۱۳۹۲ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

سیری در شعری از کمال خجندی (3)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک امیر علی زاده     
تحلیلی از شین میم شین
به یاد همیشه خروشان سعید  

گفت یار:
«از غیر ما پوشان نظر!»
گفتم:
«به چشم»
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»

·        یار کذائی ضمنا از راوی می خواهد که پنهانی در او بنگرد و نه آشکارا.
·        راوی باز هم بدون چون و چرا به فرمان یار تمکین می ورزد.

·        اکنون این سؤال سمج و سرسخت در ذهن خواننده طوفان بپا می کند که چرا و به چه دلیل یار کذائی دستور عجیب و غریبی از این دست به معشوق خویش صادر می کند؟

1
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»

·        برای سر هم بندی کردن پاسخی و آرام کردن سؤال سمج باید دوئالیسم عاشق و معشوق مورد تأمل قرار گیرد.
·        این دوئالیسم در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) سعدی و حافظ و دیگر شعرای نظامات بنده داری و فئودالی به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داده می شود.

2
·        عاشق کذائی در قاموس حضرات، در بهترین حالت تا حد هیچ تنزل می یابد.
·        عاشق به موجودی پست و فرومایه، بی شعور و بی شخصیت، بی هویت و بی شرم تنزل می یابد و معشوق کذائی ایدئالیزه می شود و به مقام متعالی اعتلا می یابد، همه کاره و همه چیز تصور و تصویر می شود.
·        بنظر ما دوئالیسم عاشق و معشوق در ادبیات نظامات اجتماعی بنده داری و فئودالی فرم انتزاعی گشته و تحریف شده ی دیالک تیک توده و طبقه حاکمه است.
·        توده هیچکاره و هیچ واره است و طبقه حاکمه همه کاره و همه چیز واره.  

3
·        حالا سؤال سمج دیگری کله بر در و دیوار ذهن می کوبد و می خواهد بداند که شعرای طرفدار فئودالیسم چه ربطی به شعرای اهل طریقت و عرفان دارند؟
·        شعرای اهل طریقت و عرفان در قرون وسطی ضد دیالک تیکی شعرای بنده داری و فئودالی بوده اند.

3
·        درست است که اهل طریقت و عرفان ماهیت ضد فئودالی داشته اند و احتمالا بطور بالقوه نماینده منافع طبقه متوسط در حال توسعه و تکوین بوده اند، ولی آنها هم همان دوئالیسم عاشق و معشوق سعدی و حافظ را عملا به همان سان به خدمت گرفته اند.
·        یعنی به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم داده اند.
·        ولی با این تفاوت که معشوق مادی و مشخص زمینی را، یعنی طبقه حاکمه را، یعنی اشرافیت بنده دار و یا فئودال را، با معشوق ماورای مادی و انتزاعی آسمانی، یعنی خدا، حق تعالی جایگزین ساخته اند و نام آن را عوض کرده اند و دیالک تیک عارف و معبود نامیده اند.
·        حالا می توان به دلیل این دستور و درخواست یار پی برد.

4
«وانگهی دزدیده در ما می نگر!»
گفتم:
«به چشم»

·        ظاهرا معشوق ماورای طبیعی ـ انتزاعی ـ آسمانی نیز بسان معشوق مادی ـ مشخص ـ زمینی (طبقه حاکمه)، اعتنائی به عاشق کذائی ندارد و دلش می خواهد که سر به تنش حتی نباشد.
·        رابطه یاد شده در هر صورت ماهیتا همان می ماند که بوده است:
·        رابطه عارف و معبود هم چیزی در حد دیالک تیک واره هیچ و همه چیز می ماند.
·        به همین دلیل هم یار ـ به مثابه مظهر مطلق همه چیز ـ حوصله تحمل نگاه حریصانه عاشق هیچ واره ی کذائی را ندارد و ترجیح می دهد که «پنهانی در او بنگرد» و نه آشکارا.

5
گفت:
«اگر گردی ـ شبی ـ از روی چون ماهم جدا،
تا سحرگاهان ستاره می شمر!»
گفتم:
«به چشم»

·        یار اهل عرفان بلحاظ صفات آنتی هومانیستی (ضد انسانی) دست کمی از طبقه حاکمه بنده دار و فئودال ندارد:
·        او هم با دست و دل بازی تام و تمام به خودستائی مبادرت می ورزد و روی مبارک خود را با ماه زلال و زیبا مشابه می داند.
·        معشوق شعرای فئودالی و شعرای اهل عرفان بلحاظ اگوئیسم (خودپرستی) فرق چندانی با هم ندارند.
·        تنها تفاوت تعیین کننده که میان عاشق و عارف وجود دارد، این است که عاشق هرگز نمی تواند به وصل معشوق نایل آید، ولی عارف می تواند به وصل یار کذائی دست یابد.
·        فقط باید در خود فرو شود و به قوه تخیل و تریاک و هر کوفت و زهر مار دیگر به وصل یار نایل آید، در او ذوب گردد و محو شود.  
·        گذار خیالی و مجازی هیچ به درجه همه چیز همین است:
·        وحدت عارف و یار!
·        پایان دیالک تیک عاشق و معشوق!
·        این باور عرفان بر طرز تفکر مکتب فلسفی موسوم به پانته ئیسم(همه خدائی)  مبتنی است و وحدت وجود نامیده می شود:
·        باور به یکسانی جماد و نبات و جانور و انسان و خدا!

·        مراجعه کنید به عرفان، پانته ئیسم  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
گفت:
«اگر گردی ـ شبی ـ از روی چون ماهم جدا،
تا سحرگاهان ستاره می شمر!»
گفتم:
«به چشم»

·        احتمالا دلیل این درخواست و دستور یار این است که اگر مغز عارف خسته شود و توان تصور روی چون ماه یار را نداشته باشد، بهتر است که شب را با «شمردن ستاره ها» سحر کند.
·        چون شمردن ستاره ها به انرژی ذهنی بمراتب کمتری  نیاز دارد.
·        یار کذائی بدین طریق و ترفند وابستگی مطلق عارف به خود را حفظ می کند. 

7
گفت:
«اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
هم به مژگانت بروب آن خاک در!»
گفتم:
«به چشم»

·        عارف اکنون بسان کنیزی  یا غلامی به تر و تمیز کردن آستان بارگاه یار موظف می شود.
·        با این تفاوت که باید با اشک خویش آب پاشی کند و جاروئی از مژگان بسازد.
·        تحقیر عاشق از سوی معشوق تماشائی است.
·        مسئله فقط تسلیم مطلق بودن عاشق و یا عارف است.

8
گفت:
«اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد،
تشنگان را مژده ای از ما ببر!»
گفتم:
«به چشم»

·        یار در این بند شعر جنون عشق گرفتن عاشق را پیشگوئی می کند و برای او در دوره جنون نیز تعیین تکلیف می کند:
·        وقتی دیوانه وار رو به بیابان نهاد، برای دیوانه های دیگر مژده وصل ببرد.
·        در قاموس عرفان همه چیز هستی طبیعی و اجتماعی وارونه می شود:
·        مثلا خرد تحقیر می شود (پای چوبین استدلال علمی و منطقی)  و جنون (مثلا در لفافه عشق)  مورد تجلیل قرار می گیرد.

9
·        خردستیزی عرفان نتیجه ناگزیر باور آن به فلسفه پانته ئیستی است.
·        پانته ئیسم بر دیالک تیک ستیزی بی چون و چرا مبتنی است:
·        پانته ئیسم از طریق علامت تساوی گذاشتن میان همه چیز (جماد و نبات و جانور و انسان و کاینات و خدا)  دیالک تیک ماده و روح و یا وجود و شعور را تخریب می کند.
·        آن سان که نه از ماده نشانی می ماند و نه از روح!  

·        همین ایده ایراسیونالیستی (خردستیز) پانته ئیسم و عرفان را نئوپوزیتیویسم (یکی از مکاتب فلسفی امپریالیسم)  نیز نمایندگی می کند:

 برتراند آرتور ویلیام راسل (۱۸۷۲۱۹۷۰)
فیلسوف، منطق‌ دان، ریاضی‌ دان، و قرن بیستم
فعال صلح و خلع سلاح بریتانیایی
لیبرال، راسیونالیست، پوزیتیویست
مؤلف (در همکاری با وایتهد) اصول ریاضیات
در زمینه مقدمات ریاضی
یکی از مهمترین آثار قرن بیستم
از اساتید دانشگاه های زیر:
کامبریج، هاروارد، پکن، مدرسه اقتصاد لندن
برنده جایزه نوبل (1950)

·        بنا بر آموزش برتراند راسل مبنی بر اتمیسم منطقی نه ماده وجود دارد و نه روح، بلکه فقط داده های حسی منفرد وجود دارند که با یکدیگر پیوند منطقی برقرار می کنند و واقعیتی جز این محسوسات فردی وجود ندارد.

10
گفت:
«اگر داری هوای دره ی وصل ای «کمال»
قعر این دریا بپیما سر به سر!»
گفتم:
«به چشم»

·        این واپسین دستور و درخواست یار کذائی است:
·        پیمودن قعر دریای خیال به امید وصل با یار.
·        عرفان اگرچه در قرون وسطی حاوی محتوای اجتماعی مترقی (ضد فئودالی، ضد کلیسائی، ضد مذهبی) بوده، ولی همزمان اشاعه دهنده پیگیر و چپنمای ایراسیونالیسم (خرد ستیزی) و دیالک تیک ستیزی و علم ستیزی بوده است.  


·        از این جنبه های ایدئولوژیکی ارتجاعی عرفان، هم کلیسا استقبال می کند، هم طبقات اجتماعی واپسین از هر نوع.
·        یعنی هم طبقه اجتماعی بنده داری واپسین، هم فئودالی واپسین و هم بورژوازی واپسین.

·        امروزه مبارزه بر ضد همین جنبه های ایدئولوژیکی ارتجاعی در دستور روز بشریت مترقی قرار دارد.
·        تمکین به عرفان و حمایت از آن به معنی تمکین به خردستیزی، دیالک تیک ستیزی، علم ستیزی و پیشرفت ستیزی است.   

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر