۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

من غرور خود ز ملت یافتم

نی به زر یا زور، قدرت یافتم

شعری از

محمدرضا شجریان
جوابیه ای بر سروده اهانت آمیز
امیرعاملی
سرچشمه:
انجمن برهان


گم نخواهد شد صدای ِ ناز من
چون که از دل می رسد آواز من

این نه آواز من و ساز من است
این صدای سال های میهن است

ربنا خواندم که ملت روزه بود
روزه ی دل بود و غم ها می فزود

من صدای شادی این مردم ام
من خود آزادی این مردم ام

حیف، عمری را که جهل آمد پدید
حیف، ملت رنگ آزادی ندید

من نه پیرم، آنچه را گفتی حسود
پیر راه ام، دان به هر بود و نبود

مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی
جاهلی؟ نه، نه، بلکه عاملی

تاج را قدرش شناسی بی خرد،
ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟

ملتی را گر ندیدی، مرده ای
چوب رب را بی صدا تو خورده ای

این نشان است، تا روی رو به زوال
هرکه شد خارج ز مرز اهتدال


قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟
او که هجرت کرد از « رفته بر او»

«سایه» خورشید است در این آسمان
گرچه گفته است او، مرا آوازه خوان

خانه ی من شد دل پیر و جوان
معبد عشاق دل، شد آستان

من غرور خود ز ملت یافتم
نی به زر یا زور، قدرت یافتم

ناز را بازار ملت می خرد
ملتی نام ام به عزت می برد

من اگر خاشاک باشم، بهتر است
بهتر از آن کس که مخدوم زر است

خادمش، افسوس نادان است و بس
کی شناسد فرق زر با جمله خس

من اگر پیرم، ولی مستغنی ام
بی نیاز احترامم ، دون نی ام

گوشه گوشه، نام من آواز شد
آگهی، شعرت به کین، همساز شد

جاهلا! زین بیش، تو یاوه مگو
رو، ره عشق مرا ای دل بپو


پایان
ویرایش شعر از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر