۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

سیری در حماسه داد (70)

 
اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
ویرایش از شین میم شین

6
مقابله پهلوانان با کیخسرو

1
·        کیخسرو در شاهنامه شاه ستوده ای است.
·        با آنکه در آغاز کار مخالفینی دارد، ولی به هر صورت به نام این که پسر سیاوش بوده و توانسته، انتقام خون سیاوش با بگیرد و بر افراسیاب به طور کامل پیروز شود و از آنجا که اصل را بر عدل و داد گذاشته و از بزرگان قوم حرف شنوی دارد، مورد تأیید است.

2
·        با این حال در پایان عمر، زمانی که تصمیم می گیرد به جای خود لهراسب را به شاهی برگزیند، با مخالفت وسیع بزرگان و پهلوانان روبرو می شود.
·        آنان در برابر کیخسرو می ایستند و او را بشدت نکوهش می کنند و اگر چه سرانجام به این انتخاب گردن می نهند، لهراسب را اجبارا به شاهی می پذیرند، ولی دلگیر می شوند.

3
·        خاندان زال و رستم به زابلستان می روند و سال های سال، دیگر به دربار نمی آیند.
·        زمانی که پهلوانان از قصد کیخسرو به کناره گیری با خبر می شوند، در پشت سر او انجمن می کنند و گیو را به دنبال رستم می فرستند تا به او خبر دهد که شاه راه گم کرده و بیم آن است که مانند کاوس شود:

به زابل به رستم بگوئی که شاه
ز یزدان بپیچید و گم کرد راه
...

بترسیم کاو همچو کاوس شــاه
شود کژ و دیوش بپیچد ز راه

4
·        رستم و زال می آیند و آنگاه پهلوانان به آنان می گویند:

بگفـتند با زال و رســتم که شــاه
به گفتـــار ابلـیـــس، گـــم کـرد راه
...

جز آن اسـت کیخــسرو، ای پهـــلوان
که دیدی تو شاداب و روشن روان

5
·        زال امیدوار است که کیخسرو را با پند به راه آورد، ولی موفق نمی شود.
·        و آنگاه به ایرانیان می گوید که نباید زیر بار هوس های شاه رفت:

به ایرانیـان گفت کاین رأی نیســت
خرد را به مغز اندرش جای نیست
...

نبــاید بـدیــن بود همـــداســـــــتان
که او هیــچ راند چنین داســــــتان

مگـر دیـو با او هم آواز گشــــــت
که از راه یزدان سـرش بازگشــت

6
·        ایرانیان به زال می پیوندند و به او می گویند:

همه با تو ایم آنــچ گوئی به شـــاه
مبادا که او گم کند رســـــم و راه

7
·        زال از زبان ایرانیان چشم در چشم کیخسرو اعلام می کند که اگر از این راه برود، از او پیمان خواهند برید، او را دیگر شاه نخواهند خواند.
·        تمام یلان نیز با زال هم صدا می شوند.

زال خطاب به کیخسرو:

از ایــن بد نباشـــــد تنـت ســـودمند
نیــاید جهـــان آفــریـــــن را پسند

گـر این باشــد ای شــاه ســـامان تو
نگــردد کســـی گـــرد پیمـــان تــو
...
وگـر نیـــز جوئی چـنیــن کار دیــو
بـبـرد ز تـو فــر کـیهـــان خــــدیــو

بـمــانـی پـر از درد و دل پر گـنــاه
نخـوانند از این پـس تو  را نیـز شــــاه

گـر این پند من یک به یـک نشـــنوی
به اهــریمـن بد کـنش بگــــــــروی

بـمـانـدت درد و نــمـانـدت بـخـــت
نه اورنگ شاهی، نه تاج و نه تخت

8
·        یلان نیز با زال همداستان می شوند:

که ما هم برآنیم کایـن پیر گفـت
نبــاید در راســــتی را نـهـفـت

9
·        مجادله و مقابله میان پهلوانان و کیخسرو به درازا می کشد.
·        کیخسرو از تخت سیر شده و با روی آوردن به درویشی و صوفیگری می خواهد دل از تخت بر کند.
·        نگرانی بزرگان از این است که جانشین که خواهد بود:

«کجا خواهد این تخت و تاج آرمید.»

10
·        پیشنهاد کیخسرو برای جانشینی، لهراسب است.
·        اما ایرانیان نمی پذیرند:

شــگفت اندر او مانــده ایـرانـیــــان
بر آشـفته هر یک چو شـــیر ژیان

همی هر کــسی در شـــگفـتی بماند
که لهـراسب را شــاه بایست خواند

از آن انجمن، زال بر پای خاســـت
بگفت آنچه بودش به دل رأی راست

چـنین گـفـت:
«کی شــــهریار بـلنـــد
ســزد گـر کـنی خـاک را ارجمـنــد

سـر بخـت آن کـس پر از خاک باد
روان ورا خـــاک تــریـاک بــــــاد

که لهراســب را شـــاه خــواند به داد
ز بیــداد هــرگـــز نگـیــــــریــم یاد.»

11
·        زال سپس لهراسب را بشدت نکوهش می کند.
·        او را فرومایه می نامد و می گوید که او نه نژاد دارد و نه هنر  
·        و ایرانیان می خروشند:

خروشـی برآمد ز ایـرانـیـــــان
کـز این پـس نـبـندیم شــاها میان

نجــوئـیـم کـــس نام در کارزار
چو لهراسب را کی کند شهریار

12
·        در مقابله یلان با کیخسرو، فردوسی به تأکید و اصرار روی اطاعت کورکورانه خط بطلان می کشد و نشان می دهد، که یلان و پهلوانان تابع فرمان های ناصواب شاهان نیستند، که سهل است، هر کسی را به شاهی نمی پذیرند و به خود حق می دهند که با چشم باز در باره شاه قضاوت کنند و اگر او را قبول ندارند، کمر نبندند و پیمان نکنند و بالاتر از آن به خود حق می دهند که زیر فرمان شاهی که قبولش ندارند، شمشیر نزنند.

13
·        این آزادگی و سرفرازی یلان و بزرگان و پهلوانان است که شاهنامه را جاودان کرده است و نه سر به خاک ساییدن فرومایگان و رذیلان و فریبکاران.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر