«شوربختی» عاشقانه
هاتف رحمانی
سرچشمه:
نوید نو
(92/1/14)
تحلیلی از یدالله سلطان پور
ما دشمنان و نیز
دیگرانی را که به نام "وحدت"
- حتما در گرد خود –
خودخواهانه
تیغ در چهره ی ما می کشند
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
دوستان،
کار زیادی در پیش است
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
هاتف رحمانی
سرچشمه:
نوید نو
(92/1/14)
تحلیلی از یدالله سلطان پور
ما دشمنان و نیز
دیگرانی را که به نام "وحدت"
- حتما در گرد خود –
خودخواهانه
تیغ در چهره ی ما می کشند
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
دوستان،
کار زیادی در پیش است
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
ما هم دشمنان خود را و هم بقیه را
که به نام «وحدت» ـ طلبی (البته به شرطی که خود رهبر جبهه واحد باشند)، بر ما
شمشیر می کشند، به خوبی می شناسیم و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
·
دوستان، کار زیادی برای انجام
داریم.
·
دستمزد مزدور، بهای وجدانی است که
فروخته است.
·
این بند واپسین شعر است.
·
از این بند واپسین شعر می توان
عنوان این شعر را یعنی «بیانیه» را زیر
علامت سؤال برد.
·
بیانیه به چه معنی است؟
·
منظور شاعر شاید مانیفست باشد.
·
ما اگر جای شاعر بودیم، عنوان «خطابه»
را ترجیح می دادیم.
·
شاعر هم در این شعر، عملا مراجع
ضمیر را و یاران خود را مورد خطاب قرار داده است.
1
ما دشمنان و بقیه را
·
شاعر با این مفهوم، نسبیتی را وارد
اردوی رقیب می سازد.
·
بدین طریق مراجع ضمیر رقیب
بازتعریف و بازطبقه بندی می شوند:
الف
·
مراجع ضمیر دشمن
ب
·
مراجع ضمیر مبهم (نه دشمن ـ نه
دوست)، ولی خودخواه
2
ما دشمنان و بقیه را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
ما دشمنان و بقیه را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
·
از مفهوم «خواندن پیشاپیش دست کسی»
می توان دریافت که شناختی به معنی حقیقی کلمه در بین نیست.
·
شاعر و نه فقط شاعر، بیشک، معنی شناخت
را نمی داند.
·
حزب توده با تئوری شناخت مارکسیستی
ـ لنینیستی بیگانه بوده است.
·
ما در تحلیل آثار احسان طبری به
این مسئله تأسف انگیز پی برده ایم.
3
ما دشمنان و بقیه را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
ما دشمنان و بقیه را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
·
فلاکت دست و پاگیر احزاب استالینیستی
هم همین است.
·
هر کس به پیشوای شان اقتدا کند،
بطور مکانیکی، دوست تلقی می شود، بی آنکه حقیقتا دوست تلقی شود.
·
چون به محض اینکه خطائی از او سر
زند، تکفیر می شود و انگ مظنون و وابسته و نهایتا دشمن بر پیشانی اش می خورد.
·
«شناخت» استالینیستی بر شم و ظن و حدس و گمان
مبتنی است و با شناخت علمی و عینی رابطه ای ندارد.
·
استالینیسم جریانی شبه اوبسکورانیستی
است.
·
استالینیسم نوعی طالبانیسم آته ئیستی
است.
·
اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که مردم را عمدا و
آگاهانه در جهل و نادانی نگه می دارد و مانع تفکر مستقل آنها می شود.
4
ما دشمنان را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
ما دشمنان را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
·
از مفهوم «خواندن دست کسی» می توان
به ماهیت استالینیستی تفکر شاعر و نه فقط شاعر پی برد:
·
شاعر حزب توده را به مثابه انجمن
قماربازان تصور و تصویر می کند.
·
حزب توده که در آن قاعدتا باید منافع توده بر منافع فردی و
ایندیویدوئالیستی مقدم باشد، بدین طریق به انجمنی از ایندیویدوئالیست ها شباهت
پیدا می کند.
·
بدین طریق، اعضای گردان پیشاهنگ طبقه
و توده مسخ می شوند و به صورت مشتی خودخواه و جاه طلب و کوته اندیش در می آیند.
·
در این جو مملو از سوء ظن است که مفاهیم فئودالی ـ قرون وسطائی از قبیل «رمز» و «راز»
و «راز دار حزب» و غیره تشکیل می شوند و برای خود در ادبیات مبتذل حزبی جا باز می
کنند.
·
در این چنین جوی است که شعار «تفاوت
در اندیشه ـ وحدت در عمل» فرمولبندی می شود.
·
مشتی قمارباز حرفه ای که به وحدت
نظر و جهان بینی نیاز ندارند.
·
هدف الاهداف همه پیدا کردن کنجی مناسب برای
قمار و برد و باخت است.
5
ما دشمنان را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
ما دشمنان را
خوب می شناسیم
و دست شان را پیشاپیش خوانده ایم.
·
کسانی که شاعر و حریف دشمن می نامد،
احتمالا در تشکیل تشکیلات همین مرجع ضمیر شاعر و حریف نقش مدیر و مؤثر به عهده
داشته اند.
·
برای اینکه فقط کسی می تواند
اموال و آرشیو حزبی را تصاحب کند که فونکسیون
حزبی عالی داشته باشد.
·
شاعر هم پس از تحلیل این تجارب است
که از شناخت آنها دم می زند.
·
حالا هر رقیب مرجع ضمیر شاعر یا انگ
دشمن می خورد و یا انگ انجمنی مبهم و نامعلوم و خودخواه.
·
طنز قضیه هم همین جا ست:
·
کسی که دم از شناخت پیشاپیش می
زند، هنوز از ماهیت بقیه خبر ندارد.
·
هراس ما از این است که همه این
اختلافات بر سر درجه و رتبه حزبی باشند.
·
چون مدعیان نمایندگی حزب توده همه
از دم فاقد جهان بینی توده ای اند.
·
فرق آنها بر سر چیزهای فرعی است:
·
یکی طرفدار این مهره طبقه حاکمه است
و دیگری طرفدار مهره دیگر آن.
·
به همین دلیل می توان به جرئت گفت
که همه از دم مدافع منافع طبقه حاکمه اند.
6
ما دشمنان و نیز
دیگرانی را که به نام "وحدت"
- حتما در گرد خود –
ما دشمنان و نیز
دیگرانی را که به نام "وحدت"
- حتما در گرد خود –
·
از مفهوم «حتما گرد خود» می توان
به ریشه اختلافات پی برد.
·
ظاهرا هر مرجع ضمیری دعوی رهبری
وحدت حزبی و یا وحدت جبهه ای را دارد.
·
وقتی از جنگ زرگری بین مراجع ضمیر
سخن می رود، به همین دلیل است.
·
احتمالا در هیئت و طبقه حاکمه هم
از همین اختلافات وجود دارد.
·
اختلافات کوسه و میرحسین و سید علی
و مشد احمد و این و آن هم در همین حد بوده
اند و هستند.
·
طبقه حاکمه با این ترفند، به
عوامفریبی عمیق و بظاهر «دموکراتیک» توده دست می زند و توده را به دنبال نخود سیاه
های ماهیتا واحد می فرستد.
7
دوستان،
کار زیادی در پیش است
دوستان،
کار زیادی در پیش است
·
شعر شاعر با هارت و پورت شروع می
شود و با همان هارت و پورت خاتمه می یابد:
·
کار زیاد را باید در پراتیک مرجع
ضمیر شاعر و حریف مورد ارزیابی قرار داد.
8
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
·
اکنون مراجع ضمیر دیگر به درجه
جلیله مزدور تنزل می یابند.
·
تعریف شاعر از مزدو اما شنیدنی
است:
·
مزدور وجدان خود را به دشمن فروخته
است.
الف
·
اولا این دشمن کیست که مشتری «وجدان»
توده ای سابق است.
ب
·
ثانیا دشمن مرجع ضمیر شاعر، فردی
است و یا جریانی؟
·
اگر جریانی است، چگونه می توان با
خرید و فروش وجدان یکی مسئله را توضیح داد.
·
بقیه اعضای مراجع ضمیر دیگر که
تماشاچی و هپیلی هپو نیستند تا به ساز بی وجدانی برقصند.
ت
·
ضمنا منظور شاعر از مفهوم «وجدان»
چیست؟
·
وجدان در ادبیات مارکسیستی ـ
لنینیستی مترادف با شعور و یا ضمیر است.
پ
·
وقتی کسی به تحلیل نظر کسی نپردازد،
به همین روز می افتد که شاعر و شرکاء افتاده اند:
·
انگ زدن و تخریب اعتبار این و آن.
9
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
ما حتی شگفت زده هم نیستیم
مزدور مزد بدور ریختن وجدانش را می گیرد.
·
شاعر با حکم «حتی شگفت زده
هم نیستیم»، باز هم همان مفهوم فئودالی «شناخت پیشاپیش» را تکرار می کند:
·
فرد مورد نظر مظنون به خیانت بوده
و حالا دستش رو شده و سوء ظن به یقین بدل شده است.
وای اگر از پی امروز بود فردائی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر