«شوربختی» عاشقانه
هاتف رحمانی
سرچشمه:
نوید نو
(92/1/14)
تحلیلی
از یدالله سلطان پور
1
یا آن دیگری که با
ادبیات بازجوها از "تواب سازی" و"تخلیه اطلاعات" و"خودی"
و"غیر خودی" دم می زند فراموش می کند که تشت (طشت) رسوایی این شیوه ها و خود او مدت ها ی بسیاری
است که از بام افتاده است
·
از این جمله حریف هم خالی بودن کله
و چنته اش از اندیشه هویدا می گردد و هم طرز تفکر متافیزیکی او:
الف
تشت (طشت) رسوایی
این شیوه ها و خود او مدت های بسیاری (مدیدی) است
که از بام افتاده است
·
چون حریف قادر به خود اندیشی و
استدلال علمی و منطقی نیست، فاتحه می خواند و فکر می کند که با تلاوت فاتحه ای حساب
رقیب را رسیده و کارش را ساخته است.
ب
یا آن دیگری
·
حریف بر این باور از ریشه باطل است
که با فرد ایزوله و بی بته و تک افتاده از کره مریخ سر و کار دارد و نه با طبقه اجتماعی
معینی.
·
حریف حتی حرف خود را در همین مقاله
خود فراموش می کند که مرجع ضمیر رقیب، صدها هزار هوادار دارد و همه «یکصدا» استادش
می نامند و برایش کف بر لب، کف می زنند و هلهله سر می دهند و هورا می کشند.
ت
یا آن دیگری
·
مشخصه سوبژکتیویسم هم همین است:
·
جنبه های سوبژکتیو را دیدن و مطلق
کردن و جنبه های اوبژکتیو را ندیدن و فراموش کردن.
·
درست به همین دلیل معرفتی ـ نظری (تئوری
شناخت) است که قلم زنان مرجع ضمیر حریف هم چپ نمایانه از «سوسیال ـ دموکرات های»
وطنی سخن می گویند و نه از «سوسیال ـ دموکراتیسم» بطور کلی و عام.
·
این روی دیگر مدال نکبت و نکبت بار
فرمالیسم است:
پ
یا آن دیگری
·
طرز تفکر متافیزیکی به وارونه سازی
و یا تخریب دیالک تیک واحدی بسنده نمی کند، بلکه هر دیالک تیکی را که بر سر راه می یابد، وارونه می سازد و یا به جفنگ همه
چیز و هیچ بدل می سازد.
·
کسی که دیالک تیک فرم و محتوا را
وارونه کرده، یعنی فرم و نمود را به عرش اعلی برده و محتوا و ماهیت را به دور
افکنده، اکنون دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را وارونه می سازد و از منفرد و یا در بهترین
حالت، از خاص (آن دیگری) سخن می راند و عام را بکلی از یاد می برد.
ث
یا آن دیگری
·
عامی در اینجا فراموش می شود که از
قضا حاوی و حامل حقیقت عینی است.
·
عامی که از ماهیت « آن دیگری» پرده
برمی دارد.
·
«آن دیگری» در نظر حریف و شرکاء به صورت فرد
و نه به مثابه نماینده طبقه اجتماعی معینی نمودار می گردد.
·
به همین دلیل جهان بینی او به
مثابه جهان بینی فردی و نه به مثابه جهان بینی طبقاتی و نظرات او به مثابه نظرات
شخصی و نه نظرات طبقاتی نمودار می گردد و احیانا به چالش کشیده می شود.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم را می توان
فراگرفت و فرا گرفتنش آسان است، ولی نمی توان آن را در پیاله جزمی از قبیل «لا اله
الا الله» سرکشید.
2
رفقای توده ای سابق
قبل از هر چیز پیشنهاد
می کنم که به دامان حزب بازگردید
·
در این جور جاها ست که کارل مارکس
جنون می گیرد و داد می زند:
·
«من مارکسیست نیستم.»
3
·
آخر و عاقبت کسی که با عناصر فرمال
ور می رود، همین می شود.
·
اگر احیانا کسی از مراجع ضمیر دیگر
پیدا شود که سواد و حوصله خواندن و فهمیدن همین موعظه و ارشاد حریف را داشته باشد،
می تواند همین «ره» نمود را به خود حریف بدهد و از او بخواهد که وارد انجمنش شود و
به مرجع ضمیرش ایمان بیاورد و اقتدا بکند.
4
رفقای توده ای سابق
قبل از هر چیز پیشنهاد
می کنم که به دامان حزب بازگردید
وانتقادها واعتراض های خود را از مجراهای (مجاری) سازمانی
پیگیری نمایید
·
حریف حواس پرت است و یا خود را به
کوچه حواس پرتان حرفه ای می زند.
·
همه می دانند که مرجع ضمیر حریف
اعضای مراجع ضمیر دیگر را و حتی بهتر از آنها را از حول و حوش دژ توخالی خویش رانده
است و به هیچ ترفندی آنها را به صدها فرسنگی دژ حتی راه نمی دهد، چه رسد به «دامان»
خویش.
·
حریف با «جسارت» بدنی از کیسه بسته
خلیفه می بخشد.
5
رفقای توده ای سابق
قبل از هر چیز پیشنهاد
می کنم که به دامان حزب بازگردید
وانتقادها واعتراض های خود را از مجراهای (مجاری) سازمانی
پیگیری نمایید
·
ضمنا حریف مطمئن است که کسی
انتقادی و یا اعتراضی به معنی حقیقی کلمه دارد؟
·
مراجع ضمیر همه از دم تنها هنری که
ندارند، خرد و خود اندیشی است.
·
بدون خرد و خوداندیشی هم کسی نمی
تواند از چیزی انتقاد و یا به چیزی اعتراض کند.
·
اما غر می توان زد و نوچه غرغرو و
غرغرپرست می توان گرد آورد.
6
پیش از شما افراد
بسیاری از این مسیر رفته اند.
حزب ساخته اند
گروه درست کرده اند ودر
آخر به دنباله سیاست های کمونیسم ستیز
همان نیروها یی که روزی ادعای مبارزه
با آن ها را داشتند تبدیل شده اند.
·
باز حواس پرتی حریف گل کرد:
·
انگار حزب توده خیلی موفق تر از
منشعبین بوده است.
·
حزب توده پس از کودتای 28 مرداد،
نه تنها پیشرفت نکرده، بلکه درجا هم حتی نزده است.
·
حزب توده در این مدت سقوط کرده
است.
·
این سقوط نظری و عملی باید تحلیل
شود تا بتوان بر آن غلبه کرد.
7
·
یکی از دلایل اساسی این سقوط نظری
و عملی قطع رابطه حزب توده با توده بوده است.
·
توده پایگاه اجتماعی حزب توده بوده
است.
·
با قطع این رابطه، حزب توده در هوا
مانده است.
·
اگر این استنباط ما درست باشد،
تنها راه خروج حزب توده از این بن بست، برقراری مجدد پیوند گسیخته با توده است.
·
پیش شرط کسب لیاقت لازم برای انجام
این اقدام مهم، ورود حزب توده به میدان کارزار ایده ئولوژیکی است:
·
از طریق روشنگری علمی و انقلابی می
توان ـ قبل از همه ـ خود را دگرگون ساخت و لیاقت سگ وفادار توده بودن را کسب کرد و
در درازمدت ضمیر (دل) توده را تسخیر نمود.
7
گمان می کنم اگر
امروز توده ای های سابق نمی توانند حزب وسازمان ایجاد کنند
حداقل شاید سابقه ها را
مرور کرده اند
خلیل ملکی ها ، سغایی
ها و قاسمی ها و طوفان، سازمان انقلابی و
رنجبران واین اواخر حزب دموکراتیک مردم
ایران
·
حریف واقعا دچار حوس پرتی است:
الف
·
چون او از سوئی ادعا می کند که «امروز توده ای
های سابق نمی توانند حزب و سازمان ایجاد کنند» و بلافاصله از تشکیل «حزب دمو ـ کراتیک
مردم عیران» نام می برد.
ب
·
حریف اما از سوی دیگر فراموش می
کند که حول هر سایت انترنتی، به مثابه پرچم ایده ئولوژیکی، افرادی گرد می آیند و
بطور بالقوه هسته حزبی جدید تشکیل می گردد.
·
سایت های انترنتی فرم نوین رزم طبقاتی
را تشکیل می دهند.
·
دیری است که مبارزه طبقاتی، بویژه مبارزه
ایده ئولوژیکی و سیاسی عمدتا به عالم مجازی منتقل شده است.
·
فیس آباد به عنوان مثال، فقط بظاهر
میدان و وسیله اتلاف وقت است.
·
چون اتلاف وقت نیز فرمی از مبارزه طبقاتی
از بالا ست.
·
به همان سان که فوتبال و پورنو و
موزیک و فیلم و غیره ضمن اتلاف وقت و انرژی توده ها، فرمی از مبارزه طبقاتی از
بالا هستند.
·
طبقه حاکمه بدین طرق توده را بنا بر
سلایق و علایق خویش «تربیت» می کند.
ت
شاید سابقه ها را مرور
کرده اند
خلیل ملکی ها ، سغایی
ها و قاسمی ها و طوفان، سازمان انقلابی و
رنجبران واین اواخر حزب دموکراتیک مردم
ایران
·
حریف حتی فرصت نگریستن در آئینه ندارد
تا رفع حواس پرتی کند:
·
هیچکدام از مراجع ضمیر مدعی حزب
توده، وضع بهتری از این احزاب و سازمان ها ندارند، اگر وضع بدتری نداشته باشند.
·
به قول سهراب سپهری:
من
نمي دانم
که
چرا مي گويند:
«اسب
حيوان نجيبي است
کبوتر
زيبا ست.»
و
چرا در قفس هيچ کسي کرکس نيست.
گل
شبدر چه کم از لاله ي قرمز دارد.
چشم
ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد
واژه
ها را بايد شست
واژه
بايد خود باد
واژه
بايد خود باران باشد
چتر
ها را بايد بست
زير
باران بايد رفت
فکر
را خاطره را زير باران بايد برد
با
همه مردم شهر زير باران بايد رفت
دوست
را زير باران بايد ديد
عشق
را زير باران بايد جست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر