ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطانپور
20
·
اینها که گفتم همه در حقیقت «عیبِ می» بود.
·
بگذار «هنرش» را نیز بگویم که این نامه اگر به دست کسی
افتاد مرا به بی انصافی متهم نکند.
21
·
اگر شاملو ظهور نمی کرد، لابد دیگرانی ما را با شعر
فرنگی آشنا می کردند و آنچه در شعر شاملو اتفاق افتاده در شعر دیگران اتفاق میافتاد،
چنانکه جرقه های خام و کم ثمرش در طامات های مدرن هوشنگ ایرانی دیده می شود.
22
·
صد ها هوشنگ ایرانی می توانست از راه ترجمه غلط و
نفهمیده شعر فرنگی «رتوریکِ شعرِ فارسی» را عوض کند.
23
·
شاملو رتوریکِ شعرِ فارسی را عوض کرد.
24
·
نیما تا حدی این را آهسته و با ترس و لرز انجام داده بود.
25
·
ولی این «فرزند زنازاده شعر» به طور لجام گسیخته ای با
رتوریکِ شعرِ فارسیِ سنتی و شعر توللی درافتاد و «هوای تازه» ای وارد شعر فارسی
کرد.
26
·
بدون تردید اگر او زبان فرانسه را مثل خانلری بلد بود،
رتوریک شعر فارسی را نمی توانست عوض کند، همان گونه که ضعفِ نیما در شعر کلاسیک
او را به نوآوری در شرایطِ خودش واداشت، همان گونه هم ضعف در زبان فرانسه شاملو را
به این رتوریکِ مدرن راهنمون شد.
27
·
آنهایی که زبان فرنگی را خوب بلدند وقتی می خواهند
ترجمه کنند، سعی می کنند حال و هوای شعر فرنگی را به اسلوبِ سنتیِ زبان فارسی
نزدیک کنند، مثلِ ترجمه هایی که خانلری از شعر فرنگی کرده یا نصرالله فلسفی یا
مسعود فرزاد.
28
·
آنها، استادانی بودند که هم فارسی بلد بودند هم زبان
فرنگی، اما شاملو زبان فرنگی اصلا بلد نبود، تحتاللفظی چیزهایی را به کمک
دیکسیونر ترجمه می کرد و لطف کار او در همین جا بود و این سبب می شد که رتوریکِ
شعرِ فارسی از بنیاد دگرگون شود.
29
·
اگر شاملو در آن سال ها زبان فرانسه ای از نوع
فرانسه نصرالله فلسفی و خانلری می دانست، این اتفاق در شعر فارسی به این سرعت نمی
افتاد که یکشبه رتوریک لورکا و آراگون و اِلوار، طابق النعل بالنعل، وارد شعر
فارسی شود.
30
·
زمانی بسیار لازم بود که چندین نسل بگذرد تا
رتوریکِ شعرِ فارسی به این حدی که امروز هست - به خوب و بدش کاری ندارم - برسد.
31
·
این به همتِ شاملو و بر اثرِ «فرانسه ندانی» او بود.
32
·
البته شاملو بعدها فرانسه را تا حدی یاد گرفت ولی دوستان
بسیار نزدیک او به من گفتند که وی در آن سال ها، حتا به اندازه دانشآموزان سیکل
اول دبیرستان (در حد معدل 12) هم زبان فرانسه بلد نبوده است.
33
·
سلیقه نوجویی و شجاعت و جسارتِ این کار را داشته و همین
افتخار او را بس.»
34
·
از بیم گذشتیم و به امّیــــــــــد رسیدیم
·
با سایه به سر منزل خورشید رسیدیم
·
با توشه ای از تشنگی و شوق در این راه
·
رفتیم و بدان کعبــــــه ی امّید رسیدیم
·
این شبنم و آن سایه در آیینه ی خورشید
·
محـــــویم که از شرک به توحید رسیدیم
·
تا مشرق آن شمس حقایق که دگر بار
·
از مطلع تبریز بتابید رسیــــــــــــدیم
·
نک بر در میخانه رنــدی که همه عمر
·
می جز ز خم خواجه ننوشید رسیدیم
·
در حضرت آن پیر که پشمینه حافظ
·
بر قامت جز او نبرازید رسیدیم
·
در محضر آن یار که اعجاز کلامش
·
از حضرت حق یافته تأیید رسیدیم
·
ای کعبه مقـــصود و زیارتــــگه رندان
·
ما سوی تو با صد سحر امید رسیدیم
·
دیدیم ترا دستـــــــــــگه سلطنت فقر
·
وز جرعه جام تو به جمشید رسیدیم
شفیعی کدکنی
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر