سرچشمه:
صفحه فیس بوک
دین دین مخملیان
·
با وجودي كه بهار
·
از همين پنجره مي آمد
و
·
مهمان دل ما مي شد،
·
مادرم پنجره را دوست
نداشت.
· با وجودي كه همين پنجره بود
·
كه به ما مژده باز آمدن چلچله ها را ميداد،
·
مادرم ميترسيد.
·
·
مادرم ميترسيد،
·
كه لحاف، نيمه شب
·
از روي خواهر كوچك من پس برود
·
·
يا كه وقتي باران مي بارد
·
گوشه قالي ما تر بشود
·
هر زمستان، سرما
·
روي پيشاني مادر
·
خطي از غم مي كاشت
·
پنجره شيشه نداشت.
پایان
شاهکار است این شعر.
خیلی تکاندهنده، ژرفنده و زیبا ست.
از عاطفه و عشق و احساس و اندیشه لبریز است.
عمر شاعر دراز باد.
عالیست
پاسخحذفرز اران:
پاسخحذفعلی محمد بهرامی شاعر اینن شعر زیبا ست
دو قطره اشک من پاسخ این شعر است و بس
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف