۱۳۹۹ مهر ۱۹, شنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۴)

 Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 

برگردان

میم حجری

 

·    لقمه نان و کره ای را با هزار زجر و زحمت از حلقم پائین می فرستم و با دوچرخه به مدرسه برمی گردم.

 

·    تقریبا همه شاگردان کلاس های بالاتر زودتر به مدرسه برگشته اند و در حیاط مدرسه قائم باشک بازی می کنند.

 

·    گوش هایم از سر و صدا زنگ می زند.

 

·    حوصله قائم با شک بازی ندارم و در گوشه حیاط وامی ایستم.

 

·    این کار اما فایده ای ندارد.

 

·    برای اینکه بچه ها علیرغم کناره نشینی، مرا هم می گیرند.

 

·    دیوانه وار به نزد کارلا می دوم.

 

·    ولی کارلا هم بلافاصله وارد بازی می شود.

 

·    روی پلکانی، جلوی سالن درس می نشینم.

 

·    یکی از کفش هایم را در می آورم، پایم را به جلو دراز می کنم و به حرکت دادن انگشتان پایم می پردازم.

 

·    سعی می کنم که انگشتان پایم را بلند کنم.

 

·    این کار، بهتر از همه با انگشت بزرگ صورت می گیرد.

 

·    انگشت بزرگ تقریبا بطور عمودی می ایستد.

 

·    اما عمود نگهداشتن آن، کار آسانی نیست.

 

·    من می بایستی نخی دور آن بپیچم و به قوزک پایم ببندم.

 

·    در واقع باید هر شب دور تک تک انگشتان پایم نخی بپیچم، به قوزک پایم ببندم و در آن حالت بخوابم.

 

·    شاید به این طریق، بتوانم انگشتان پایم را مجبور کنم که هورا بکشند.

 

·    دست می کنم توی کفشم و نوک آن را به سمت بالا فشار می دهم.

 

·    این کار سختی نیست.

 

·    چون تخت کفشم تقریبا آخرین نفس هایش را می کشد.

 

·    کفشم را بر پله فشار می دهم.

 

·    «چه کار داری می کنی؟»، تام کواک می پرسد.

 

·    «هیچی.

 

·    سنگریزه ای در کفشم بود»، می گویم و کفشم را مثل هواپیما در هوا حرکت می دهم.

 

·    بعد کفشم را می پوشم و تا به صدا در آمدن زنگ مدرسه، با بند کفشم ور می روم.

 

*****

 

·    هفته قبل عکس یک خانه دهقانی را کشیده ام.

 

·    این عکس را بهتر از عکس زمستان گرسنگی کشیده ام.

 

·    خطوط این نقاشی باریکتر و تیزتر هستند و همه چیز در آن، از وضوح و روشنی بیشتری برخوردار است.

 

·    حیوان ها مثل حیوانات واقعی به نظر می رسند.

 

·    هرکس می تواند به نگاهی به تفاوت اسب و گاو پی ببرد.

 

·    این نقاشی در کشوی میز تحریرم بوده و می توانستم آن را به جای نقاشی امروز صبح تحویل دهم.

 

·    این عکس دوسال صلح را بهتر نمودار می سازد.

 

·    برای اینکه در این عکس، گونه همه آدم ها سرخ است.

 

·    در این نقاشی دیده می شود که اکنون به ما چقدر خوش می گذرد.

 

·    اگر من عکس خانه دهقانی را تحویل می دادم، عکس دیگر می باستی در کشوی میز تحریرم بماند.

 

·    اما در آن صورت، می بایستی فکر و ذکرم همه اش در پی آن باشد.

 

·    آنگاه، اگر عکس خانه دهقانی جزو بهترین پانزده عکس قلمداد می شد، دچار عذاب وجدان می شدم و این عمل را به معنی خیانت به عکس زمستان گرسنگی تلقی می کردم.

 

*****

 

·    عکس خانه دهقانی را به خانه می برم، تا به مادر نشانش دهم.

 

·    اگر مادر بگوید که کاش این عکس را تحویل می دادی، خواهم گفت که موضوع دوم، یعنی روزگار خوش کنونی ما  به نظر من مهمتر از موضوع اول، یعنی دو سال صلح است.

 

·    خواهم گفت که موضوع نقاشی مهمتر و مقدمتر از بقیه جنبه های آن است.

 

·    مادر اما عکس خانه دهقانی را هم نمی پسندد.

 

·    او دماغش را بالا می کشد و لب هایش را کج و کوله می کند.

 

·    انگار که بوی اخ سگ به مشامش می رسد.

 

·    بعد سخنرانی مفصلی شروع می شود:

 

·    «آدم ها، در نقاشی تو در مقایسه با حیوانات خیلی کوچک و حقیرند و همه چیز در آن آشفته و درهم برهم است.

·    زنی دم در طویله خوک ها رخت می شوید، پمپ آب در فاصله دوری از زن رختشو قرار دارد، گاوها به جای کله گاو، کله سگ را بر تن دارند و بنفشه ها همزمان با نیلوفرها شکوفه کرده اند.»

 

·    من گوش هایم را با دو دست می گیرم تا دیگر نشنوم.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر