سهراب سپهری
صبح امروزکسی گفت به من:
«تو چقدر تنهایی!»
گفتمش در پاسخ:
«تو چقدر حساسی
تن من گر تنها ست،
دل من با دل ها ست،
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم
یادشان دردل من ،
قلب شان منزل من»
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزي ات، هميشه چرخان،
نفست داغ،
تنت گرم،
دعايت با من!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
صبح امروزکسی گفت به من:
«تو چقدر تنهایی!»
گفتمش در پاسخ:
«تو چقدر حساسی
تن من گر تنها ست،
دل من با دل ها ست،
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم
یادشان دردل من ،
قلب شان منزل من»
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزي ات، هميشه چرخان،
نفست داغ،
تنت گرم،
دعايت با من!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
میم
سهراب تنها عیبی که داشت، ساده لوحی بود.
دوست کیمیا ست.
دوست واره اما فت و فراوان است.
حمید
سهراب تنها عیبی که داشت، ساده لوحی بود.
دوست کیمیا ست.
دوست واره اما فت و فراوان است.
حمید
این شعرِ سهراب سپهری بود؟
میم
این شعر ضعیفی نیست.
سهراب اهل عرفان است.
عرفا همیشه همین طوری اند.
سهراب شاعر خوبی است.
هنرمند است.
نقاش است.
حس عمیقی دارد.
حمید
این شعر ضعیفی است
عرفا چه طوری ان؟
از نظرِ ساختاری و ادبی شعرِ ضعیف مینویسن؟
کلماتِ این شعر در وزنِ شعر نیمایی جا نمیگیره
و سهراب هرگز به همچین تزلزلی دچار نبوده
توی تکنیک.
میم
نه.
این شعر سهراب اصلا و ابدا ضعیف نیست.
کمترین کم و کسری ندارد.
نه بلحاظ فرم و ساختار و نه بلحاظ مضمون و محتوا و معنا
خیلی هم زیبا ست.
مثال
در رابطه با بی اعتنائی عرفان و عرفا به قواعد و قوانین عینی:
1
میم
نه.
این شعر سهراب اصلا و ابدا ضعیف نیست.
کمترین کم و کسری ندارد.
نه بلحاظ فرم و ساختار و نه بلحاظ مضمون و محتوا و معنا
خیلی هم زیبا ست.
مثال
در رابطه با بی اعتنائی عرفان و عرفا به قواعد و قوانین عینی:
1
شمس تبریزی از روستائی می گذشت
دهاتی ها با شنیدن آوازه اش می افتند دنبالش
شمس وا می ایستد و پای درختی شروع به ادرار می کند
دهاتی ها همه برمی گردند و پی کار خود می روند.
شمس می گوید:
به شنیدن شایعه ای دنبالت می افتند
و به دیدن ادراری رهایت می کنند.
(نقل به مضمون)
این کردوکار شمس با هنجارهای جامعه فئودالی ناسازگار بوده است.
او ولی به هنجارها تره خرد نمی کرد.
2
مولوی مثلا برای
قواعد شعری و حتی زبانی و دستور زبانی (گرامری)
اعتنائی ندارد.
3
شاملو می گوید،
به همین دلیل
از سعدی بدش می آید و از مولوی خوشش می آید.
4
یکی از نشانه های
از سعدی بدش می آید و از مولوی خوشش می آید.
4
یکی از نشانه های
خردستیزی (ایراسیونالیسم)
بی اعتنائی به همه چیز مادی و معنوی است.
بی اعتنائی به همه چیز مادی و معنوی است.
عرفان گرایشی ایراسیونالیستی است.
5
اگر سهراب،
5
اگر سهراب،
راسیونالیست (خردگرا)
بود
این خرافه ها را سرهمبندی نمی کرد
و دنبال نخود سایه نمی گشت و نمی فرستاد.
6
او می توانست حتی به
تجربه شخصی
(یعنی بدون امداد عقلی)
بفهمد که دوست کیمیا ست.
7
«عشق» بطرز عجیبی با اگوئیسم عجین شده است
و در
این خرافه ها را سرهمبندی نمی کرد
و دنبال نخود سایه نمی گشت و نمی فرستاد.
6
او می توانست حتی به
تجربه شخصی
(یعنی بدون امداد عقلی)
بفهمد که دوست کیمیا ست.
7
«عشق» بطرز عجیبی با اگوئیسم عجین شده است
و در
دیالک تیک «عشق» و اگوئیسم
نقش تعیین کننده از آن اگوئیسم است.
8
وقتی
نقش تعیین کننده از آن اگوئیسم است.
8
وقتی
اگو و اگوئیسم
لطمه می بیند
پاشنه دهان کشیده می شود و معشوق و یا عاشق دیروز
فحش باران می شوند.
فرشته ای در طرفة العینی به دیوی بدل می شود.
پایان
پاشنه دهان کشیده می شود و معشوق و یا عاشق دیروز
فحش باران می شوند.
فرشته ای در طرفة العینی به دیوی بدل می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر