فروغ فرخزاد
(۸ دی، ۱۳۱۳ ـ ۲۴
بهمن، ۱۳۴۵)
راز من
·
هیچ جز
حسرت نباشد کار من
·
بخت بد،
بیگانه ای شد یار من
·
بی گنه،
زنجیر بر پایم زدند
·
وای از
این زندان محنت بار من
·
وای از
این چشمی که می کاود، نهان
·
روز و شب
در چشم من، راز مرا
·
گوش بر در
می نهد تا بشنود
·
شاید آن
گمگشته آواز مرا
·
گاه می
پرسد که اندوهت ز چیست
·
فکرت آخر
از چه رو، آشفته است
·
بی سبب
پنهان مکن، این راز را
·
درد گنگی
در نگاهت، خفته است
·
گاه می
نالد به نزد دیگران
·
کاو دگر
آن دختر دیروز نیست
·
آه، آن
خندان لب شاداب من
·
این زن
افسرده مرموز نیست
·
گاه می کوشد
که با جادوی عشق
·
ره به
قلبم برده، افسونم کند
·
گاه می
خواهد که با فریاد خشم
·
ز این
حصار راز، بیرونم کند
·
گاه می گوید
که کو، آخر چه شد
·
آن نگاه
مست و افسونکار تو؟
·
دیگر آن
لبخند شادی بخش و گرم
·
نیست پیدا
بر لب تبدار تو
·
من ـ پریشان
ـ دیده می دوزم بر او
·
بی صدا
نالم که این است، آنچه هست
·
خود نمی دانم
که اندوهم ز چیست
·
زیر لب
گویم:
·
«چه خوش
رفتم ز دست!»
·
همزبانی
نیست تا برگویمش
·
راز این
اندوه وحشتبار خویش
·
بی گمان
هرگز کسی چون من نکرد
·
خویشتن را
مایه ی آزار خویش
·
از من است
این غم که بر جان من است
·
دیگر این
خود کرده را تدبیر نیست
·
پای در
زنجیر، می نالم که هیچ
·
الفتم با
حلقه زنجیر نیست
·
آه این است،
آنچه می جستی به شوق
·
راز من
راز نی دیوانه خو
·
راز
موجودی که در فکرش نبود
·
ذره ای
سودای نام و آبرو
·
راز
موجودی که دیگر هیچ نیست
·
جز وجودی
نفرت آور، بهر تو
·
آه این
است، آنچه رنجم می دهد
ورنه کی ترسم ز خشم و قهر تو
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر