۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (40)


(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین
 
مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی

بفرمود پس دیو ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را

هر انچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشک را کالبد ساختند

به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد

چو گرمابه و کاخ های بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند

دیو
موجودی که به توهم
  به صورت انسانی بلند قامت و تنومند و زشت و هولناک
تصور می شد
که بر سر دو شاخ مانند شاخ گاو دارد
و دارای دم است.

·        معنی تحت اللفظی:
·        جمشید ـ پادشاه اساطیری ـ به دیو پلید فرمان داد تا خاک را با آب بیامیزد.
·        وقتی دیدند که گل تشکیل شد، به غبار سبک خاک، کالبد بخشیدند (خشت زدند.)
·        بعد، دیو با استفاده از سنگ و گچ (کلسیوم سولفات حرارت داده شده) دیوار ساخت و بعد به آنها  فرم هندسی داد، به شکل حمام و کاخ های بلند و ایوان در آورد که پناهگاهی باشند.

·        در این بخش از اسطوره تقسیم کار اجتماعی دیگری تصویر می شود:
·        کار ساختمانی.
·        کشف گل و بنای عمارات بلند.
·        خانه سازی.

1

ز خارا گهر جست یک روزگار
همی کرد از او روشنی خواستار

به چنگ آمدش چند گونه گهر
چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر

ز خارا به افسون برون آورید
شد آراسته بند ها را کلید

·        معنی تحت اللفظی:
·        از دل صخره ها سنگ های قیمتی را جست و یافت که شفاف و منعکس کننده نور بوده اند.
·        بدین ترتیب گوهرهای متعددی از قبیل یاقوت و بیجاده و سیم و زر کشف شدند.
·        این اکتشافات به کلیدی برای گشایش قید ـ بند ها بدل شد.  

·        در این بند اسطوره کشف فلزات و املاح معدنی دیگر تصویر می شود.
·        این به معنی تعمیق اکتشافات مذکور در بخش های قبلی شاهنامه در رابطه با کشف آتش و آهن و غیره است.
·        وقتی از تصویر ماتریالیستی و رئالیستی سخن می رود، منظور همین علمیت حیرت انگیز بینش حاکم بر این اسطوره است.
·        ما هنوز نمی دانیم که این منطق علمی را مدیون مؤلف اسطوره هستیم و یا مدیون حکیم طوس.

2
دگر بوی های خوش آورد، باز
که دارند مردم به بویش نیاز

چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر، چو روشن گلاب

·        معنی تحت اللفظی:
·        بعد، نوبت به مواد خوشبو وعطرها رسید، که مورد نیاز مردم بوده اند:
·        بان و کافور و مشک و عود و عنبر و گلاب

·        این اسطوره شاهنامه اکتشافات بشری را یکی پس از دیگری برمی شمارد.

3

پزشکی و درمان هر دردمند
در تندرستی و راه گزند

همان رازها کرد نیز آشکار
جهان را نیامد چنو خواستار

·        معنی تحت اللفظی:
·        بعد نوبت به طبابت و درمان دردها رسید.
·        جمشید همه رازها را برملا ساخت.
·        جهان جوینده سرسختی بسان جمشید به خود ندیده بود.

·        این پایان خدمات جمشید است که به پیروی از نیاکان خویش ـ کیومرث و هوشنگ و طهمورث ـ و به مثابه تکمیل اکتشافات آنها انجام می دهد.

4
 پرومته
دوست و فرهنگساز بشریت در میتولوژی یونان
رباینده آتش از درگاه زئوس و آورنده آن به بشر،
آموزگار و شفابخش بیماری ها
به جرم همین کار مسمارکوب صخره ها می شود
 و
عقابی از قلبش تغذیه می کند تا اینکه هرکل آزادش می سازد.

·        در اساطیر یونان باستان مثلا در رابطه با پرومته ـ نیمه خدا ـ نیمه انسان ـ نیز برخی از نکات این اسطوره ـ ولی بطرز خیالی و غیرواقعی (ایرئال)  ـ مطرح می شوند:
·        آتش در انحصار خدای آذرخش است که زئوس نام دارد.
·        پرومته آتش را می دزدد و برای بشر به هدیه می آورد.
·        ضمنا خواندن و نوشتن می آموزد و بیماری های انسان ها را مداوا می کند.
·        کیفیت این اسطوره شاهنامه اما خیلی بالاتر از کیفیت اساطیر یونان باستان است.

5
گذر کرد ازان پس، به کشتی برآب
ز کشور به کشور، گرفتی شتاب

چنین سال پنجه برنجید نیز
ندید از هنر بر خرد بسته چیز

·        معنی تحت اللفظی:
·        جمشید پس از اتمام کار، سوار کشتی شد و به سیر و گشت در جهان پرداخت.
·        پس از 5 دهه جهانگردی رنج آمیز مطمئن شد که هنری نمانده که مبتنی بر خرد باشد.

·        اکنون منظور فردوسی از مقوله فلسفی هنر تا حدودی روشن می شود.
·        فردوسی همه خدمات مادی و فکری و فرهنگی منتسب به جمشید را تجرید می کند و به مقوله فلسفی «هنر» می رسد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر