۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

هماندیشی با فرناز جعفرزادگان (3)


 سرچشمه:

صفحه فیسبوک
فرناز جعفرزادگان
 
منبع: صفحه فیسبوک فرزین  


·        بی کمترین شک و تردید، حق با گوسفندها ست.


·        چرا و به چه دلیل؟

الف
·        چون چوپان در واقع و در عمل، دوستدار صمیمی و جانفشان گوسفندها و بره ها ست و به ازای پشیزی، برای تغذیه بهتر و بهزیستی گوسفندها و بره ها از آسایش خویش صرفنظر می کند و به تحمل رنج و مشقت طاقت سوز جسمی و روحی تن در می دهد.

ب
·        چون چوپان در هیرارشی (سلسله مراتب) جامعه  نه کمترین دشمنی با گوسفند دارد  و نه کمترین دوستی با قصاب.
·        حتی قصاب، خصومتی با گوسفند ندارد.
·  چون خود قصاب نیز در هیرارشی جامعه، گوسفند واره ای بیش نیست که کنده و کارد و ساطور و چارمیخ به دست دارد تا شکم خود و خانواده خود را بلکه سیر کند.

1
·        حریف عزیزی، دیروز بحق یادآور شده بود:

حریف
« تو با استعاره و تشبیه در شعر مخالف که نیستی.
هستی؟  
بدون آن ها نمی توان شعر گفت.»

·        به قول معروف، «در مثل مناقشه نیست»:
·   نه منظور از «گوسفند»، گوسفند است و نه منظور از «چوپان»، چوپان و نه منظور از «قصاب»، قصاب.

·        حق هم با حریف است و هم با افکار عمومی جاری در شاهرگ لایتناهی زمان.

·        اما بالاخره چه باید کرد، وقتی که پدیده ها و  روندهای طبیعی به هر نیت خیر و شری، سوسیالیزه (اجتماعی واره) و یا حتی هومانیزه (انسان واره) می شوند؟

·        چرا و به چه دلیل بنی بشر از طبیعت اول به طبیعت دوم (جامعه و انسان) گریز می زند و برعکس؟

2
مثال تجربی
·        حریفی روزی در دانشگاه فرنگ در گفت و گو با همکلاسی اش گفته بود که مردان خرپول پنجاه ـ شصت ساله، دختران 18 ـ 19 ساله را به «همسری» برمی گزینند و چنین پدیده ای در دهه های اغازین قرن بیست و یکم  شرم انگیز است.

·        حریف آواره دیار فرنگ بود و از فقر فرهنگی فرنگیان ـ از خرد و کلان ـ بی خبر بود.

3
·        فرنگی فرهنگفقیر، در آن واحد پاشنه پایش را کشیده بود و از جامعه و جهان به اصطلاح متمدن، وارد طبیعت رها در توحش، شده بود و شرزه شیر پیری را نشانش داده بود که با شیربچگان نوباوه جفتگیری می کرد.
·        ناتورالیزاسیون ممنوع و نامجاز پدیده های اجتماعی به همین می گویند.
·        چنین کاری اصولا مجاز نیست، چون جامعه ربط تعیین کننده ای به طبیعت ندارد!
·        چون بنی بشر دهها هزار سال پیش ببرکت کار و در روند کار به خرد رهائی بخش دست یافته، از طبیعت رها در توحش، فاصله گرفته و اجتماعی گشته است.

4
·   پس از لحظه ای حریف آواره در دیار فرنگ، دختر دانشجوئی را نشان داده بود که فکر می کرد، دوستش دارد.
·        فرنگی برآشفته بود و به پرخاش گفته بود:
·        «شرم نمی کنی؟
·        این از تو حداقل 5 سال کوچکتر است!»

·        حریف پرسیده بود:
·        مگر شرزه شیر پیر حق نداشت از خیل نوباوگان همنوع خویش، جفت برگزیند؟

·        حریف نمی دانست که «آدم، آدم است!» و به قول آموزگار اکتبر، حتی قوانین غیر قابل انکار ریاضی را می تواند انکار کند، اگر منافعش ایجاب کند!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر