فروغ
فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
شین میم شین
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ اﺳﺖ
ﻣﯿﮕﻦ:
« ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ،
ﺳﺮﯾﻊ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺷﻮ!
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ، ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻨﺖ ﺭﻭ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﻭ ﺭﺍﻫﺸﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ بوﯼ ﺗﻨﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻩ،
ﻭ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻪ،
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
شین میم شین
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ اﺳﺖ
ﻣﯿﮕﻦ:
« ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ،
ﺳﺮﯾﻊ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺷﻮ!
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ، ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻨﺖ ﺭﻭ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﻭ ﺭﺍﻫﺸﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ بوﯼ ﺗﻨﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻩ،
ﻭ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻪ،
ﺍﺯ
ﺑﻮﯼ ﺗﻨﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻩ
ﻭ ﺑﻬﺖ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ»
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ
ﻭ ﺑﻬﺖ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ»
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ
·
از همین طرز توضیح مسائل، جهان
بینی فروغ آشکار می گردد:
·
از همین مفهوم گل و گشاد و تق و لق
«آدمیزاد»
·
چرا، به چه دلیل؟
·
ضمنا ایراد تجربی و منطقی این طرز
تفکر و طرز توضیح کجا ست؟
1
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
·
قبل از پاسخ به این پرسش ها، نظری
بر جفنگی از صمد بهرنگی می اندازیم، که بعضی ها به نیت «روشنگری» تکثیر و توزیع
کرده اند:
·
طرز «تفکر» و طرز «توضیح» صمد هم
مشابه طرز تفکر و طرز توضیح فروغ است.
·
اگرچه فروغ هزاران بار اندیشنده
تر، خردمندتر و خردگراتر از صمد و شرکاء است.
·
صمد در این جفنگ به جای مفهوم گل و
گشاد و تق و لق «آدمیزاد»، از مفهوم «بشر» استفاده می کند.
2
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
·
مفاهیم «آدمیزاد» و «بشر» هر دو انتزاعی (مجرد)
اند.
·
در این دو مفهوم انتزاعی، همه
اعضای جامعه بشری در گونی واحدی ریخته می شوند و عملا سلب هویت طبقاتی می شوند.
·
آدمیزاد مورد نظر فروغ، که «عریان
نشده او را می درد» و بشر بهرنگ که «به دست خود یعنی داوطلبانه بلا می آفریند و
زندگی را تلخ و غیرممکن می سازد»، شامل اعضای همه طبقات اجتماعی می شوند.
·
در این دو مفهوم که یکی تئولوژیکی (فقهی)
است و دیگری اگزیستانسیالیستی (فلسفه حیاتی)، هم توده های
مولد و زحمتکش (اعم از کنیز و کلفت و رختشوی و رعیت و پیشه ور و خرده مالک و عمله
و حمال و حفار و نجار و بقال و غیره) جا می گیرند و هم اعضای طبقه حاکمه (اعم از
ارباب فئودال و بنده دار و روحانیت و بورژوا و عوامل و علمای سرسپرده آن) و هم طیف
متلون لومپن پرولتاریا (اعم از جنده و جاکش و لات و لاشخور و گدا و جیب بر و راهزن
و دزد و قاچاقچی و قمار باز و غیره)
3
·
این جور مفاهیم انتزاعی، جامعه را سلب هویت طبقاتی می
کنند و همه اعضای جامعه را به یکسان مورد تحقیر و تخریب و یا مورد تحبیب و تجلیل
سوبژکتیو قرار می دهند:
الف
·
مثلا بسان فروغ و صمد همه اعضای
جامعه بشری را بدون کمترین تمایز و تفاوت، مظهر شر (سوبژکت بلا و درندگی) جا می
زنند.
ب
·
و یا همه اعضای جامعه را باز هم بدون
تمایز و تفاوت فی مابین، بطور سوبژکتیو و دلبخواهی به عرش اعلی می برند، یعنی ایدئالیزه
می کنند.
·
آن سان که خدا کلاه از سر برمی
دارد و جای خود را به انسان انتزاعی شاعری اگزیستانسیالیست و فیلسوفی فاشیست و یا
واعظی ایراسیونالیست (خردستیز)، خرافه گرا و فوندامنتالیست می دهد.
4
·
ما هم، در اشعار و آثار فروغ با
این دو نوع برخورد به انسان انتزاعی مواجه می شویم و هم، در اشعار و آثار احمد
شاملو و هم، در آثار همه فلاسفه و علما و وعاظ اگزیستانسیالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم:
5
·
ژان پل سارتر ـ یکی از نمایندگان چپنمای اگزیستانسیالیسم
ـ نیز در این جفنگ، از همین مفهوم صمد بهرنگی استفاده می کند و بشر انتزاعی را بنا
بر سلیقه و علاقه خود به نیت عوامفریبی،
ایدئالیزه می کند:
·
بشر انتزاعی در قاموس اگزیستانسیالیسم، خودش به دست خودش،
یعنی مطلقا بی اعتنا به جبر هستی، سرنوشت (؟) خود را تعیین می کند.
·
طرف چنان حواس پرت است که نمی فهمد که سرنوشت همیشه توسط
خدا و یا عوامل کر و کور و الکن و کودن خدا (قضا و قدر و اجل و این و آن) چه بسا به جوهری
نامرئی پیشاپیش بر پیشانی کسی نوشته می شود.
·
به قول سعدی حتی زمانی که هنوز نطفه اش به رحم مادر
نیفتاده است.
6
·
ژان پل سارتر در این جفنگ، در آن واحد دو انحراف تئوریکی
زیر را نمایندگی و تبلیغ می کند:
الف
·
او اولا وولونتاریسم (اراده گرائی) را با هارت و پورت
مبتنی بر چپنمائی، نمایندگی و تبلیغ می کند.
·
مؤسس اراده گرائی آرتور شوپنهاور ـ بزرگترین و مرتجع
ترین فیلسوف بورژوازی واپسین ـ و معلم فریدریش نیچه ـ مؤسس ایراسیونالیسم، نماینده نیهلیسم و پدر معنوی فاشیسم و نازیسم ـ است.
·
اگزیستانسیالیسم (فرانسه) و یا فلسفه حیات (آلمان) نیز آبشخور
فاشیسم و نازیسم بوده است.
·
فریب هارت و پورت حضرات را نباید خورد:
·
هر گردی گردو نیست.
ب
·
ژان پل سارتر از سوی دیگر پرکتیسیسم (عملگرائی) را
نمایندگی و تبلیغ می کند که انحراف دیگری در تئوری اجتماعی است:
·
پرکتیسیسم را امروزه هم سطل ننه ات طلب ها و هم احزاب
هپیلی هپوی عیرانی نمایندگی می کنند:
·
در این انحراف نظری، اندیشه (تئوری) هیچ انگاشته می شود
و عمل (پراتیک) همه چیز:
·
تفاوت در اندیشه، وحدت در عمل.
·
·
هر کس هر نظری دلش می خواهد داشته باشد.
·
علیرغم آن همه با هم متحد شوند و دست به عمل (؟) بزنند.
·
حرف ژان پل سارتر هم جز این نیست:
·
عمل بی اندیشه و عملا کورکورانه همه چیز، اندیشه و وحدت
نظر، هیچ چیز.
7
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﻣﺎ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ
ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺗﻮﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺭﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ.
·
ایراد تجربی و منطقی این سخن فروغ و جفنگ صمد بهرنگی،
تعیین جایگاه خود انها در میان «آدمیزادگان» درنده تر از گرگ و بشریت بلا آفرین و
زندگی تلخ ساز است.
·
سیر و سرگذشت هم اگزیستانسیالیست ها (فاشیست ها و غیره) و هم فوندامنتالیست ها (روحانیت و غیره) همیشه از همین قرار بوده است:
الف
·
اگزیستانسیالیست ها خویشتن خویش را در لفافه انسان انتزاعی
به عرش اعلی می برند.
·
در اشعار احمد شاملو این مسئله روشن تر از همه جا نمایان می
گردد.
·
آنجا که او خود را «بامداد اول و آخر»، «شرف کیهان» و
غیره و غیره جا می زند.
ب
·
فوندامنتالیسم (روحانیت و غیره) نیز با علم کردن انسان انتزاعی
و کلی در لفافه مثلا دوئالیسم خیر و شر (هابیل و قابل کذائی) و با به شلاق انتقاد بستن بشریت، خود را به عرش اعلی
می برند و اشرف موجودات تصور و تصویر می کنند.
·
هر اخوندی در هر منبری توده های مولد و زحمتکش را به شلاق نکوهش و مزمت می بندد.
·
ولی خویشتن خویش را و امثال خویش را از قلم می اندازد.
·
این اگر عوامفریبی نیست، پس چیست؟
ت
·
فروغ هم چنان وانمود می کند که انگار خودش با همه فرق
دارد.
·
انگار خود فروغ جزو آدمیزادگان نیست تا لخت نشده این و آن را بدرد.
پ
·
رودارتر از همه صمد بهرنگ است که بشریت را بلا آفرین جا
می زند و به مثابه تلخ کننده زندگی به تازیانه می بندد.
·
این همان صمد و شرکاء بوده اند که شیرخوارگان خلق را شیر
می کردند و به مصاف شیران درنده ی ارتش و ساواک می فرستادند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر