۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

سیری در شعر عباس هژیر (2)

عباس هژیر
عضو سینمای آزادِ استان هرمزگان (بندرعباس)
شاعر، فیلمساز، ترانه سرا
آثار (فیلم):
«خطِ سفید»
« سقا»
«جهاد»
«فاصله طبقاتی»

وارونه ها
(سوئد - استکهلم)
(9/6/2012)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
عباس هژیر
• رَگه یِ نوری
• در تاریکی،
• کُنج ِ تنهائی ام خورد
• مرا
• تا پنجره بُرد

• همه چیز
• وارونه بود

• چشم ِ من، از قابِ پیر
• وارونه ها را می شِمُرد:

• - باد، می بارید

• - باران، می وزید

• - دریا، دیگر دل نداشت
• - کوه، می چکید

• - دستی، در باغچه داس می کاشت،
• یاس را سَر می بُرید

• - جنگل، غرق می شد در خاک،
• برج ِ پولادِ سرخ، قَد می کشید

• - لبخند، تلخ آویزان بود به دار
• گریـه، به سلطنت می رسیـد

• - روز،
• به شب باخته بود
• خورشید می ترسید،
• به خلوتی می خَزید

پـرنـده،
• به قفس دل بسته بود،
• بالِ پرواز می چید،
• روی پرواز خط می کشید،
• هیچگاه نمی پَرید
• - شاعر شعر نمی گفت،
• شاعر شعر می خرید.

پایان

تلاش در جهت تحلیل شعر «وارونه ها»

• ما با عباس هژیر چند روز پیش، آنهم بطور تصادفی آشنا شده ایم.
• شناخت ما از ایشان به اندازه برداشت های خام مان از اشعاری است که از ایشان خوانده ایم.
• از این رو، تحلیل ما، اوبژکتیف خواهد بود و گام به گام تصحیح و تدقیق خواهد شد.

• اگر فرزانه ای نادیده ها و نافهمیده ها را یادآور شود، ممنون خواهیم بود و کمتر شرمنده.


1
مفهوم «وارونه ها»

• عنوان شعر، هم بیانگر محتوای آن است و هم از ژرفای فکری ستایش انگیز و ضمنا شگفت انگیز شاعر پرده برمی دارد:
• نگونبخت ما که با چنین شاعری اینهمه دیر آشنا می شویم.
• اگرچه در جست و جوی هماندیش ایدئال کمترین کوتاهی به خرج نداده ایم.

• ما در تحلیل آثار کلاسیک های ادب فارسی بویژه سعدی، مقوله وارونه سازی را بکرات کشف و افشا کرده ایم.
• و اکنون از سوی شاعری معاصر همین پدیده در هیئت شعری به نقد کشیده می شود.

• شاعر با این مقوله چه برای گفتن دارد؟

• باید ببینیم.

بند اول شعر
رَگه یِ نوری
در تاریکی،
کُنج ِ تنهائی ا م خورد
مرا
تا پنجره بُرد

• شاعر در این بند شعر، دلیل خیزش و رفتن خود به لب پنجره را توضیح می دهند:
• تابش نوری همان و فاتحه ای بلند بر کنج تنهائی شاعر همان و خیزش او و رفتن به لب پنجره همان!

• همه چیز در این بند شعر، جان می گیرد و به هیئت موجودی زنده و فعال در می آید:
• رگه نوری بسان جانوری کنج تنهائی شاعر را به مثابه طعمه ای می بلعد و شاعر محروم از کنج تنهائی را به رفتن بر لب پنجره مجبور می سازد.

• همین تصور و تصویر و پرسونیفیکاسیون خیلی زیبا ست.


• شاعر بلحاظ فلسفی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک رگه نور و کنج تنهائی بسط و تعمیم می دهند.
• شاعر اما ضمنا تریاد (تثلیث) ماده ـ مکان ـ زمان را به شکل شاعر ـ کنج تنهائی ـ سحرگاه بسط و تعمیم می دهند.

بند دوم شعر
همه چیز
وارونه بود


• رفتن بر لب پنجره همان و حیرت از دیده ها همان!

• ظاهرا تحول غریبی در جهان برون از عزلتگاه شاعر رخ داده است:

• همه چیز پا در هوا ست!
• همه چیز وارونه است!

• تحول غریبی است:
• چیزها همان اند که همیشه بوده اند.
• با این تفاوت که وارونه اند!

• شاعر با مقوله «وارونه» قصد ابلاغ کدامین حقیقت امری را دارند؟

• جامعه وارونه چگونه جامعه ای است؟

• معیار اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف وارونگی چیست؟

• تأمل انگیزی این شعر در کشف پاسخ به همین پرسش ها ست.

• ما تاکنون به این مسئله ناندیشیده ایم.

• این شعر شاید بهترین بهانه برای تأمل در این زمینه باشد.

• شاید بهتر آن باشد که در زیربنای جامعه به سراغ وارونگی برویم و بعد به روبنا بپردازیم.

• در زیربنای جامعه شاعر، یعنی در مناسبات تولیدی جامعه شاعر، دو طبقه اصلی رو در روی هم ایستاده اند:

• دو طبقه مولد و انگل!
• اکثریت مولد و زحمتکش و اقلیت انگل و بهره کش!

• اگر جامعه نه جنگل، بلکه جامعه باشد، یعنی اگر روی پای خود ایستاده باشد، قاعدتا باید ثروت تولید شده بوسیله اکثریت مولد و زحمتکش به سفره آنها جاری شود و اقلیت انگل در فقر و فاقه بسر برد.

• جامعه زمانی وارونه خواهد بود که که قضیه بر عکس باشد.
• یعنی ثروت جامعه به جیب اقلیت انگل و بهره کش جاری شود و
اکثریت مولد و زحمتکش محتاج نان شب باشد.

• یکی از اصلی ترین جلوه های وارونگی در زیربنای جامعه می تواند همین باشد.

• وارونگی در زیربنا اما نمی تواند در زیربنا درجا زند و محبوس بماند.
• بلکه خواه و ناخواه در جفت دیالک تیکی زیربنا، یعنی در روبنای ایدئولوژیکی جامعه منعکس می شود.
• آنگاه فاجعه گسترش می یابد.

• همین فاجعه است که شاعر از پنجره خویش به تماشا ایستاده است:

• مناسبات اجتماعی وارونه!
• مناسبات اخلاقی وراونه!
• مناسبات جنسیتی وارونه!
• هنجارها و قوانین وارونه!
• هنر وارونه!
• حتی مفاهیم، مقوله ها، واژه ها و ضرب المثل های وارونه!
• و نتیجتا انسان وارونه بین وارونه اندیش وارونه خواه و وارونه ساز!

بند سوم شعر
چشم ِ من، از قابِ پیر
وارونه ها را می شِمُرد

• منظور شاعر از مفهوم «قاب پیر» چیست؟

• اگر منظور ایشان، قاب پنجره است، پس چرا با صفت «پیر» به توصیف آن می پردازند؟

• اشیاء را که نمی توان نوزاد و کودک و جوان و پیر نامید.

• دلیل شاعر به احتمال قوی همان دلیل است که در بند اول بوده است:

• شاعر به عناصر شعر خویش جان می بخشد و آنها را ارگانیسم واره می سازد.

• بدین طریق است که پنجره بسان نوزادی رشد می کند، دوره بلوغ از سر می گذراند و بالاخره پیر می شود.


• و اکنون شاعر از قاب همین پنجره پیر است که به جامعه خویش نظر می افکند:
• قاب پنجره پیر به مثابه منظرگاه شاعر، دیدگاه و احیانا جهان بینی شاعر است.

• احتمالا به دلیل همین قاب پیر است که شاعر به تمیز جهان وارونه قادر شده است.

• و گرنه از قاب پنجره نو، یعنی با جهان بینی مد روز، هرگز نمی توان به تمیز جهان وارونه نایل آمد.

• چرا؟

• به این دلیل که در جهان وارونه، جهان بینی نیز وارونه است!
• و با جهان بینی وارونه، جهان وارونه، نه وارونه بلکه راستین جلوه گر می شود.


بدون جهان بینی پیر
تمیز جهان وارونه محال است و فریب تمامعیار، پیش برنامه ریزی شده!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر