۱۴۰۴ شهریور ۲۴, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۳۰۳)

   

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پانزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۲ ـ ۹۳ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

  حافظ

بس بگشتم، که بپرسم سبب درد فراق

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود.

 

معنی تحت اللفظی:

همه تلاش خود را به خرج دادم تا دلیل رنج بردن از جدایی را پیدا کنم، عقل اما عاجز از کشف این دلیل بود.

 

برای درک و توضیح محتوای این بیت غزل خواجه،

 نظری به ابیات قبلی این غزل می اندازیم:

 

 در دلم بود که بی ‌دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ 

که سعیِ من و دل باطل بود

دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم
خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود

بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود

 

در دلم بود که بی دوست نباشم، هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود.

معنی تحت اللفظی:

 همه تلاش خود را به خرج دادم تا هرگز جدا از یار نباشم.

تلاش من و دل اما بیهوده بود.

دل و عاشق نتوانسته اند بر فراق غالب آیند.

 

اگر محتوای این دو بیت غزل را در مد نظر گیریم،

 نتیجه اش این می شود که بشر هم به لحاظ نظری عاجز از درک و توضیج فراق است

و

هم

در نتیجه این عجز و ضعف معرفتی ـ نظری،

عاجز از غلبه بر فراق است.

برای اینکه بدون نظر عمل ناموفق می ماند.

 

می توان گفت که خواجه در این دو بیت غزل،

دیالک تیک نظر و عمل

را

به شکل دیالک تیک عقل و دل و عاشق بسط و تعمیم می دهد

و

میان بشر و جانور علامت تساوی می گذرد.

 

در این دو بیت غزل 

تئوری شناخت ایدئالیستی خواجه

  آشکار می گردد:

در تئوری شناخت ایدئالیستی

بشر قادر به شناخت «هر» از «بر» نیست.

بشر فرقی با خر ندارد.

 

تئوری شناخت حافظ حتی عقب مانده تر از تئوری شناخت ایدئالیستی است.

تئوری شناخت حافظ

 مبتنی بر آگنوستیسیسم (لاادریت، ندانم گرایی) است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر