عباس هژیر
شاعر، فیلمساز، ترانه سرا
عضو سینمای آزادِ استان هرمزگان (بندرعباس)
آثار (فیلم):
«خطِ سفید»
« سقا»
«جهاد»
«فاصله طبقاتی»
وارونه ها
(سوئد - استکهلم)
(9/6/2012)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
عباس هژیر
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «وارونه ها»
بند چهارم شعر
- باد، می بارید
- باران، می وزید
عضو سینمای آزادِ استان هرمزگان (بندرعباس)
آثار (فیلم):
«خطِ سفید»
« سقا»
«جهاد»
«فاصله طبقاتی»
وارونه ها
(سوئد - استکهلم)
(9/6/2012)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
عباس هژیر
• رَگه یِ نوری
• در تاریکی،
• کُنج ِ تنهائی ا م خورد
• مرا
• تا پنجره بُرد
• همه چیز
• وارونه بود
• چشم ِ من، از قابِ پیر
• وارونه ها را می شِمُرد:
• - باد، می بارید
• - باران، می وزید
• - دریا، دیگر دل نداشت
• - کوه، می چکید
• - دستی، در باغچه داس می کاشت،
• یاس را سَر می بُرید
• - جنگل، غرق می شد در خاک،
• برج ِ پولادِ سرخ، قَد می کشید
• - لبخند، تلخ آویزان بود به دار
• گریـه، به سلطنت می رسیـد
• - روز،
• به شب باخته بود
• خورشید می ترسید،
• به خلوتی می خَزید
• - پـرنـده،
• به قفس دل بسته بود،
• بالِ پرواز می چید،
• روی پرواز خط می کشید،
• هیچگاه نمی پَرید
• - شاعر شعر نمی گفت،
• شاعر شعر می خرید.
پایان• در تاریکی،
• کُنج ِ تنهائی ا م خورد
• مرا
• تا پنجره بُرد
• همه چیز
• وارونه بود
• چشم ِ من، از قابِ پیر
• وارونه ها را می شِمُرد:
• - باد، می بارید
• - باران، می وزید
• - دریا، دیگر دل نداشت
• - کوه، می چکید
• - دستی، در باغچه داس می کاشت،
• یاس را سَر می بُرید
• - جنگل، غرق می شد در خاک،
• برج ِ پولادِ سرخ، قَد می کشید
• - لبخند، تلخ آویزان بود به دار
• گریـه، به سلطنت می رسیـد
• - روز،
• به شب باخته بود
• خورشید می ترسید،
• به خلوتی می خَزید
• - پـرنـده،
• به قفس دل بسته بود،
• بالِ پرواز می چید،
• روی پرواز خط می کشید،
• هیچگاه نمی پَرید
• - شاعر شعر نمی گفت،
• شاعر شعر می خرید.
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «وارونه ها»
بند چهارم شعر
- باد، می بارید
- باران، می وزید
• باید پیشاپیش اعتراف کنیم که در بخش پیشین تحلیل، دقت کافی به خرج نداده ایم و وارونگی مورد نظر شاعر را در تمامت غول آسای آن درک نکرده ایم.
• و نتیجتا آن را کوته بینانه و ساده لوحانه تفسیر کرده ایم.
• حکم شاعر مبنی بر اینکه «همه چیز وارونه بود» غنی تر و غول آساتر از آن است که ما تفسیر کرده ایم.
• چرا و به چه دلیل؟
• دلیل آن در همین بیت شاعر نعره می کشد:
• باد می بارید و باران می وزید!
• این اصلا و ابدا بدان معنی نیست که همه چیز پا در هوا ست، آن سان که ما ساده لوحانه تصور کرده بودیم.
• به عنوان مثال، باد و باران که در این بیت، وارونه نیستند.
• فونکسیون ها عوض شده اند:
• فونکسیون باران که بارش بود به عهده باد گذاشته شده و فونکسیون باد که وزش بود، به عهده باران.
• اما چرا ما دچار این لغزش بینشی شده ایم و به این حقیقت امر پی نبرده ایم؟
• شاید به علل زیر:
1
• علت اول ان این است که ما این شعر را نه در کلیت آن، بلکه جزء به جزء مورد تأمل قرار می دهیم و مابقی را عمدا مورد صرفنظر قرار می دهیم:
• وقتی شاعر می گوید، «همه چیز وارونه بود، ما حکم شاعر را تحت اللفظی معنی می کنیم و نتیجه می گیریم که چیزها پا در هوا هستند.
• اگر ابیات بعدی را می دیدیم، شاید دچار این کوته بینی نمی شدیم.
2
• علت دوم آن این است که شاعر چیزها را نه مرده، ساکن و منفعل، بلکه زنده، پوینده و فعال تصور و تصویر می کند و ما به نگرش و بینش پویای شاعر دقت نکرده ایم.
3
• دلیل سوم آن شاید این باشد که ما به دیالک تیک چیزها نمی اندیشیم و بطور متافیزیکی (غیر دیالک تیکی) یکی از جنبه های آنها را در نظر می گیریم و به قضاوت آغاز می کنیم.
• مثال:
• هر چیزی دیالک تیکی از ساختار و فونکسیون است.
• باد علاوه بر ساختار و فرم خاص خویش، فونکسیونی به عهده دارد و آن وزش است.
• باد را می بایستی در چارچوب دیالک تیکی اش در نظر بگیریم.
• به عنوان مثال، هم ساختار آن را بلحاظ وارونگی مورد تأمل قرار دهیم و هم فونکسیون آن را.
• ولی ما ـ بر خلاف شاعر ـ فقط ساختار مثلا باد را تصور کرده ایم و به فونکسیون باد اصلا ناندیشیده ایم.
• این جور خطاها را هرگز نباید دستکم گرفت.
بند چهارم شعر
- باد، می بارید
- باران، می وزید
- باد، می بارید
- باران، می وزید
• شاعر از لب پنجره پیر خویش شاهد تعویض فونکسیون ها ست:
• باد ـ بسان باران ـ می بارد و باران ـ بسان باد ـ می وزد.
• شاعر عملا مفهوم «وارونگی» را وسعت و غنای معنوی دیگری می بخشد.
• مفهوم «وارونگی» را ما فقیرتر و حقیرتر از این تصور کرده بودیم.
• در قاموس شاعر، ما با وارونگی سر و کار داریم، اگر دیالک تیک ساختار و فونکسیون تخریب شود:
• باد به جای وزش، ببارد و باران به جای بارش، بوزد.
• مرثیه خوان به جای مرثیه خوانی، وزیر فرهنگ شود و وزیر فرهنگ بالقوه و یا بالفعل به جای وزارت، مرثیه خوان.
• در قاموس شاعر در چنین جامعه ای وارونگی حکمفرما ست.
• درک منظور شاعر از حکم «دریا دیگر دل نداشت!» آسان نیست.
• صفت «دریا دل» را بسیار شنیده ایم.
• ژاله اصفهانی به عنوان مثال در بیت زیر از ان بهره برمی گیرد:
ژاله اصفهانی
من بانگ کوه و نغمه دریا شنیده ام
دریا دلان سخت تر از کوه دیده ام!
من بانگ کوه و نغمه دریا شنیده ام
دریا دلان سخت تر از کوه دیده ام!
• آیا منظور شاعر این است که دریادلان دیگر دل ندارند؟
• قحظ شهامت است!
• حکم «کوه می چکید» به چه معنی است؟
• کوه آب شده و قطره قطره می چکد؟
• آیا این بدان معنی است که کوه ـ به مثابه سمبل صلابت و سختی و سرسختی ـ تغییر ساختار داده و ساختار دریا را به خود گرفته؟
• آیا شاعر هم بسان ژاله اصفهانی میان دریادلی و کوه وارگی رابطه معنوی برقرار می کند؟
• آیا منظور شاعر این است که دیگر نه دریا، دریا ست و نه کوه، کوه؟
• ساختار چیزها به هم ریخته؟
شاعر در هر صورت مفهوم «وارونگی» را گام به گام غنا می بخشد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر