سخت از تنهایی فرو ریخته ام !
مرا به میهمانی ستاره ها
دعوت کن!
آسمان، تنها جایی است
که تنها هم که باشی
می درخشی!
(اردیبهشت1391) (شیراز)
مرا به میهمانی ستاره ها
دعوت کن!
آسمان، تنها جایی است
که تنها هم که باشی
می درخشی!
(اردیبهشت1391) (شیراز)
صفحه فیس بوک
شهناز حبیبی
تحلیل واره ای از شین میم شین
شهناز حبیبی
تحلیل واره ای از شین میم شین
• هدف شاعر، رهائی از تنهائی است و یا درخشش به هر ترفند ـ به هر قیمت؟
• علاوه بر این، به چه دلیل، درخشش ـ علیرغم تنهائی ـ ستایش انگیز و آرزوکردنی است؟
• در هر صورت، هم برای رهائی از تنهائی راه حل وجود دارد و هم برای درخشش.
• ولی نه راه حل واحد.
• بلکه دو راه حل مختلف، متفاوت و یا حتی متضاد!
1
• برای رهائی از تنهائی باید از علافی پرهیز کرد، یعنی کار مفید و مؤثر کرد و مولد مادی و یا معنوی شد.
• شاعر ـ اگر برداشت ما درست باشد ـ مولد فکری زحمتکش و فوق العاده پرکاری اند و لذا دلیلی برای تنهائی ایشان وجود ندارد.
• «تنها» ـ به عنوان مثال ـ کسی می تواند تلقی شود، که شعر و شعورش پلی نباشد میان او و خیلی از محتاجان به شعر و شعور.
2
• برای درخشش اما چه بسا باید اوپورتونیسم پیشه کرد، مرتب رنگ عوض کرد، به ساز هر ننه مرده ای رقصید، عملا از خودیت خود تهی شد، به قول فروغ فرخزاد «تفاله یک انسان» شد.
• آنگاه همه مرید او خواهند بود و حتی پاپ اعظم به دوستی دیرین با او تظاهر خواهد کرد.
• ما البته از فحوای شعر شاعر چنین استنباطی نمی کنیم:
• ایشان فقط به تمایز موجود میان زمینیان و سماواتیان اشاره کرده اند، اشاره ای که خود قابل بحث است:
3
• ستاره ها تنها نیستند.
• هیچ چیز و هیچکس در هستی لایتناهی تنها نیست.
• رشته های ـ چه بسا نامرئی ـ بیشماری چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان ها) را به هم پیوند می دهند:
• یکی از این چیزها هوا ست که زیر دست و پا ریخته و کسی کمترین ارزشی برایش قایل نیست.
• هوا همه عناصر هستی را از جماد تا انسان به همدیگر پیوند می دهد.
• برخی از انسان ها به هوا می مانند و صرفنظرناپذیرنرین موجودات اند، علیرغم اینکه بسان هوا تحقیر می شوند.
4
• تنهائی برخی ها یا علت طبقاتی دارد و یا سوبژکتیف است و مثلا علت معرفتی ـ نظری دارد.
• کلنجار با علل طبقاتی دشوار است و چه بسا حتی بیهوده!
• علل معرفتی ـ نظری را اما می توان به چالش کشید و از بین برد.
دکتر ربیع
1
• شهناز گرامی • بی تعارف نیک به دل می نشند.
• این گونه خواندمش:
• «از تنهائی فرو ریخته ام .
• مرا به مهمانی ستاره ها بخوان
• آسمان تنها جائی است که تنها هم درخشانی.»
• تصویری باور نکردنی و به غایت دوست داشتنی.
• صد ها درود.
2
• میم عزیز
• «سیری در شعر شهناز حبیبی» (2) را مرور کردم.
• بنظرم رسید آنقدر به ازدحام درخت ها پرداخته ای که جنگل فراموش شده است و آنقدر به عمق فرو رفته که صورت زیبا نا پدید مانده است.
• هیچ اشاره ای به زیبا شناختی و لطافت در میان نیست.
• حال آنکه کمال زیبائی و لطافت در آن موج می زند.
شین میم شین
• خیلی ممنون از ابراز صریح و صادقانه برداشت خویش از تحلیل واره ما.
• ایکاش امثال شما بیشمار بودند.
• امروز روی هم رفته، روز خوبی است.
• فرزانه دیگری نیز راجع به بخش نخست تحلیل واره ما ابراز نظر کرده بودند که هم نیروبخش بود، هم شادی بخش و هم امیدآفرین.
• ما در این شعر شهناز بلحاظ ساختار و فرم ایرادی نمی بینیم:
• نگفتن این حقیقت امر به معنی انکار آن نیست.
• برای ما قبل از فرم و ساختار شعر، محتوای معنوی آن مطرح است.
• اکنون شعر یاد شده را دوباره مرور می کنیم و حتی الامکان معنی می کنیم.
• این معنی کردن البته برداشت ما ست و می تواند بسان تحلیل واره ما تأیید، تنقید، تصحیح و یا حتی رد شود.
• تحلیل واره ها هم به همین نیت نوشته می شوند:
• تمرین تفکر مفهومی اند.
شهناز حبیبی
سخت از تنهایی فرو ریخته ام !
مرا به میهمانی ستاره ها
دعوت کن!
آسمان تنها جایی است
که تنها هم که باشی
می درخشی!
سخت از تنهایی فرو ریخته ام !
مرا به میهمانی ستاره ها
دعوت کن!
آسمان تنها جایی است
که تنها هم که باشی
می درخشی!
• زنی از فرط تنهائی بسان عمارتی درهم شکسته و فرو ریخته است.
• ویرانه جسم و جان!
• آرزوی مرگ دارد تا روح پریشانش همنشین ستاره ها شود و در نهایت تنهائی بسان تکستاره ای در پهنه آسمان بدرخشد.
• رد پائی ایده ای از فروغ فرخزاد در آن به نظر می رسد.
• این برداشت ما از شعر شهناز است که بیش از چشمان خویش دوستش داریم.
• شناخت منبع عشق است.
• شاید به همین دلیل بوده که کلاسیک های ادبی ـ فلسفی ما آشنا را دوست معنی می کنند و بیگانه را دشمن.
• اعجاز شناخت از این دست است:
• شناخت فاتحه ای بلند بر خودبیگانگی و همنوع بیگانگی می خواند:
• شناخت شهناز و غیره نیز به همین سان.
• شناخت از بیگانه آشنا می سازد و مجال تنفس حتی به عفریت تنهائی نمی دهد.
• مقوله «تنهائی» و مقولات مشابه از قبیل انتحار، پوچی، نیهلیسم، اسکپتیسیسم و غیره برای ما مقولات بیگانه و بیهوده اند.
2
• شما درک استه تیکی دیگری دارید که ما متأسفانه نداریم.
• شاید به همین دلیل باشد که تحلیل واره ما چیز دیگری از کار در می آید.
• ولی حسن هماندیشی همین است که تضارب فکری صورت می گیرد و آنچه که از دید یکی پنهان مانده از سوی دیگری تبیین می یابد و شناخت اوبژکت (شعر، نقاشی و غیره) مورد نظر تعمیق می یابد.
3
• اصولا هرکس از چشمه آثار هنری به اندازه توان معرفتی ـ نظری اش به نصیب می برد.
• تمامت غنای آثار هنری چه بسا برای چندین نسل حتی مستور می ماند.
• به همین دلیل است که اسطوره های یونان و یا میراث فردوسی و سعدی و امثال آنها را نسل های مابعد با لذت و اشتیاق خارق العاده از نو کشف می کنند.
ولی اگر همه با هم باندیشند و هر کس به تبیین اندیشه های خود خطر کند،
شناخت اعضای جامعه، هم غنی تر می شود و هم عمیقتر
و کار کلکتیف (دسته جمعی)، هم معنامندتر می شود و هم حاصلخیزتر!
شناخت اعضای جامعه، هم غنی تر می شود و هم عمیقتر
و کار کلکتیف (دسته جمعی)، هم معنامندتر می شود و هم حاصلخیزتر!
با سپاس مجدد
پایان
واقعا چقدر لطف میکنید که وقت می گذارید و نوشته هارا از عمق فکرتان مورد تحلیل قرار می دهید....
پاسخحذفدرسهای زیادی از همه نقدها می آموزم و مسرورم....
نازی عزیز خیلی ممنون
پاسخحذفولی قرار بر این بود، که عیوب بیشمار دوست گفته شود تا درجا نزند، نگندد، نپوسد و رشد کند، توسعه یابد.
و گرنه دراحسنت گفتن به خود کم و کسری نداریم.
در هر صورت داشتن هماندیشی بسان نازی عزیز زیباترین و فرح انگیزترین نعمتی است که نصیب کسی می تواند بشود.
با آرزوی تحقق بهترین آرزوها
میم عزیز
پاسخحذف1- هنوز بر این باورم که بهتر باشد نام اول خود را بگوئی تاغ بدانیم چه خطابت کنیم.
2- روش تحلیل شما بسیار شگفت انگیز، آموزنده، موشکافانه، دقیق و استادانه است. کمتر کسی دیده ام که به این روش نقد کند. پشت کار هم که افزون بر این حسن است.
3- هنوز منتظرم سروده ای از خودتان ببینم - دریغ
4- پایدار باشید عزیز
علیرضا ربیع
خیلی ممنون
پاسخحذف