سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
تمرین و آموزش مارکسیسم به زبان ساده
مجید
یک نکته مهم در باره اصول اولیه
مارکسیسم.
دو نقل قول
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن.
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن.
مارکس
بدون تئوری انقلابی، انقلابی وجود ندارد.
بدون تئوری انقلابی، انقلابی وجود ندارد.
لنین.
سؤال آیا با تئوری انقلاب، انقلاب وجو دارد؟
سؤال آیا با تئوری انقلاب، انقلاب وجو دارد؟
جواب به این سؤال، مشروط است به اینکه انسان باید رادیکال باشد تا انقلابی
بتواند صورت گیرد.
انسان انقلابی و رادیکال از مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان چراغ استفاده می کند.
انسان انقلابی و رادیکال از مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان چراغ استفاده می کند.
پس با فقط یاد گرفتن تئوری های
انقلابی امکان تغییر باز هم به اتفاقات و امکانات بستگی خواهد داشت.
چگونه در اینترنت درس رادیکال شدن
بدهیم و بعد یا در کنار آن درس انقلابی (کمونیسم انقلابی) شدن؟ دقّت و خود شناسی
مجید
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه
بردن.
مارکس
بدون تئوری انقلابی، انقلابی وجود ندارد.
بدون تئوری انقلابی، انقلابی وجود ندارد.
لنین
·
یکی از
مرسوم ترین و در عین حال مضرترین شیوه های خوداندیشی و هماندیشی شاید ذکر پیشاپیش نقل قولی
و بنای عمارت خوداندیشی و یا هماندیشی بر شالوده آن نقل قول باشد، بی اعتنا به صحت
و سقم، نقص و کمال این نقل قول.
·
چرا و به
چه دلیل؟
1
·
اولا به
این دلیل که دست و پای متکلم و مخاطب بدین طریق بسته می شود و برای خوداندیشی و یا
هماندیشی، پیشاپیش چارچوب معینی تعیین می شود.
·
نقل قول
بسان سرلوحه ای در مکتب های ایران قدیم، در تمام مدت خوداندیشی و یا هماندیشی در
مد نظر گرفته می شود و تفکر عقیم می ماند و دست و پا شکسته پیش می رود، تازه اگر
بتواند پیش رود.
2
·
علت دوم
این امر شاید این باشد که نقل قول های چه بسا دمبریده به مثابه بدیهیات غیر قابل
انکار و بی نیاز از تصحیح و تدقیق و تکمیل و ضمنا لامکان و لازمان جلوه می کنند.
·
در همین
شیوه تفکر، نوعی بدآموزی می تواند کمین کرده باشد و بی آنکه متکلم بخواهد و یا بداند،
مخاطب از آن به بعد به همین شیوه او بیاندیشد و یا هماندیشد.
3
·
نقل قول
ها اما چه بسا بریده هائی دلبخواهی و سوبژکتیف از متون اند و در بهترین حالت گوشه
ای از حقیقت را تبیین می دارند و نه تمامت آن را.
·
مثلا
همین نقل قول از مارکس، ادامه دارد:
·
«رادیکالیته
دست بردن به ریشه است.
·
ریشه انسان
اما انسان است.»
4
·
نقل قول
ها ضمنا بسان آیات الهی، شأن نزول دارند.
·
در رابطه
با مسئله مشخص و معینی نازل شده اند و یا فرمولبندی شده اند.
·
بنابرین،
نمی توانند بیانگر تمامت حقیقت باشند و در همه زمان ها و مکان ها معتبر باشند و
جای تحلیل اوبژکتیف چیزها، پدیده ها و سیستم ها را بگیرند.
·
اگرچه
بیانگر جنبه ارزشمندی از حقیقت امر مشخصی هستند.
5
·
نقل قول
جویان و نقل قول سازان حرفه ای که در جوامع بشری کم نیستند، بسته به نیت و نیاز و سطح
دانش خود و خواننده دست به خوشه چینی از خرمن اندیشه کسی می زنند و خوشه ها را به
دلخواه و هوا و هوس خویش، تر و تمیز و جمع و جور و خودپسند و مشتری پسند می کنند.
·
بدین
طریق است که نقل قول بریده از متن مارکس، حتی بخشا خلاصه می شود، یعنی خلاصه، خود
دوباره خلاصه می شود تا به دل بنشیند و دردسر پاسخ به پرسشی را در پی نداشته باشد.
6
·
من فکر
نمی کنم از صد نفر که همین نقل قول مارکس را ناقص و یا نسبتا کامل صدها بار بر
زبان می رانند، منظور او را از «اما ریشه انسان، انسان است» بدانند.
·
من بارها
از آنها پرسیده ام و همچنان و هنوز منتظر پاسخم.
مجید
آیا با تئوری انقلاب، انقلاب وجو
دارد؟
·
درایت و
تیزهوشی دوست مان را نمی توان به هیچ ترفندی نادیده گرفت:
·
اگر کسی
به تئوری مسلط باشد و یا حتی اگر تئوری به طبقه و توده مثلا تزریق شود، باز هم نمی
توان انتظار داشت که انقلاب پدید آید.
·
چرا و به
چه دلیل؟
1
·
اولا به
این دلیل که چیزها، پدیده ها و سیستم های مادی، همیشه و همه جا در اثر ورود قوه
مادی ئی بر آنها تغییر می یابند.
·
اگر چکش
آهنگر بر آهن ملتهب و سوزان فرود نیاید، نمی توان با تکیه بر تئوری تبدیل آهن به
گاوآهن در ذهن آهنگر، انتظار معجزه داشت.
·
درست به
همین دلیل است که از دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و اندیشه) نمی توان صرفنظر کرد.
·
منظور
کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم نیز همین است:
·
اگر تئوری
در توده نفوذ کند، به قوه مادی بدل می شود و به پراتیک توده سمت و سو و خصلت تحول
بخش می بخشد.
·
تئوری، پراتیک
توده را به زره تشکیلات صنفی، سندیکایئ، سیاسی، به آگاهی مجهز می سازد.
·
جذب تئوری
از سوی توده، حرکت خودپوی توده را به حرکت آگاهانه اعتلا می بخشد.
·
با حرکت
خودپو فقط می توان کارخانه را به آتش کشید، ماشین ها را در هم شکست، مؤسسات دولتی
و خصوصی را ویران ساخت، ولی نمی توان مناسبات اجتماعی حاکم را تحول مثبت و بالنده
بخشید.
·
برای
تحول مثبت و بالنده مناسبات اجتماعی، توده باید از دره حرکت خودپو به قله حرکت آگاهانه
صعود کند.
·
این اما
به چه معنی است؟
الف
·
این اولا
بدان معنی است که هرگز نباید با طناب نقل قول ها به چاه خوداندیشی و یا هماندیشی
اندر شد.
·
علم را
باید در تمامت آن فراگرفت و نه بصورت گسیخته و در فرم نقل قول های بریده و اندیشه
های جسته و گریخته.
ب
·
این ثانیا
بدان معنی است که همیشه و همه جا باید به دیالک تیک عینی و ذهنی توجه بی چون و چرا
و سختگیرانه داشت.
·
مثلا به دیالک
تیک پراتیک و تئوری.
ت
·
این
ثالثا بدان معنی است که با توسل به دیالک تیک واحدی نمی توان به شناخت کل چیزها،
پدیده ها و سیستم ها نایل آمد.
·
به عنوان
مثال در همین هماندیشی دیدیم که بلافاصله پس از دیالک تیک پراتیک و تئوری، پای دیالک
تیک خودپوئی و آگاهی به میان آمد.
·
درست به
همان سان که با تئوری خشک و خالی آب از آب تکان نمی خورد، به همان سان نیز با پراتیک
خشک و خالی، یعنی با حرکت خودپوی توده ای نمی توان به تحول جامعه و جهان نایل آمد.
·
خودپوئی همیشه
و همه جا باید دست در دست و نفس به نفس با جفت دیالک تیکی خود، یعنی با آگاهی وارد
عرصه جامعه و جهان شود.
·
یعنی
باید به دیالک تیک خودپوئی و آگاهی توجه جدی و برنامه ریزی شده داشت و به قول درست
دوست مان باید تئوری را با با پراتیک و خودپوئی را با آگاهی و آگاهی را با خودآگاهی و جامعه آگاهی و جهان آگاهی،
گره زد تا گرهی گشوده شود.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر