۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

هماندیشی با مسی فتحی(4)


 سرچشمه:
صفحه فیسبوک
مسی فتحی
هنر:
 آینه‌ای نیست که "واقعیت" را بازتاب کند،
بلکه "چکشی" است که می توانیم با آن ، آن را (واقعیت را ) طراحی‌ کنیم.
مارکس
میم حجری

میم
ترجمه نادقیقی است.

·        ترجمه بریده هائی از متون همیشه دشوار و نادقیق  است و انتشار آنها همیشه مسئله زا و گاهی کونترا پرودوکتیف (زیانبار.)   

1
·        شاید بتوان این جمله از مارکس را به شرح زیر ترجمه کرد:
·        هنر آئینه نیست که آن را در مقابل واقعیت عینی نگهداری (تا عکس واقعیت عینی در آن ظاهر شود.)
·        هنر به «چکش»  (به کاردک تندیسگری) شباهت دارد که بکمک آن به واقعیت عینی هیئت و فرم معینی بخشیده می شود.

2
·        هدف مارکس به احتمال قوی مرزبندی میان استنباطات رایج در آن زمان راجع به هنر و آثار هنری بوده است:
·        بنظر مارکس در این جمله، هنرمند واقعیت عینی را مو به مو کپیه نمی کند، بلکه آن را تحول می بخشد.
·        اثر هنری عکس مکانیکی (عاری و بی نیاز و مستقل از سوبژکت انسانی)  نیست.

3
·        اثر هنری دیالک تیکی از اوبژکت و سوبژکت است.
·        به زبان هگل، دیالک تیکی از ماده و روح است.
·        دیالک تیکی از طبیعت اول و طبیعت دوم (انسان، جامعه، طبیعت اندیشنده، روحمند، شعورمند) است.

4
·        هر مولودی (چه مادی، چه هنری و چه فکری) ماده ای است که روح (شعور)  در آن دخول کرده است.
·        به زبان هگل، روح در آن مادیت یافته است.
·        روح نامرئی در آن مرئی شده است.
·        روح درونی در آن برونی شده است. (مفهوم فلسفی بسیار مهم تجسم)

·        دلیل تغییر طبیعت اول هم همین رخنه و نفوذ و دخول روح در آن است.  

5
·        تغییر در قاموس هگل هم چیزی جز تغییر فرم چیزهای طبیعی نیست.

·        مارکس برای تدقیق نظر هگل از مفهوم فلسفی ساختار استفاده خواهد کرد.
·        ساختار بیانگر نحوه و نوع پیوند عناصر متشکله هر سیستم است.
·        دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم.

·        داس و تبر و  بیل و کلنگ بلحاظ محتوا از اتم های مثلا آهن تشکیل یافته اند.
·        دلیل تنوع و تفاوت آنها در ساختار آنها ست.
·        در نحوه و نوع متفاوت پیوند اتم های آهن با یکدیگر است.

·        اگر داس و تبر و  بیل و کلنگ را ذوب کنیم به چیز واحدی مبدل می شوند.
·        یعنی به اتم های آهن.    

6
·        هنر فرمی از انعکاس واقعیت عینی است.
·        انعکاس، مقوله ای فلسفی ـ مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·        واقعیت عینی در روند انعکاس از صافی های مختلف فردی، ملی، جنسیتی، معرفتی ـ نظری و بویژه طبقاتی می گذرد.
·        به همین دلیل امر واحدی ـ مثلا زلزله ای و یا جنگی در  جائی ـ  در آئینه ضمیر افراد مختلف به انحای مختلف و حتی متضاد منعکس می شود.

7
·        فرم هنری انعکاس، بنظر مارکس، نه انعکاسی منفعل، مکانیکی و آئینه وار، بلکه انعکاسی فعال، دگرگونساز،  خلاق، انسانی و در تحلیل نهائی طبقاتی است.
·        به همین دلیل آثار هنرمندان اعصار و طبقات اجتماعی متفاوت، بلحاظ محتوا و حتی فرم متفاوت و چه بسا متضادند.
·        مثلا آثار هنری نقاش توده ای به همین دلیل با آثار هنری نقاشان فئودالی و یا بورژوائی تفاوت ماهوی دارند.
·        این جمله را اما فقط در پیوند با کل مطلب می توان دقیقا درک، ترجمه و تفهیم کرد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر