۱۳۹۴ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

امروز را عشق است


محمد زهری
امروز را عشق است
(تهران ـ بهمن ماه ۱۳۳۵)

در چنتهٔ بود و نبود، امروز را عشق است
امروز را با آن گذرگاه نگارینش

نگارین یعنی نقش و نگارمند
تزیین یافته

با زندگی مان، گر فریبی هست، باشد
زیرا زمانه سر به سر رنگ و فریب است
دل های ما بیگانه، اما چهره ها مان آشناگونه است.

ما ابلهان، بیهوده می گوییم: «با هم
یک دلیم و یک زبانیم
در بزم هم، مستیم
در سوگ هم، اندوهناکیم.»
در بزم همدیگر
در ماتم همدیگر

دیگر نمی دانیم در هر بزم، شادی نیست
در هر سوگ، ماتم نیست.

ما خود شناس و خود پرستیم
خود را میان هر نبود و بود می جوییم

از خویش می گوییم و هم با خویش می گوییم
اینها فریب است و فریب است و فریب است
دردا که نام این تهی را زندگانی می گذاریم

در چنتهٔ بود و نبود، امروز را عشق است
امروز را با آن گذرگاه نگارینش

فردا و دیروزی که انبانش پر از هیچ است
هرگز نمی ارزد به ضایع کردن امروزِ شیرینش


من خویش می گویم، ولی یک لحظه هم باور نمی دارم
من ـ همچنان تو ـ  این سراب تشنگان را آب پندارم

با دشمنان مرده در کار ام (در کار هستم)
دل را به هیچ و پوچ می بندم

گاهی دلم افسوس روز رفته را دارد،
یا از گذشتش
(از سپری شدن روز رفته)، شادمانم

گاهی هم از فردای نا آگاه ترسانم
یا می نشینم با امید روز نو، با آن گذرگاه نگارینش.
 

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳ نظر:

  1. شاعر فرهیخته بافروتن تمام انسانهای امروزی را بیان کرده وخود را بجای همه قرار داده درود برشما وروح شاعر شاد باد

    پاسخحذف
  2. شعرعزیز خود را بجای دیگرانی گذاشته وانسانهرا باآرزوهایشان روانشناختی کرده وافکارشان را قالب شعر باز گو کرده ر.حش شاد

    پاسخحذف
  3. آره.
    حق با شما ست:
    محمد زهری حکیم است.
    فیلسوف است.
    حکیمشاعر و یا شاعرفیلسوف است.
    فرزند بلافصل حکیم طوس است.

    پاسخحذف