۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (119)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

اتاق خانهٔ من نیز تاریک است
فقط در آن، گُلِ یک آتش سیگارمی سوزد
و با آن شمع یک پندار می سوزد
ـ نشان من که می اندیشم اندر آن ـ

·        معنی تحت اللفظی:
·        اتاق من هم بسان اتاق همسایه ی اندیشمند من تاریک است.
·        در اتاق من هم فقط آتش سیگار و همراه با آن شمع پندار روشن است.
·        این هم حاکی از آن است که من می اندیشم.

·        محمد زهری با مقایسه خود با همسایه اش، عملا جامعه ای را تصور و تصویر می کند که در آن «من اندیشی»، یعنی «تک تک اندیشی» رواج دارد.
·        هر کس در گوشه ای از جامعه ـ به مثابه جزیره ای ـ مشغول تفکر و تأمل فردی است.   

1
من اینجا سخت در کارِ درختِ نور و بارویِ پناه تازه ای هستم
که با آن خویش را و دیگران را روشنی بخشم،

·        معنی تحت اللفظی:
·        من اینجا در پی رویاندن درخت نور و بالا بردن باروی پناه تازه هستم.
·        تا با ان خود و همنوعان خود را روشنی بخشم.

·        برای درک این بند شعر باید بند قبلی شعر را به خاطر آورد:  

2
هزاران خشت روی خشت، بالا می رود با فکر
که باروی پناه تازهٔ آزار های کهنه ای باشد
خیال، از دانه رویانَد درخت نور
که در آن، آشیانِ مرغکانِ خسته ای باشد

·        شاعر فیلسوف نخست تئوری عام را مطرح می سازد:
·        او این حقیقت امر را مطرح می سازد که ببرکت فکر می توان با بالا بردن هزاران خشت، باروی پناه تازه ای ساخت و از آزارهای دیرین نجات یافت و ببرکت خیال می توان از دانه ای درخت نوری رویاند که آشیانه ای برای مرغکان خسته باشد.

·        شاعر اما در عالم عام توقف نمی کند، درجا نمی زند، درنگ حتی نمی ورزد، بلکه از عالم عام قدم به خطه خاص می نهد:

3
من اینجا سخت در کارِ درختِ نور و بارویِ پناه تازه ای هستم
که با آن خویش را و دیگران را روشنی بخشم،

·        شاعر در اتاق خود در صدد گذار از عام به منفرد و خاص است:
·        گذار از اندیشه عام بنای باروی مادی (خشتی) به مدد فکر و رویاندن درخت نور به مدد خیال به بنای همان و رویاندن همان در جامعه خویش.
·        طرحریزی گذار خلاقانه از عام به خاص.
·        رعایت اکید دیالک تیک منفرد (خاص) و عام.
  
·        کیانوش همین گذار از عالم عام به خطه خاص را به طرز زیر تفسیر می کند:

این تنهایی تا آنجا که‌ سرنوشت‌ انسان‌ است
او را به زمزمه ‌ای تلخ وامـی‌ دارد.
او می ‌داند که انسان های عام با دردهای ساده ی‌ زندگی‌ چنان در گیرند
که برای آنـان بزرگترین مسئله همان زنـده مـاندن است.
اما آنان‌ که‌ خود‌ را یاران روشندل و روشن ‌بین و روشن ‌اندیش انسان عام می‌دانند،
چرا با یکدیگر بیگانه ‌اند؟
درد زهری این‌ است‌ که چرا زهری ‌ها آواز همدیگر را نمی ‌شنوند
و اگر بشنوند، نمی‌شناسند؟

·        اینجا اصلا از این تصورات و توهمات کیانوش اثری نیست.

4
ولی تا من در اینجا، او در آنجا
و من تنها و او تنها ست،
نه باروی پناه تازه ای بنیاد خواهد شد
نه خواهد رُست در خاکی درخت نور

·        معنی تحت اللفظی:
·        ولی تا زمانی که من و او جدا از هم و هر کدام به تنهائی بیندیشیم، نه بنای باروی پناه تازه ای شروع خواهد شد و نه از خاک، درخت نوری خواهد رویید.

·        سخن محمد زهری این است که باید از من اندیشی به هماندیشی، از تک تک اندیشی به دسته جمعی اندیشی، از کرد و کار جدا از هم به کرد و کار توأمان، از تلاش فردی به تلاش دسته جمعی (کلکتیو) گذشت و گرنه آب حتی از آب تکان  نخواهد خورد.

·        کیانوش از این اندیشه مطلقا ماتریالیستی ـ دیالک تیکی، علمی و انقلابی، ترهات ایدئالیستی ـ متافیزیکی، ضد علمی، ضد انقلابی و ضد اجتماعی (اگزیستانسیالیستی) استخراج می کند و به عنوان نظرات شاعر توده و حزب توده به خورد خلایق می دهد.

5
اتاق روبرو خاموش خواهد ماند
به مانند اتاق مانده در تاریکی من
فقط در آن، گل یک آتش سیگار خواهد سوخت
و با آن، شمع یک پندار خواهد سوخت.

·        اکنون نتیجه گیری منطقی نهائی از تداوم این وضع وخیم ابلاغ می شود:
·        تا زمانی که من اندیشی جای خود را به هماندیشی ندهد و تلاش فردی جای خود ار به تلاش دسته جمعی (کلکتیو) ندهد، نه اتاق همسایه از ظلمت قیرگون نجات خواهد یافت و نه اتاق من.

·        در آن صورت، وضع به همین منوال، میلیون ها سال دیگر ادامه خواهد یافت:
·        فقط سیگاری و شمع پنداری اینجا و آنجا روشن خواهد بود.

6
·        اکنون می توان به چند و چون استنباطات کیانوش از شخصیت و شعر و شعور محمد زهری پی برد.
·        او توهمات و تصورات طبقاتی ـ ارتجاعی خود را به حساب شاعر توده می گذارد و خواننده را هم ضمنا بلحاظ فکری و ایده ئولوژیکی مسموم می سازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر