ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطانپور
شفیعی
کدکنی درباره شاملو چه می گوید؟
بخشی
از این اظهارات را شفیعی کدکنی
که در
ماهِ اوت 1999
در
نامه ای نوشته
و
بعد
ها آن را در کتاب «با چراغ و آینه» منتشر کرده است:
·
محمد رضا شفیعی کدکنی از اساتید جوان
و مدرن دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بوده است و بسیاری از اشعار او معروفیت
چشمگیری کسب کرده اند.
·
ما برخی از اشعار او را مورد تأمل محتاطانه
قرار داده ایم و اگر بخت یار باشد، باید به تحلیل سیستماتیک اشعار او خطر کنیم.
·
تا با جهان بینی او آشنا شویم.
·
این پژوهش او از دو نظر برای ما
حائز اهمیت است:
الف
·
اولا برای دیدن شاملو در آئینه او
ب
·
ثانیا برای آشنائی با جهان بینی خود
او
1
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
و باز از «مختلف الاضلاعِ» شعرِ او هم
فقط «ضلعِ» بی وزنی را
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.
·
شفیعی کدکنی احمد شاملو را به فیگور
هندسی مختلف الاضلاعی تشبیه می کند.
·
به قول حکیم طوس، روی احمد شاملو، «نخست،
هندسی کار می کند»:
هر
آنچ از گل آمد چو بشناختند
سبک
خشک را کالبد ساختند
به
سنگ و به گچ، دیو دیوار کرد
نخست
از برش هندسی
کار کرد
چو
گرمابه و کاخ های بلند
چو
ایوان که باشد پناه از گزند
2
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
·
این تصور و تصویر و توصیف تبیینی شفیعی
کدکنی فی نفسه فوق العاده بدیع و بی نظیر و زیبا ست.
·
ضمنا منظور اصلی شفیعی کدکنی احتمالا
نه فقط مختلف الاضلاعیت شاملو، بلکه ضمنا متعدد الاضلاعیت او ست:
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
این بدان معنی است که شاملو فیگور چند
ضلعی ئی است و یکی از اضلاع او را جوان ها می شناسند و نه همه اضلاع او را.
·
این اما به چه معنی است؟
3
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
این بدان معنی است که هر مختلف الاضلاعی
تجسم دیالک تیکی کمیت و کیفیت است.
·
یعنی هم مختلف الاضلاع است و هم
متعدد الاضلاع.
·
شفیعی کدکنی فیگور احمد شاملو را مختلف
الاضلاعی تصور و تصویر می کند، که هم اضلاع متعددی (تفاوت کمی) دارد و هم اضلاع متعدد او بلحاظ کیفی متفاوتند.
·
این مفهوم شفیعی کدکنی هم نو و هم خیلی زیبا ست.
·
شاید خود او به غنای این مفهوم واقف
نباشد.
4
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
در این تشخیص رئالیستی شفیعی کدکنی
اما نیشتر انتقادی درد انگیزی به چشم می خورد:
·
جوانان جامعه ما عقب مانده تر از
جوانان نسل قدیم اند.
·
آن سان که از مختلف الاضلاعی و یا از
متعدد الاضلاعی، فقط ضلعی را می بینند و همان ضلع را عمده و مطلق می کنند و با خود
مختلف الاضلاع عوضی می گیرند.
·
حقیقت عینی هم در این زمینه همین
است که شفیعی کدکنی با جسارت همیشگی اش (کاری به صحت و علمیت مواضع او نداریم) اعلام
می دارد:
·
سطح شعور نسل جوان جامعه ما ترحم
انگیز و چه بسا حتی تهوع انگیز است.
·
این نسل پرورش یافته زیر عبای فوندامنتالیسم،
عملا بیگانه با اندیشه و اندیشیدن است.
·
اندیشه اش با عرعر فرقی ندارد.
5
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
شفیعی کدکنی در این حکم (جمله)، دیالک تیک جزء و کل را
به شکل دیالک تیک ضلع و مختلف (متعدد) الاضلاع بسط و تعمیم می دهد و از فاجعه معرفتی
ـ نظری و اسلوبی وحشت انگیزی پرده برمی دارد:
·
از وارونه سازی دیالک تیک جزء و
کل:
·
از عمده کردن ضلعی به قیمت فراموش
کردن مختلف (متعدد) الاضلاعی.
·
واله شاخه درختی شدن و فراموش کردن
خود درخت و یا فراموش کردن خود باغ و یا جنگل.
·
جزء بینی توأم با کل کوری.
·
این انتقاد شفیعی کدکنی انتقادی
بحق و منطقی است و به هیچ ترفندی نمی توان به او حق نداد.
·
چون انسان جزء بین اگر بدتر از حشرات
و حیوانات نباشد، بهتر از آنها هم نیست.
·
این اما ضمنا به چه معنی است؟
6
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
این بی کمترین تردید به معنی سیطره
بلامنازع خردستیزی (ایراسیونالیسم) در جهنم جامعه است.
·
خرد اندیشنده مدافع سرسخت کل بینی
و کل اندیشی است.
·
چون حقیقت عینی نه در جزئی از کلی،
بلکه در کل است.
·
حقیقت عینی مثلا در رابطه با درختی نه
در برگی از آن، بلکه در کل درخت است که برگ مربوطه هم یکی از اجزاء متشکله درخت
است.
·
جواب تجربی و منطقی به این سؤال که
این بلای معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) و اسلوبی چگونه بر سر ملت ایران آمده است،
دشوار نیست:
·
مذهب بطور کلی شعور وارونه و پا در
هوا ست.
·
در آئینه مذهب همه چیز وارونه جلوه
گر می شود.
·
به همین دلیل دیالک تیک جزء و کل (و
هر دیالک تیک عینی دیگری) هم وارونه می
شود.
·
آن سان که در بهترین حالت، نقش
تعیین کننده از آن جزء قلمداد می شود.
7
شاملو «مختلف الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ها می بینند
·
بلائی که بر سر ملت ایران آمده،
فقط سیطره آشکار و بلامنازع روحانیت فئودالی و تئولوژی اسلامی نیست.
·
تئولوژی اسلامی خود را توسط اجامری
از قبیل خمینی و طالقانی و آل احمد و شریعتی و مجاهدین و غیره مدرنیزه کرده و در
فرم فوندامنتالیسم اسلامی وارد عرصه شده است.
·
فوندامنتالیسم اما همشیره فاشیسم
است و هر دو مدافع و مبلغ سرسخت ایراسیونالیسم (خردستیزی) اند.
·
سقوط فکری و فرهنگی جوانان بی پناه
جامعه و نه فقط آنها به همین دلیل است.
·
مراجعه کنید به خرد، خردستیزی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر