هانا آرنت
(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵)
فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخنگار آلمانی - آمریکایی
هانا آرنت
سالها در دانشگاههای ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد
زمینهٔ فلسفه و آثار او،
موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی
تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی
درنگی
از
ربابه نون
۱
آدولف اتو آیشمان
( Adolf Otto Eichmann)
مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» در «اداره اصلی امنیت رایش»
وی که از افسران بلندپایه حزب نازی بود، در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به «کورههای آدمسوزی» صادر کردهبود.
وی پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، موفق شد تا به همراه خانوادهاش به آرژانتین فرار کند،
اما توسط موساد شناسایی شد و توسط یک گروه کماندویی متشکل از افسران موساد و شاباک،
ربوده و به اسرائیل آورده شد.
وی در دادگاهی در اورشلیم به ۱۵ جرم مختلف که
مهمترین آنها
«جنایت علیه قوم یهود»،
«جنایت علیه بشریت»
و
«جنایت جنگی در دورهٔ آلمان نازی» بود،
] متهم و محکوم شد.
وی در سال ۱۹۶۲ میلادی در اسرائیل «اعدام» شد
نظامهای توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند:
یکی از نظام های توتالیتر مورد نظر هانا آرنت
فرم فاشیستی حاکمیت بورژوازی انحصاری آلمان بوده است.
حزب واحد
(حزب ناسیونال ـ سوسیالیستی کارگران آلمان)
با
پیشوایی واحد
به
نام آدولف هیتلر
و
با
ایده ئولوژی فاشیستی واحد
نظام توتالیتر مورد نظر هانا آرنت را تشکیل داده بود.
در
توتالیتاریسم ـ تئوری هانا و امثالهم
معیار المعاییر
همین است.
برای هانا و دیگر عوامفریبان امپریالیستی
فرق نمی کند
که
ماهیت طبقاتی پیشوا
چه باشد.
برده داری
باشد
(سزار)
فئودالی
باشد
(سلطان محمود غزنوی، رضا شاه پهلوی)
بورژوایی
باشد
(محمدرضا شاه پهلوی، آدولف هیتلر، موسولینی، فرانکو)
پرولتری
باشد
(استالین)
پرولتری ـ دهقانی
باشد
(مائو، کاسترو)
بدین طریق
فرمالیسم معرفتی
توسط هانا و امثالهم
تدریس و تبلیغ می شود.
بدین طریق
از عناصر فرمال و صوری
(حزب، پیشوا و ایده ئولوژی واحد انتزاعی، بی تمایز طبقاتی و بی تمایز فرماسیونی)
معیار ساخته می شود
تا
حقیقت
لگدمال شود
و
عوامفریبی بر تخت بنشیند.
در فیلمی راجع به دادگاه آدولف آیشمان در اورشلیم
هانا هم حضور داشت و به قول خودش با ۱۰۰۰ صفحه یادداشت از محاکمه جلاد یهودیان مظلوم به امریکا برگشت.
هانا
در
فیلم
ادعا می کرد
که
آدولف آیشمان
همانطور که خودش در دادگاه اعلام کرده،
تقصیری
نداشته است.
طرز تربیت او،
ایده ئولوژی او،
سیستم سلسله مراتبی دولت آلمان،
اجبار به اجرای فرامین اجامر دولتی مافوق
او
را
به
رهبری شناسایی، دستگیری، حمل و نقل یهودیان کشورهای مختلف به اردوگاه های کشتار آوشویتس
مجبور ساخته است.
خودش معصوم تر از ۱۴ معصوم است.
در فیلم مربوطه
خردمندی نیست
که
بپرسد:
مقصر در امحای سیستماتیک ۶ میلیون یهودی در اردوگاه های بیگاری و آدمسوزی که بوده است.
چون
مافوق آدولف آیشمان
هم
مافوقی دارد
که به نوبه خود معصوم است.
اگر این هیرارشی دنبال شود،
آدم خواه و ناخواه به شخص شخیص هیتلر می رسد.
یعنی از صدها هزار جلاد رایش سوم
فقط و فقط
یک نفر مقصر بوده است.
یک نفری که از هراس ارتش سرخ
خودکشی کرده است.
بقیه سران فاشیسم آلمان
در دادگاه نورنبرگ هم همین حرف هانا را زده اند:
گفته اند که خود تقصیری نداشته اند.
فقط مجری فرامین هیتلر پیشوا بوده اند.
هیتلری که اگر هم خودکشی نمی کرد، می توانست ترور شود
تا بقیه جنایتکاران تبرئه شوند.
هانا اما در استدلال تئوریکی بندتنبانی خود
حتی
پیگیر نیست.
چون از خود نمی پرسد و یا نمی خواهد بپرسد که مافوق پیشوا که بوده است.
هیتلر در جوانی گدایی می کرد.
هانا باید بداند که این گدا چگونه معتبر شده است؟
فلاکت درک ایدئالیستی تاریخ همین جور جاها آشکار می گردد.
اکنون ایراد بینشی دیگر هانا آشکار می گردد:
هانا
فرد
را
می بیند
ولی
جامعه ای را که فرد متعلق بدان است، نمی بیند و نمی خواهد ببیند.
دیدن عضو و نادیده گرفتن طبقه
دیدن فرد و نادیده گرفتن جامعه
دیدن جزء و نادیده گرفتن کل
مهم ترین مانع در راه کشف حقیقت عینی است.
برای اینکه حقیقت عینی در کل است و نه در جزء.
فرد
فقط
در
دیالک تیک فرد و جامعه
عضو
فقط
در
دیالک تیک عضو و طبقه
وجود دارد
و
قابل درک و توضیح است و نه در خارج از آن.
همین استدلال هانا و آدولف آیشمان
را
هر جلاد و جانی و تبهکاری کرده است و می کند.
میر حسین موسوی
هم
همین حرف هانا و آدولف آیشمان را می زند:
«من در قتل های زنجیره ای مقصر نبوده ام.
من به عنوان نخست وزیر مجبور به دفاع از کلیت نظام بوده ام.»
پس مقصر که بوده است؟
اگر مته به خشخاش نهاده شود،
مقصر امام جماران بوده است که مرده است.
خردمندی نیست تا از موسوی بپرسد:
چرا استعفا نداده ای؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر