جمعبندی از
مسعود بهبودی
دربارۀ قدرت روحی انسان
بندیکت اسپینوزا
شناختن ضرورت، همۀ این آشفتگی ها را از میان می برد
و آن گاه او دیگر چیزی نمی یابد که در خور نفرت و ریشخند و تحقیر باشد.
از این گذشته نسبت به هیچ کس احساس دلسوزی نمی کند
بلکه تا آنجا که نیرویش برسد می کوشد کار نیک بکند و شادمان باشد.
پایان
ضرورت چیست که شناختش حلال آشفتگی ها ست؟
1
ضرورت همان جبر دیر آشنا ست:
2
جبر یکی از مهمترین مقولات (عام ترین مفاهیم) فلسفی است
و در دو شناخت افزار دیالک تیکی زیر به کار می رود:
الف
در
دیالک تیک جبر و اختیار
(دیالک تیک ضرورت و آزادی)
ب
در
دیالک تیک ضرورت و تصادف
3
در مقوله جبر همه پدیده ها و روندهای عینی و ماهوی هستی تجرید می یابند:
الف
جوشش آب تحت فشار جو در 100 درجه سانتیگراد
یکی از فرم های مشخص جبر است.
ب
این بدان معنی است که در زمینه ی جوش آب
کسی صاحب اختیار (آزادی) نیست.
ت
اختیار و آزادی نیز در همین
دیالک تیک جبر و اختیار تعیین می شود:
پ
آزادی یعنی شناخت ضرورت
اختیار یعنی درک جبر
ث
هر کس به میزان شناخت جبر (ضرورت) هستی
مختار (آزاد) است.
مراجعه کنید به
دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی)
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
مثالی راجع به
دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف:
الف
فوتبالیستی توپی را شوت می کند.
ورود توپ به دروازه (گل شدن) در
دیالک تیک ضرورت و تصادف
صورت می گیرد و می تواند صورت گیرد.
تصادف فرم تحقق ضرورت است:
ب
دروازه بان خود را به سمت غلط دروازه پرت می کند تا توپ شوت شده را بگیرد.
این یکی از فرم های تصادف است.
ت
توپ از دست دروازه بان لیز می خورد و گل می شود.
این یکی دیگر از فرم های مقوله فلسفی تصادف است.
پ
توپ به تیر دروازه می خورد و گل می شود.
این فرم دیگر مقوله تصادف است.
5
همه این موارد مبتنی بر تصادف اما قانونمند هستند و نه کشکی و الکی
الف
به طرف غلط دروازه انداختن خود از سوی دروازه بان
به علت مثلا کلک زدن فوتبالیست شوت کننده است.
در نتیجه دروازه بان فکر می کند که توپ به همان طرف شوت خواهد شد.
ب
دلیل عینی لیز خوردن توپ از دست دروازه بان
می تواند بارش باران باشد و خیس بودن توپ و دست و دستکش.
6
فوتبالیست ها همین تصادف را مورد استفاده قرار می دهند:
توپ را شوت می کنند تا به پیکر بازیکنی بخورد و تصادفا گل شود.
7
دروازه بان در این صورت نه مقصر است و نه کاره ای است.
مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بندیکت اسپینوزا
شناختن ضرورت، همۀ این آشفتگی ها را از میان می برد
1
شناخت جبر و یا ضرورت
هم می تواند به آشفتگی فکری و پسیکولوژیکی پایان دهد
و هم می تواند آن را تشدید و تقویت کند.
2
شناخت جبر انجماد آب تحت فشار جو در صفر درجه سانتیگراد
هم می تواند به آرامش خاطر تهیه کننده مواد لبنی
(ماست و پنیر و کره و خامه و غیره)
منجر شود
و هم می تواند به سلب آرامش خاطر از او.
الف
هم می تواند او را به کنترل دمای شیر و هدایت آگاهانه روند تحول کیفی شیر به کره و ماست و پنیر بر انگیزد.
ب
هم می تواند او را
در صورت نداشتن دماسنج
به دلهره اندازد.
بندیکت اسپینوزا
و آن گاه او دیگر چیزی نمی یابد که در خور نفرت و ریشخند و تحقیر باشد.
از این گذشته نسبت به هیچ کس احساس دلسوزی نمی کند
بلکه تا آنجا که نیرویش برسد می کوشد کار نیک بکند و شادمان باشد.
1
این نظر اسپینوزا نیز قابل تأمل است:
الف
شناخت دلیل سادیسم فاشیستی و یا فوندامنتالیستی
شکنجه گری و یا آخوندی،
لات و لاشخوری و یا لومپنی
می تواند سبب پرهیز از نفرت به او شود.
ب
ولی حتما نباید مانع تحقیر وتمسخر او گردد.
ت
ضمنا نمی تواند مانع ترحم و دلسوزی به آن بدبخت گردد.
پ
چون همان شکنجه گر خود
دیالک تیکی از جلاد و قربانی است.
روزها ناخن همنوعان خود را می کشد و شب ها ناخن زن و بچه خود را.
پایان
الف
فوتبالیستی توپی را شوت می کند.
ورود توپ به دروازه (گل شدن) در
دیالک تیک ضرورت و تصادف
صورت می گیرد و می تواند صورت گیرد.
تصادف فرم تحقق ضرورت است:
ب
دروازه بان خود را به سمت غلط دروازه پرت می کند تا توپ شوت شده را بگیرد.
این یکی از فرم های تصادف است.
ت
توپ از دست دروازه بان لیز می خورد و گل می شود.
این یکی دیگر از فرم های مقوله فلسفی تصادف است.
پ
توپ به تیر دروازه می خورد و گل می شود.
این فرم دیگر مقوله تصادف است.
5
همه این موارد مبتنی بر تصادف اما قانونمند هستند و نه کشکی و الکی
الف
به طرف غلط دروازه انداختن خود از سوی دروازه بان
به علت مثلا کلک زدن فوتبالیست شوت کننده است.
در نتیجه دروازه بان فکر می کند که توپ به همان طرف شوت خواهد شد.
ب
دلیل عینی لیز خوردن توپ از دست دروازه بان
می تواند بارش باران باشد و خیس بودن توپ و دست و دستکش.
6
فوتبالیست ها همین تصادف را مورد استفاده قرار می دهند:
توپ را شوت می کنند تا به پیکر بازیکنی بخورد و تصادفا گل شود.
7
دروازه بان در این صورت نه مقصر است و نه کاره ای است.
مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بندیکت اسپینوزا
شناختن ضرورت، همۀ این آشفتگی ها را از میان می برد
1
شناخت جبر و یا ضرورت
هم می تواند به آشفتگی فکری و پسیکولوژیکی پایان دهد
و هم می تواند آن را تشدید و تقویت کند.
2
شناخت جبر انجماد آب تحت فشار جو در صفر درجه سانتیگراد
هم می تواند به آرامش خاطر تهیه کننده مواد لبنی
(ماست و پنیر و کره و خامه و غیره)
منجر شود
و هم می تواند به سلب آرامش خاطر از او.
الف
هم می تواند او را به کنترل دمای شیر و هدایت آگاهانه روند تحول کیفی شیر به کره و ماست و پنیر بر انگیزد.
ب
هم می تواند او را
در صورت نداشتن دماسنج
به دلهره اندازد.
بندیکت اسپینوزا
و آن گاه او دیگر چیزی نمی یابد که در خور نفرت و ریشخند و تحقیر باشد.
از این گذشته نسبت به هیچ کس احساس دلسوزی نمی کند
بلکه تا آنجا که نیرویش برسد می کوشد کار نیک بکند و شادمان باشد.
1
این نظر اسپینوزا نیز قابل تأمل است:
الف
شناخت دلیل سادیسم فاشیستی و یا فوندامنتالیستی
شکنجه گری و یا آخوندی،
لات و لاشخوری و یا لومپنی
می تواند سبب پرهیز از نفرت به او شود.
ب
ولی حتما نباید مانع تحقیر وتمسخر او گردد.
ت
ضمنا نمی تواند مانع ترحم و دلسوزی به آن بدبخت گردد.
پ
چون همان شکنجه گر خود
دیالک تیکی از جلاد و قربانی است.
روزها ناخن همنوعان خود را می کشد و شب ها ناخن زن و بچه خود را.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر