۱۳۹۴ خرداد ۲۵, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (106)


جمعبندی از
مسعود بهبودی
 

بگذار عشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با كسي
نلسون ماندلا


1
آخر، مرد حسابی،
مگر عشق و نفرت می توانند خاصیت کسی باشند؟

2
حالا تو در این واویلا،
خر گیر آوردی و جفنگ بارانش می کنی؟

3
عشق که شوری و شیرینی و تلخی و بی مزگی نیست
 تا خاصیت اشیاء و آدمیان شیئ واره باشد.

4
 آدمیان هم که نمک الطعام و انگبین الزنبور و  زهر الهلاهل و ظریف الظرایف نیستند تا خاصیت درخود و برای خود داشته باشند.

5
عشق
 ـ خود اگر روزی روزگاری در جائی و جانی یافت شود ـ
باید در میان این و آن باشد.

6
به همان سان که نفرت و کین و حسادت و بخل
و خیلی چیزهای خیلی خیلی خوب دیگر
 میان خلایق هستند و نه به صورت درخود و برای خود. 


هنرنمائی برای جفتگیری

1
این پدیده را
هم در میان جانوران می بینیم
و
 هم در میان اشرف در حال انقراض موجودات
 انسان

2
گوزن ها برای جلب رضایت جنس ماده جهت جفتگیری
تا حد مرگ بر ضد یکیدگر می جنگند.

3
بعضی از گوزن های کله خر
 حتی چنان مجروح می شوند که می میرند.

4
انسان ها هم در اثبات لیاقت همسری خود
با رقبا به طرق مختلف می جنگند.
و چه بسا آبروی خود را
داوطلبانه می ریزند.

5
ماهی ها برای جلب رضایت جنس مخالف
مسابقه پرش می گذارند.

6
پرنده ها لانه می سازند  لانه می آرایند. 


ابر و باد و مه و خورشید و رابینسون

1
آدم ها
ـ به تنهائی ـ
 حتی
 نمی توانند کوزه ای آب
و یا
لقمه ای نان
 پیدا کنند و زنده بمانند.

2
میلیون ها رشته مرئی و نامرئی
آدم ها را به یکدیگر پیوند داده است.

3
در خارج از این شبکه مناسبات
 امکان زیست نیست.

4
فقط کافی است که
به سیر و سرگذشت
همان جرعه آبی که می نوشیم
و
همان لقمه نانی که می خوریم،
بیندیشیم.

5
ابر و باد و مه و خورشید و فلک
و علاوه بر آن
توده های مولد و زحمتکش بی نام و بی اعتنا به نام
در کارند
تا
تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری

ایرانی ها و اندیشه ها
 سؤال فقط این است
 که قعر این قهقرا کجا ست؟ 


جهان وارونه

1

اگر اینها رخت باشند و طناب ها بند رخت،
می توان از دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
و یا
دیالک تیک رختشو و رخت
سخن گفت

2
 ضمنا به طنز تلخی اندیشید که
این دیالک تیک وارونه می شود.

3
آن سان که
رخت به معیار عینی
برای ارزیابی رختشو
(شوینده ی رخت از پلیدی ها)
بدل می شود.

4
فرم مدرنی از
فتیشیسم
(چیز پرستی، کالا پرستی، بت پرستی)
و
ضمنا
فرم مدرنی از خریت
که از تمیز مولد از مولود
(تولید کننده از کالا)
عاجز است:

الف
مولد را فراموش و خاموش می کند
و کالا را ستایش و پرستش

ب
خالق کالا را تحقیر و تخریب می کند
و مخلوق او را به نماز می ایستد. 


از استحمار تا استعمار

1
قوای اسلام
(فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری)
قبل از تسخیر خاک ایران به ضرب شمشیر،
به احتمال قوی
روح ایرانیان را
بلحاظ ایده ئولوژیکی تسخیر و تخریب کرده بودند.

2
تسخیر و تخریب ایده ئولوژیکی 
توده مردم را مفلوج می سازد
و از مقاومت و مبارزه بر ضد دشمن  باز می دارد.

3
امروزه امپریالیسم از تسخیر هارت و مایند (قلب و مغز) مردم جوامع دیگر سخن می گوید.

4
اسلام چپنما بود.
امپریالیسم دموکرات نما ست.

5
اسلام از برابری همه بشریت دم می زد.

6
همه را در برابر خدا برابر می دانست.

7
اسلام هنوز هم چپنما ست.
توان بسیج توده توسط مدعیان شریعت
همین جا ست.

8
کشف این نکته دشوار بود و دشوار است
که خدای اسلام
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اشرافیت بنده دار و فئودال (و بورژوا) 
بوده و است.

9
اسلام با شکلات شیرین برابری در حرف،
یوغ بردگی در عمل بر گرده خلق می نهاد و می نهد.

10
این کرد و کار اسلام نوعی استحمار است.
کرد و کار امپریالیسم نوعی استعمار است.

11
زیبا ترین زنان و دختران ایران برده می شدند
و در بازارهای برده فروشی
به قیمت های کلان خرید و فروش می شدند.

12
ستمی که بر ایرانیان و ملل دیگر رفته
غیر قابل تصور است.

13
اسلام به ضرب  شمشیر و شلاق
به زور جزیه و باج و خراج
تحمیل شده است.

14
توده با گذشت زمان
به ستم و ایده ئولوژی ستمگر
خو کرده است
و آن را ایده ئولوژی خویش می پندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر