۱
اولا دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم پس از پیروزی انقلاب اکتبر شروع شده است.
یعنی وقتی که نظام سرمایه داری در منجلاب بحران عمومی اش دست و پا می زد.
۲
با انقلاب اکتبر دوران امپریالیسم خاتمه یافته و دوران نوینی شروع شده است.
۳
محتوای هر دوران مهر خود را همیشه و همه جا بر هر حرکتی در جهان می کوبد.
۴
کشورهای عقب مانده نمی توانند مثلا از فرماسیون برده داری و یا فئودالی به فرماسیون سوسیالیستی بپرند.
۵
سطح توسعه نیروهای مولده، تعیین کننده ی خصلت مناسبات تولیدی (ساختار و زیربنا) هر جامعه بشری ست.
با خیش چوبی نمی توان حتی به فرماسیون سرمایه داری گذشت،
چه رسد به سوسیالیسم
۶
مساله مورد بحث ما، چیز بکلی دیگری است.
مساله اینجا هژمونی و سرکردگی انقلاب است.
۷
طبقات اجتماعی فئودال و یا بورژوا دیگر قادر به سرکردگی (هژمونی) انقلابات اجتماعی نیستند.
بورژوازی واپسین دیری است که شعارهای برنامه ای و کلاسیک بورژوائی آغازین را (آزادی، برابری و برادری و یا خواهری را) بر پرچم خود ندارد.
۸
حتی اگر سطح توسعه نیروهای مولده نازل باشد، بورژوازی قادر به سرکردگی انقلاب مثلا ضد فئودالی نیست، چه رسد به اشرافیت فئودال و روحانی.
۹
در این دوران با این محتوا فقط طبقه کارگر با متحدینش یعنی با دهقانان فقیر و پیشه وران و روشنفکران خلقی قادر به سرکردگی انقلابات اجتماعی است.
۱۰
یعنی سرکردگی پرولتری انقلابات اجتماعی در این دوران، صرفنظرناپذیر است.
۱۱
حزب کمونیست باید در آن واحد در جبهه های مختلف برزمد تا بتواند اعتماد توده را جلب و هژمونی توده ای انقلاب را کسب کند.
کاری که در انقلاب اکتبر و انقلاب چین و ویتنام و کوبا و غیره در فرم های خودویژه صورت گرفته است.
۱۲
انقلاب در جوامع برده داری و یا فئودالی نمی تواند و نباید سوسیالیستی باشد.
سطح توسعه نیروهای مولده شوخی بردار نیست.
چون در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است.
۱۳
سرکردگی انقلاب اما باید بدست طبقه کارگر و متحدینش باشد و گرنه انقلاب اجتماعی شکست می خورد.
هرگز نباید فریب شعارهای «انقلابی» اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی را خورد.
۱۴
اما اگر سطح توسعه نیروهای مولده نازل باشد و کسی مناسبات تولیدی عالی تری را بدان تحمیل کند، این بدان می ماند که به کودکی لاغر اندام، لباس مرد تنومندی را بپوشانی.
احتمالا دلیل اصلی شکست اتحاد شوروی رشد نازل نیروهای مولده بوده است.
۱۵
نیروهای مولده را نباید در وسایل تولید خلاصه کرد.
علم و فن و انسان مولد از اجزای بسیار مهم نیروهای مولده اند.
۱۶
جامعه سوسیالیستی باید توسط خود توده مولد اداره شود که در قلب نیروهای مولده ایستاده است.
۱۷
می توان گفت که پس از انقلاب اکتبر وظایف بورژوائی انقلاب اجتماعی توسط توده به انجام رسیده است.
از آن جمله اند:
صنعتی کردن جامعه
توسعه علمی و فنی
مبارزه با بی سوادی
تربیت کادرهای فنی و علمی و سیاسی و اداری و غیره
غلبه بر بقایای فئودالیسم و برده داری
۱۸
بحرانی که جامعه بشری را در می نوردد، قبل از همه،
در تضاد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی است.
به عبارت دقیقتر، اگر سطح رشد نیروهای مولده (علم و فن و وسایل تولید و توده مولد و طرز تهیه مواد خام و غیره) با مناسبات تولیدی منطبق نباشد،
جامعه دستخوش بحران می شود.
۱۹
این همان اشتباهی است که حزب کمونیست چین
پس از تلفات زیاد تصحیح کرده است:
اعلام انقلاب کمونیستی در شرایطی که در جامعه به قول مائو هنوز بقایای فرماسیون برده داری وجود دارد و توده ی میلیاردی دهقانان هنوز بی سوادند،
شتابزده بوده است و زیانبار.
۲۰
لنین بر نقش نیروهای مولده تأکید مؤکد ورزیده است.
چون در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی،
نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است.
۲۱
زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی) به مثابه فرم،
باید به ساز محتوای خود (نیروهای مولده) برقصد.
۲۲
مارکس و انگلس درست به همین دلیل در اولین احکام مانیفست،
پرولتاریا را به توسعه و تکثیر سریع نیروهای مولده موظف می سازند.
این بحث شورانگیزی است.
۲۳
برای درک دیالک تیک استراتژی و تاکتیک،
دیالک تیک راه ـ رباط ـ مقصد (کعبه) سعدی کمک بزرگی است.
۲۴
منازل (کاروانسراها و یا رباط های) راه، مقاصد تاکتیکی اند
و کعبه و یا مقصد نهایی و یا آخرین منزل،
مقصد استراتژیکی است.
۲۵
برای گذار از جامعه عقب مانده به مثلا فرماسیون سوسیالیسم،
در مقایسه با جوامع پیشرفته سرمایه داری،
منازل تاکتیکی متعددی لازم می آیند.
۲۶
کسی که جفنگ «هم استراتژی ـ هم تاکتیک» را بر زبان می راند،
عملا میان کاروانسرا و مقصد نهایی و یا کعبه آمال علامت تساوی می گذارد.
این به معنی دیالک تیک ستیزی و خردستیزی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر