۱۴۰۴ شهریور ۳۱, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۳۰۷)

   

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۲ ـ ۹۳ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

  

تو را با حق آن آشنائی دهد

که از دست خویش ات رهائی دهد

معنی تحت اللفظی:

چیزی کسی را به حق شناسی رهنمون می شود که او را از شر خودش رهایی بخشد.

 

که تا با خودی در خودت راه نیست

وز این نکته جز بی خود، آگاه نیست

معنی تحت اللفظی:

کسی که در بند خویشتن خویش باشد، به خودشناسی نمی رسد.

از این حقیقت امر بیخودها فقط خبر دارند.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

 از خودبیگانگی را پیش شرط خودشناسی و خودآگاهی می داند.

بی خودی،

 اما به معنی انکار خویشتن به عنوان اوبژکت شناخت است.

اگر «من» وجود نداشته باشد، چگونه می تواند موضوع شناخت قرار گیرد؟

سعدی این واقعیت امر را بهتر از هر کسی می داند.

 

او نمی خواهد که انسان به خود شناسی نایل آید.

 

خود شناسی انسان

سم مهلک فئودالیسم است.

 

انسان فئودالی باید وجود خود را در بیگانه معنی دهد، نه در خویشتن خویش.

 

انسان فئودالی باید از نوک پا تا موی سر

 نوکر باشد،

سرسپرده و فرمانبر باشد،

 سگواره باشد

و

 اگر به زبان سعدی و حافظ سخن گوییم،

عاشق باشد،

مست لایعقل باشد،

 بی خویشتن خویش باشد.

 

سعدی می داند که خرافه  و یاوه اش قابل اثبات علمی و تجربی نیست.

از این رو ست که می گوید که تنها کسی که از خود بی خبر باشد، قادر به فهم خرافه و یاوه او ست.

ولی کسی که از خود آگاه نباشد،

 چگونه می تواند به حقیقت ادعای سعدی بیندیشد.

انسان مست لایعقل

چگونه می تواند به حقیقت چیزی پی ببرد؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر