سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص
34 ـ 38)
تحلیلی
از شین میم شین
سایه بس کن که دردمند و نژند
چون تو در بند روزگار بسی است
·
سایه ساکت باش، در قید و بند روزگار، خیلی ها بسان تو
دردمند و غمزده اند.
1
·
واژه «روزگار» را سایه در این بیت، با مفهوم «ستمگر» (قلدر،
سرکوبگر، مستبد) پر می کند.
·
می توان گفت که سایه، واژه «روزگار» را با محتوای فئودالی
و بنده داری پر می کند.
·
روزگار بدین طریق تا حد خان خودسر و یا سلطان مستبدی
تنزل و یا ارتقا می یابد.
·
اگر محتوای واژه «روزگار» را در قاموس نیما به یاد آوریم،
به تضاد آشکار آن با این پی می بریم.
·
فرق، تفاوت و تضاد نیما با اکثریت قریب به اتفاق شعرای
وطنی سابق و معاصر از این قرار هراس انگیز است.
2
سایه بس کن که دردمند و نژند
چون تو در بند روزگار بسی است
·
سایه خواری خود را به گردن «روزگار هوسباز» می اندازد و برای
تسکین حافظانه ی خود، تیر خلاص بر مغز خود خالی می کند و خود و بسیاری از مردم را
«دردمند و نژند در بند روزگار» اعلام می کند.
·
خواننده می تواند با دیوان سایه
هم فال بگیرد و مفهوم انتزاعی و گل و گشاد «روزگار» را به دلخواه خود تعبیر و
تفسیر کند، ولی نمی تواند علل خواری و دردمندی خود و اکثریت چندین میلیاردی ایران
و جهان را تحلیل و کشف کند.
3
·
سعدی و حافظ از این جور مفاهیم برای استتار علل واقعی معضلات زندگی نکبت
بار مردم و یا برای خودداری از ذکر علل یادشده سوء استفاده می کنند.
·
بدین طریق و ترفند، علت معضلات زندگی به گردن عواملی واهیو انتزاعی و موهوم از قبیل روزگار و چره و دهر و
فلک و غیره انداخته می شود و اگر کسی به تنگ آید، در بهترین حالت، روزگار و چرخ و
فلک و غیره را مورد لعن و نفرین قرار خواهد داد، نه خود و جامعه و سیستم اجتماعی ـ
اقتصادی ملی و بین المللی حاکم و واقعا موجود را.
4
یکی
از رفیقان، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد،
که
کفاف، اندک دارم و عیال، بسیار و طاقت بار فاقه (فقر) نمی آرم.
·
رفیق سعدی در این حکایت، از دست روزگار انتزاعی و موهوم
و واهی نامساعد شکوه سر می دهد و نه از دست افراد و اقشار و طبقات اجتماعی و سیستم اجتماعی و اقتصادی حاکم:
الف
·
مثلا نه از دست خود و همسر خود که بطور نیندیشیده،
نسنجیده و بی رویه تولید مثل کرده اند و اکنون قادر به سیر کردن شکم آنها نیستند.
ب
·
نه از دست جامعه ای که
اعضای خود را آموزش نداده، تربیت نکرده و برای گذران زندگی شان امکانات کار
واشتغال در خور فراهم نیاورده و آنها را به حال خود رها کرده است.
·
نتیجه این است که او اکنون «عیال، بسیار دارد و کفاف،
اندک و لذا در فقر و فاقه به سر می برد.»
5
یکی
از رفیقان، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد،
که
کفاف، اندک دارم و عیال، بسیار و طاقت بار فاقه (فقر) نمی آرم.
·
در این جمله (حکم) سعدی، دیالک
تیک تولید و مصرف در پایه ای ترین سلول جامعه، یعنی خانواده مطرح می شود:
·
در این مورد، تناسب دیالک تیکی در آمد خانواده (تولید) و
مخارج خانواده (مصرف) به هم خورده و تولید خانواده نمی تواند جوابگوی مصرف خانواده
باشد.
6
·
این حکایت ضمنا از موقعیت اجتماعی ممتاز سعدی و از پیوند
استوار او با هیئت و طبقه حاکمه نیز پرده برمی دارد.
·
آن سان که روشنفکران برای احراز پست دولتی به وساطت او
امید می بندند.
·
در این حکایت پارتی بازی در جامعه فئودالی مطرح می شود:
·
سعدی پارتی روشنفکران تحصیلکرده است.
7
·
این حکایت اما از بی شعوری و کوته اندیشی مردم بی سواد ساده
لوح که سهل است، از عقب ماندگی فکری روشنفکران جامعه پرده بر می دارد که علیرغم
بیکاری و فقر به تشکیل خانواده اقدام می کنند و به تولید مثل بی خردانه می پردازند
و به دست خود چاهی بر سر راه خود می کنند.
8
·
این درد هنوز هم در جامعه سعدی به چشم می خورد:
·
اشتغالی کوچک همان و ازدواج و تولید مثل بی رویه و بی حساب
و کتاب همان.
9
·
بدین طریق، در مدتی کوتاه تناسب تولید و مصرف ملی در هم
می ریزد و سرعت افزایش بی رویه جمعیت با سرعت پیشرفت جامعه نمی خواند و کشور با
مشکلات مادی و معنوی، آموزشی ـ پرورشی و فرهنگی لاینحلی مواجه می شود.
·
پس از روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی و
در سایه خریت و خردستیزی و خودخواهی هیئت و طبقه حاکمه جدید، ما با همین طاعون اجتماعی روبرو شده ایم:
·
جمعیت کشور در عرض سی سال از 30 میلیون به 70 میلیون
افزایش یافته است.
10
·
تولید مثل به مثابه عاملی که اصولا می بایستی به بقا و
استمرار ملی کمک کند و نیروی تازه نفسی در اختیار پیشرفت اجتماعی قرار دهد، به
عاملی مخرب بدل می شود و ادامه حیات ملی را به خطر می اندازد.
11
·
جامعه ای با سطح نازل توسعه نیروهای مولده از تأمین کار
و آموزش و پرورش نسل نو عاجز می ماند و بخش اعظم درآمد ملی کشور مصروف نان و آب
مردم می شود و توسعه اقتصادی با مشکلات عظیمی مواجه می گردد.
·
علت تولید مثل شتابزده و بی رویه اما فقط معرفتی نیست.
·
فقط از خریت هیئت و طبقه حاکمه و مردم سرچشمه نمی گیرد.
12
·
زایش شتابزده و بی تدارک مادی و معنوی، از دیرباز، یکی
از استراتژی های سنتی زنان برای تحکیم موقعیت سست خود در خانواده بوده است.
·
تولید مثل در جهنم جامعه ایران، یکی از حربه های مؤثر و
مخرب زنان در دیالک تیک زن و مرد بوده است.
·
تولید مثل، فرمی از مقاومت و مبارزه ی زنان جامعه در
مقابل مردان عمدتا زن ستیز بوده است.
·
تولید مثل، توطئه ی جنسیتی زنان بر ضد مردان سنتی زن
ستیز جامعه بوده است.
13
·
تولید مثل از تضاد چرکین و تهوع انگیز زن و مرد در جامعه
طبقاتی ایران سرچشمه می گیرد و به تشدید این تضاد منجرمی شود.
·
زن برای تحکیم پیوند زناشوئی سست و همیشه در خطر خود، بی وقفه بچه می آورد و افزایش تعداد نانخورها در
خانواده و ناتوانی مالی پدر در تهیه مخارج روز افزون خانواده، سبب می شود که مرد
علت مصائب جدید را نه در مناسبات تولیدی حاکم، نه در طبقه حاکمه، بلکه در زن و در
خودخواهی، خدعه و نیرنگ زن بجوید و بیابد.
·
بدین طریق دیالک تیک عجیبی بکار می افتد و زندگی
خانوادگی به جهنمی با عذاب الیم برای همه اعضای آن بدل می شود:
الف
·
زن برای ادامه ی بقا و حفظ و تحکیم موقعیت خود و برای
تضمین آینده بی دورنمای واقعی خود، به تولید مثل می پردازد و افزایش مخارج خانواده
به تشدید تضاد زن و مرد منجر می شود.
ب
·
آنچه در واقع به عنوان وسیله ای برای حل تضاد زن و مرد
از سوی زن بکار افتاده بود، به لاینحل تر شدن آن تضاد منجر می شود، به وسیله ی تشدید
این تضاد بدل می شود.
14
·
یکی از علل تصویر منفی از سیمای زن، بمثابه «اژدها»،
«دیو»، عامل ابلیس، فتنه گر، فریبکار و نیرنگباز در ادبیات فارسی از همین استراتژی
زنانه و از همین تضاد چرکین زن و مرد سرچشمه می گیرد، که در واقع نه تضادی جنسیتی،
بلکه تضادی اجتماعی است.
·
مثال های نمونه وار در این زمینه:
الف
·
شاهنامه فردوسی:
زن
و اژدها، هر دو در خاک به
ب
·
گلستان و بوستان سعدی:
(گلستان)
مرد
بی مروت، زن است و عابد با طمع، رهزن
مشورت
با زنان، تباه است و سخاوت با مفسدان گناه
(بوستان،
ص 41)
زن
از مرد موزی به بسیار به
سگ
از مردم مردم آزار به
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر