شفیعی
کدکنی درباره شاملو چه می گوید؟
تحلیلی از
یدالله سلطانپور
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می کند
ولی هنوز مقصر اصلی و یا یکی از مقصرهای اصلی را به جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه چی های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
اینها همه شان «شعرای ناکام» اند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
جامعه «ادبی» ما آثار
مخرب تالیان فاسد شاملو را احساس می کند.
·
مقصر اصلی این آوار
ادبی هم همین تالیان شاملو هستند.
·
یکی از این تالیان فاسد
شاملو، ناقدان قلابی و روزنامه نویس هستند که مجلات ادبی را اداره می کنند.
·
اینها همه از دم «شعرای
ناکام» هستند.
1
·
در این جرقه ذهنی اخوان و نظر
شفیعی کدکنی ذرات هول انگیزی از حقیقت عینی وجود دارند.
·
کشور عه هورا از هر نظر طاعون زده
است.
·
هیچ بارقه امیدی در این کشور سوسو نمی زند.
·
فقط مناره ها و منابر و رسانه ها نیستند
که به تبلیغ بی بند و بار خرافه و یاوه بدل می پردازند.
·
هر نویسنده و شاعر و نقاد و روزنامه
نویس و خبرنگاری، عوامفریبی ترحم انگیز و تأسف انگیز و تهوع آور است.
·
آن سان که هر خود اندیش شریفی بی
اختیار یاد کلام قصار نیما می افتد:
به کجای این شب تیره،
بیاویزم،
قبای ژنده خود را؟!
2
·
سؤال ولی این است که چرا همه کاسه
ـ کوزه ها بر سر تالیان شاملو خراب می شوند و نه مثلا بر سر اساتید همین دانشکده
ادبیات مسخره و مندرس دانشکاه تهران و امثالهم؟
·
چون پرورشگاه شعرا و نویسندگان و
نقادان ادبی نه منقلکده و محفل شاملو و آل احمد و امثالهم، بلکه همین نهادهای مدرن
از قبیل مدارس عالی و دانشگاه ها باید باشند.
·
99
در صد اساتید همین دانشکده ادبیات دانشکاه تهران، فسیل های عهد بوق بوده اند و
تنها هنری که داشته اند، معنی کردن تحت اللفظی اشعاری از شعرای قرون وسطی بوده
است.
·
تازه در باره کیفیت آن هم باید بحث کرد.
·
از قضا خود شفیعی کدکنی در ایام
جوانی یکی از ستایشگران احمد شاملو و یکی از منتقدان همین اساتید فسیل دانشکده ادبیات
بوده است.
3
·
ضمنا چرا نباید دست به ریشه برد و
دلیل سقوط فکری، فرهنگی، معرفتی ـ نظری و اخلاقی معماران روح (روشنفکران) جامعه را در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم، در
طبقه حاکمه مرتجع، نشان داد و نه در شخصیتی که خود مولود مفلوک این فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی است؟
4
·
هم خود شاملو و هم هر اهل قلم و
هنر در تحلیل نهائی در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم پرورش می یابند و نه سر منقل
معتادی بی هوش و بی خبر از خدا و خرما.
·
غصب وسایل اساسی تولید توسط اقلیت
انگل، فقط در حوزه اقتصادی متوقف نمی شود.
·
غصب وسایل اساسی تولید، اولین قدم
برای تسخیر وسایل تشکیل نظر و ایده ئولوژی است.
·
غصب وسایل اساسی تولید آغاز
غصب مفاهیم (واژه های) صاحبان اصلی وسایل
اساسی تولید و تحریف بی مهابای آنها ست.
·
طبقه حاکمه نه فقط غاصب وسایل
اساسی تولید (اراضی، باغات، قنوات، معادن، منابع، جنگل ها، کارخانجات، بانک ها،
مستغلات و غیره)، بلکه ضمنا سکاندار کشتی ایده ئولوژیکی جامعه است.
·
شعور اجتماعی که در جامعه از
کودکستان تا دبستان، از مسجد تا دانشگاه تبلیغ و تدریس می شود، نه شعور ماورای
اجتماعی و مافوق طبقاتی، بلکه شعور اجتماعی همین طبقه حاکمه غاصب وسایل اساسی
تولید است.
5
·
دلیل عزت و ذلت فکری و فرهنگی در
هر جامعه، نه در این شاعر و آن نویسنده، نه در این آخوند و آن مفتی، بلکه در کل
سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم است.
·
در طبقه حاکمه است.
·
برای تغییر اوضاع نیز چاره ای جز
سرنگونی طبقه حاکمه انگل و مفتخور و مرتجع وجود ندارد.
·
حتی اگر شخصیت هائی خود اندیش و
خودمختار استثنائا یافت شوند، سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم یا تحت تعقیب و اذیت و آزار
قرار می دهد و یا حتی ترور می کند.
·
میدان رزم ایده ئولوژیکی چه بسا خونین تر و خشونت آمیز تر
از دیگر میادین رزم طبقاتی است.
·
بی دلیل نیست که اکثریت قریب به
اتفاق شهدای انقلابی و خلقی را روشنفکران طرفدار منافع توده تشکیل می دهند.
6
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
اینها همه شان «شعرای ناکام» اند.
·
شفیعی کدکنی ظاهرا لایه های
روشنفکری را با اصناف عوضی می گیرد:
·
او احتمالا خیال می کند که فرقی
میان شاطر شدن و شاعر شدن وجود ندارد.
·
به همین دلیل، شعرا را به دو طبقه
بکام (کامیاب، موفق) و ناکام (ناموفق،
شکست خورده) تقسیم بندی می کند:
·
درست به همان سان که کار آموزان
حرفه مثلا شاطری را می توان به شاطر بکام و ناکام طبقه بندی کرد.
·
دلیل این بینش شفیعی کدکنی شاید
این باشد که خود او شاعر به معنی حقیقی کلمه نبوده است.
·
حدس ما این است که ذهن شفیعی کدکنی
در سایه مطالعه پیگیر و عمیق میراث شعری کشور، ساختار «مکانیکی» لازم برای سرایش شعر را کسب
کرده است.
·
فرق مثلا نادر نادرپور با شفیعی
کدکنی شاید همین جا باشد.
7
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره میکنند.
اینها همه شان «شعرای ناکام» اند.
·
این نظر شفیعی کدکنی در مورد
هنرمندان صادق نیست.
·
شعرای ناکام مورد نظر او، اصلا
شاعر به معنی حقیقی کلمه نبوده اند و نیستند.
·
شعر و شاعری در کشور عه هورا اما
مثل خیلی چیزهای دیگر، آلت دست سهل الوصولی برای
اجامر جهنم جامعه است.
·
خیلی ها برای جفت جوئی (عیاشی)،
برای چاپلوسی (مداحی) و غیره شاعر می شوند و یا شعر کسی را کش می روند و خود را
شاعر جا می زنند.
·
شعر بهترین وسیله برای بیان حرف
هائی است که تبیین مستقیم آنها مصلحت
نیست.
·
اجامر جامعه به جای دعوت مستقیم حریفی
به همخوابی، به گوشش شعری با محتوای درخور می خوانند.
·
کدام شاعر ناکام؟!
·
خیلی از این «شعرا»، روزنامه چی ها
و ناقدان اصلا قادر به تفکر و جمله سازی نیستند.
·
اکثریت قریب به اتفاق این زباله ها، عیاشان
حرفه ای اند و نه شاعر و هنرمند و متفکر اصیل.
·
برای کسب یقین فقط کافی است که محتوای
عشعار این اجامر مورد بررسی قرار گیرد.
8
·
هر کس که کار با گل را بیاموزد،
بطور اوتوماتیک به هنر تندیس سازی مجهز
نمی شود.
·
هر کس که پرت و پلای بی معنی سرهم
بندی کند، شاعر نمی شود.
·
بخش اعظم این «شعرا» اصلا از وزن و
قافیه حتی خبر ندارند.
·
شعر اصیل باید شعله خود به خودی روح
دستخوش آشوب باشد.
·
شعر اصیل باید چیزی باشد که شاعر چاره
ای جز سرایش آن نداشته باشد.
·
شاعر بکام و ناکام دیگر چه حرفی است!
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر