۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (150)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
  
باغی بودم.
باغی با فرشی از گل،
پر بار.

اینک خاکی هستم، خوار.
این را از تو دارم
از بی تو بودن.

·        معنی تحت اللفظی:
·        بسان باغ پر بار مفروش از گل بودم.
·        اکنون خاکی خوار هستم.
·        دلیلش غیاب تو ست.  

1
باغی بودم.
باغی با فرشی از گل،
پر بار.

اینک خاکی هستم، خوار.
این را از تو دارم
از بی تو بودن.

·        محمد زهری در این بند شعر، دیالک تیک گلخن و باغ (نیما یوشیج) را به شکل دیالک تیک خاک خوار و باغ پر گل پربار بسط و تعمیم می دهد و بر خلاف نیما، از سقوط غم انگیز خبر می دهد:
·        سقوط از پله توسعه بالا به نازل ترین  پله ی توسعه ممکنه.
 
·        این دومین گزارش تراژیک راوی شعر از غیاب دوست است.
·        غیاب دوست به تخریب راوی شعر منجر شده است.

2
·        برای درک و تفسیر اشعار شعرای توده و حزب توده باید توده ای بود.
·        در غیر این صورت، فقط می توان بسان کیانوش قربان ـ صدقه وزن و قافیه و دلنشینی و غیره شعر رفت.
·        اگر مثلا مخاطب راوی شعر را با حزب توده، حاکمیت توده و یا فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیسم جایگزین کنیم، به غنای نظری و معنوی غول آسای این شعر پی می بریم.

·        تعویق و تأخیر گذار از حاکمیت اقلیت انگل به حاکمیت توده مولد و زحمتکش زیر پرچم پرولتاریا باغات پر گل پر بار را در مقیاس جهانی حتی به خاک خوار مبدل می سازد.

2
شهری بودم
شهری با ابری از نور
پر شور

اینک دشتی هستم، کور
این را از تو دارم
از «بی تو» بودن

·        معنی تحت اللفظی:
·        شهر روشن و پر نور و پر شور بودم.
·        اکنون دشتی کور هستم.
·        دلیل این سقوط، «بی تو» بودن است.

·        این بند شعر بلحاظ غنای تصویری و تخیلی بی نظیر است: 

3
شهری بودم
شهری با ابری از نور

·        محمد زهری شاید برای نخستین بار در جهان، شهری را تصور و تصویر می کند آسمانش ابری است.
·        ولی نه ابر بارانبار، بلکه ابر نوربار.
  

4
شهری بودم
شهری با ابری از نور
پر شور

·        محمد زهری بلافاصله بارش نور را با تشکیل شور پیوند می دهد:
·        می توان گفت که او دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک نور و شور بسط و تعمیم می دهد.
·        این دانش تجربی را محمد زهری احتمالا ببرکت سفر به انگلستان و اقامت در آنجا کسب کرده است.
·        روشنی و تیرگی هوا در روان آدم ها (شاید هم جانوران) تأثیر مثبت و منفی می گذارد.
·        با قطع بارش باران و تشکیل رنگین کمان و روشن شدن هوا، شطی از شور و شوق و شادی در دل آدم ها جاری می شود.
·        شاید سکنه شمال ایران هم همین تجربه پسیکولوژیکی را با وضع هوا داشته باشند.

5

اینک دشتی هستم، کور

·        اصطلاح دشت کور، اصطلاح غریبی است.
·        درست به همان سان که ابر نور، اصطلاح غریبی بوده است.

·        کور را معمولا و منطقا به چاه می گویند.
·        شاید به این دلیل که چاه آب به چشم بینا شبیه است.
·        چاه آب چشم دشت و صحرا، کویر و برهوت است.

·        دلیل محمد زهری در تشکیل و کاربست این اصطلاح غیرعادی، احتمالا تشکیل و کاربست اصطلاح ابر نور در آغاز این بند شعر بوده است.
·        او بدین طریق دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک ابر نور و دشت کور بسط و تعمیم می دهد تا از سقوط خویش به دلیل غیاب دوست گزارش دهد.

6
اینک دشتی هستم، کور
این را از تو دارم
از «بی تو» بودن

·        دلیل دیگر این اصطلاح غیر عادی، شاید این باشد که مخاطب ضمنا فونکسیون چراغ دارد.
·        منبع روشنائی و روشنگری است.
·        غیاب او سبب کوری شاعر می شود.

·        در گیومه قرار دادن «بی تو» این تصور و حدس ما را هم حمایت می کند و هم تأیید:
·        غیاب خورشید روی دوست، خاطر شاعر را و جامعه و جهان را به دشت کور مبدل می سازد.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    محمد زهری شاید برای نخستین بار در جهان، شهری را تصور و تصویر می کند که آسمانش ابری است.
    · ولی نه ابر بارانبار، بلکه ابر نوربار.

    پاسخحذف