سرچشمه:
صفحه فیسبوک امیر علی زاده
تحلیلی از شین میم شین
به یاد همیشه خروشان سعید
گفت یار:
«از غیر ما پوشان نظر!»
گفتم:
«به چشم»
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»
·
یار کذائی ضمنا از راوی می خواهد که پنهانی در او بنگرد
و نه آشکارا.
·
راوی باز هم بدون چون و چرا به فرمان یار تمکین می ورزد.
·
اکنون این سؤال سمج و سرسخت در ذهن خواننده طوفان بپا می
کند که چرا و به چه دلیل یار کذائی دستور عجیب و غریبی از این دست به معشوق خویش صادر
می کند؟
1
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»
·
برای سر هم بندی کردن پاسخی و آرام کردن سؤال سمج باید دوئالیسم
عاشق و معشوق مورد تأمل قرار گیرد.
·
این دوئالیسم در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) سعدی و
حافظ و دیگر شعرای نظامات بنده داری و فئودالی به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط
و تعمیم داده می شود.
2
·
عاشق کذائی در قاموس حضرات، در بهترین حالت تا حد هیچ
تنزل می یابد.
·
عاشق به موجودی پست و فرومایه، بی شعور و بی شخصیت، بی هویت
و بی شرم تنزل می یابد و معشوق کذائی ایدئالیزه می شود و به مقام متعالی اعتلا می
یابد، همه کاره و همه چیز تصور و تصویر می شود.
·
بنظر ما دوئالیسم عاشق و معشوق در ادبیات نظامات اجتماعی
بنده داری و فئودالی فرم انتزاعی گشته و تحریف شده ی دیالک تیک توده و طبقه حاکمه است.
·
توده هیچکاره و هیچ واره است و طبقه حاکمه همه کاره و
همه چیز واره.
3
·
حالا سؤال سمج دیگری کله بر در و دیوار ذهن می کوبد و می
خواهد بداند که شعرای طرفدار فئودالیسم چه ربطی به شعرای اهل طریقت و عرفان دارند؟
·
شعرای اهل طریقت و عرفان در قرون وسطی ضد دیالک تیکی شعرای
بنده داری و فئودالی بوده اند.
3
·
درست است که اهل طریقت و عرفان ماهیت ضد فئودالی داشته
اند و احتمالا بطور بالقوه نماینده منافع طبقه متوسط در حال توسعه و تکوین بوده اند،
ولی آنها هم همان دوئالیسم عاشق و معشوق سعدی و حافظ را عملا به همان سان به خدمت گرفته
اند.
·
یعنی به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داده
اند.
·
ولی با این تفاوت که معشوق مادی و مشخص زمینی را، یعنی طبقه
حاکمه را، یعنی اشرافیت بنده دار و یا فئودال را، با معشوق ماورای مادی و انتزاعی آسمانی،
یعنی خدا، حق تعالی جایگزین ساخته اند و نام آن را عوض کرده اند و دیالک تیک عارف
و معبود نامیده اند.
·
حالا می توان به دلیل این دستور و درخواست یار پی برد.
4
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»
·
ظاهرا معشوق ماورای طبیعی ـ انتزاعی ـ آسمانی نیز بسان
معشوق مادی ـ مشخص ـ زمینی (طبقه حاکمه)، اعتنائی به عاشق کذائی ندارد و دلش می
خواهد که سر به تنش حتی نباشد.
·
رابطه یاد شده در هر صورت ماهیتا همان می ماند که بوده است:
·
رابطه عارف و معبود هم چیزی در حد دیالک تیک واره هیچ و
همه چیز می ماند.
·
به همین دلیل هم یار ـ به مثابه مظهر مطلق همه چیز ـ
حوصله تحمل نگاه حریصانه عاشق هیچ واره ی کذائی را ندارد و ترجیح می دهد که «پنهانی
در او بنگرد» و نه آشکارا.
5
گفت:
«اگر گردی ـ شبی ـ از روی چون ماهم جدا،
تا سحرگاهان ستاره می شمر!»
گفتم:
«به چشم»
·
یار اهل عرفان بلحاظ صفات آنتی هومانیستی (ضد انسانی)
دست کمی از طبقه حاکمه بنده دار و فئودال ندارد:
·
او هم با دست و دل بازی تام و تمام به خودستائی مبادرت می
ورزد و روی مبارک خود را با ماه زلال و زیبا مشابه می داند.
·
معشوق شعرای فئودالی و شعرای اهل عرفان بلحاظ اگوئیسم (خودپرستی)
فرق چندانی با هم ندارند.
·
تنها تفاوت تعیین کننده که میان عاشق و عارف وجود دارد،
این است که عاشق هرگز نمی تواند به وصل معشوق نایل آید، ولی عارف می تواند به وصل یار
کذائی دست یابد.
·
فقط باید در خود فرو شود و به قوه تخیل و تریاک و هر
کوفت و زهر مار دیگر به وصل یار نایل آید، در او ذوب گردد و محو شود.
·
گذار خیالی و مجازی هیچ به درجه همه چیز همین است:
·
وحدت عارف و یار!
·
پایان دیالک تیک عاشق و معشوق!
·
این باور عرفان بر طرز تفکر مکتب فلسفی موسوم به پانته
ئیسم(همه خدائی) مبتنی است و وحدت وجود
نامیده می شود:
·
باور به یکسانی جماد و نبات و جانور و انسان و خدا!
·
مراجعه کنید به عرفان، پانته ئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
گفت:
«اگر گردی ـ شبی ـ از روی چون ماهم جدا،
تا سحرگاهان ستاره می شمر!»
گفتم:
«به چشم»
·
احتمالا دلیل این درخواست و دستور یار این است که اگر
مغز عارف خسته شود و توان تصور روی چون ماه یار را نداشته باشد، بهتر است که شب را
با «شمردن ستاره ها» سحر کند.
·
چون شمردن ستاره ها به انرژی ذهنی بمراتب کمتری نیاز دارد.
·
یار کذائی بدین طریق و ترفند وابستگی مطلق عارف به خود را
حفظ می کند.
7
گفت:
«اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
هم به مژگانت بروب آن خاک در!»
گفتم:
«به چشم»
·
عارف اکنون بسان کنیزی
یا غلامی به تر و تمیز کردن آستان بارگاه یار موظف می شود.
·
با این تفاوت که باید با اشک خویش آب پاشی کند و جاروئی
از مژگان بسازد.
·
تحقیر عاشق از سوی معشوق تماشائی است.
·
مسئله فقط تسلیم مطلق بودن عاشق و یا عارف است.
8
گفت:
«اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد،
تشنگان را مژده ای از ما ببر!»
گفتم:
«به چشم»
·
یار در این بند شعر جنون عشق گرفتن عاشق را پیشگوئی می
کند و برای او در دوره جنون نیز تعیین تکلیف می کند:
·
وقتی دیوانه وار رو به بیابان نهاد، برای دیوانه های
دیگر مژده وصل ببرد.
·
در قاموس عرفان همه چیز هستی طبیعی و اجتماعی وارونه می
شود:
·
مثلا خرد تحقیر می شود (پای چوبین استدلال علمی و منطقی)
و جنون (مثلا در لفافه عشق) مورد تجلیل قرار می گیرد.
9
·
خردستیزی عرفان نتیجه ناگزیر باور آن به فلسفه پانته
ئیستی است.
·
پانته ئیسم بر دیالک تیک ستیزی بی چون و چرا مبتنی است:
·
پانته ئیسم از طریق علامت تساوی گذاشتن میان همه چیز (جماد
و نبات و جانور و انسان و کاینات و خدا) دیالک
تیک ماده و روح و یا وجود و شعور را تخریب می کند.
·
آن سان که نه از ماده نشانی می ماند و نه از روح!
·
همین ایده ایراسیونالیستی (خردستیز) پانته ئیسم و عرفان را
نئوپوزیتیویسم (یکی از مکاتب فلسفی امپریالیسم) نیز نمایندگی می کند:
برتراند آرتور ویلیام راسل (۱۸۷۲ – ۱۹۷۰)
فیلسوف، منطق دان، ریاضی دان، و قرن بیستم
فعال صلح و
خلع سلاح بریتانیایی
لیبرال،
راسیونالیست، پوزیتیویست
مؤلف (در
همکاری با وایتهد) اصول ریاضیات
در زمینه
مقدمات ریاضی
یکی از
مهمترین آثار قرن بیستم
از اساتید
دانشگاه های زیر:
کامبریج،
هاروارد، پکن، مدرسه اقتصاد لندن
برنده جایزه نوبل (1950)
·
بنا بر آموزش برتراند راسل مبنی بر اتمیسم منطقی
نه ماده وجود دارد و نه روح، بلکه فقط داده های حسی
منفرد وجود دارند که با یکدیگر پیوند منطقی
برقرار می کنند و واقعیتی جز این محسوسات فردی وجود ندارد.
10
گفت:
«اگر داری هوای دره ی وصل ای «کمال»
قعر این دریا بپیما سر به سر!»
گفتم:
«به چشم»
·
این واپسین دستور و درخواست یار کذائی است:
·
پیمودن قعر دریای خیال به امید وصل
با یار.
·
عرفان اگرچه در قرون وسطی حاوی محتوای اجتماعی مترقی (ضد
فئودالی، ضد کلیسائی، ضد مذهبی) بوده، ولی همزمان اشاعه دهنده پیگیر و چپنمای ایراسیونالیسم
(خرد ستیزی) و دیالک تیک ستیزی و علم ستیزی بوده است.
·
از این جنبه های ایدئولوژیکی ارتجاعی عرفان، هم کلیسا
استقبال می کند، هم طبقات اجتماعی واپسین از هر نوع.
·
یعنی هم طبقه اجتماعی بنده داری واپسین، هم فئودالی واپسین
و هم بورژوازی واپسین.
·
امروزه مبارزه بر ضد همین جنبه های ایدئولوژیکی ارتجاعی
در دستور روز بشریت مترقی قرار دارد.
·
تمکین به عرفان و حمایت از آن به معنی تمکین به
خردستیزی، دیالک تیک ستیزی، علم ستیزی و پیشرفت ستیزی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر