تنهایی
·        بال ها را باز کرده،
·        خفته سنگین در غلاف پیله ی ابریشم ِ اندوه ـ

*****

·        ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
·        گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را ،
·         من که اینک با تو همدوشم
·        آشنای سرکشی های فراموشم
·        رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
·        هر چه دارم می فروشم:
·        روزهای بی سحر، بی شام
·        سال های بی خبر، بی نام

·        می فروشم تا که بفروشی
·        یک نگین از پهندشت ِ خاک
·         یک نفس از سینه ی آرام
·         یک نگاه دلنشین ِ پاک
·        بعد از آن با یک شب جاوید خاموشی، همآغوشی !

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر