۱۴۰۳ شهریور ۱۵, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۲۱)

 


میم حجری




شعر خوانی زیبا دخترک افغان
بی بهانه میشود هر روز از زنان و دختران افغانستان نوشت و گفت و قدمی بسوی رهایی و ازادی برداشت

هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شده از داغ تابستانه سرریز
هوای مدرسه، بوی الفبا
صدای زنگ اوّل محکم و تیز
جزای خنده‌های بی‌مجوّز
و شادی‌ها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی‌های ما بود
فرود خشم و تهمت‌های یکریز
رسیده اوّل مهر و درونم
پُر است از لحظه‌های خاطرانگیز
کلاسِ درسِ خالی‌مانده از تو
من و گل‌های پژمرده سر میز
هوا پاییزی و بارانی‌ام من
درونِ خشم خود زندانی‌ام من
چه فردایِ خوشی را خواب دیدیم
تمام نقشه‌ها بر آب دیدیم
چه دورانی! چه رویای عبوری!
چه جستن‌ها به‌دنبال ظهوری!
من و تو نسل بی‌پرواز بودیم
اسیرِ پنجه‌هایِ باز بودیم
همان بازی که با تیغِ سرانگشت
به پیش چشم‌های من تورا کشت
تمامِ آرزوها را فنا کرد
دودست دوستی‌مان را جدا کرد
تو جام شوکران را سرکشیدی
به ناگه از کنارم پرکشیدی
به دانه‌دانه اشکِ مادرانه
به آن اندیشه‌های جاودانه
به قطره‌قطره خونِ عشق سوگند
به سوز سینه‌های مانده در بند
دلم صدپاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو آنجا که رفتی، شاد هستی؟
در آن‌سوی حیات، آزاد هستی؟
«هوای نوجوانی» خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن در سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه‌ای نیست؟
تبر! تقدیر سرو و سبزه‌ای نیست؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی‌نشان هست؟
صدای ضجّه‌های مادران هست؟
بخوان هم‌درد من، هم‌نسل و هم‌راه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اوّل مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز
شاعر :هیلا صدیقی




کاوه پتکش را برای تریاک فروخت
آرش نگران ریزش موست
چه‌گوارا در میلان مانکن شد
مسیح لباسهای زنانه میپوشد
ول میگردد در گود ترانسها در تهران
نجات دهنده دختریست تاج بر سر
بسته به تخت در تیمارستان
او شعرهایش را میان قرصهایش
در قوطی رنگی اولانچاپین(Olanzapin) مخفی میکند
او هر روز چند بار میمیرد و باز زنده میشود
پارسال وسط شهر خودسوزی کرد
دیروز مردکی صورتش اسید پاشید
گاه گاه هم مرخصی میرود از زندان
او عکسهای رنگین دارد ،شالهای زیاد
ناتمام (م.ی)


انقلابی به نام انقلاب ایده ئولوژیکی وجود ندارد


وقوف به ناآگاهی خویس (اگر جزئی از شعور (و نه آگاهی) نباشد) هم مبنای رشد دیکتاتوری است و هم مانعی در راه رشد جامعه است. شعور مفهومی فلسفی است و آگاهی مفهومی سوسیولوژیکی


نه نور به تنهایی وجود دارد و نه تاریکی. مشد الوار. دیالک تیک نور و ظلمت وجود دارد و وجود خواهد داشت. دوئالیسم نور  وظلمت از مانی پیامبر است



نه. قبلا مالکیت عمومی (جامعتی) وجود داشته است. در اینده هم مالکیت جامعتی جای مالکیت خصوصی را خواهد گرفت. مالکیت صرفنظرناپذیر است.امری طبیعی است.


آره.
ولی چیزهای هستی را باید به توصیه حریفی به نام لنین
 در دیالک تیک تاریخی ـ مشخص دید.
دیالک تیک
یکی از رهاوردهای فلسفه بورژوایی است
هگل
 آخرین فیلسوف (خاتم الفلاسفه) فلسفه کلاسیک بورژوایی (آلمان)
 بوده است
 که کاشف و معرف و مبلغ و مدافع و منادی سرسخت و پیگیر دیالک تیک ایدئالیستی بوده است.
بورژوازی مترقی و انقلابی آغازین
نه مخالف دیالک تیک
بلکه مدافع و مبلغ و مؤید دیالک تیک بوده است.

در افتادن بورژوازی با دیالک تیک
پس از نفی دیالک تیکی دیالک تیک ایدئالیستی هگل
توسط کلاسیک های مارکسیسم (مارکس و انگلس)
و
تشکیل دیالک تیک ماتریالیستی به مثابه سازو برگ مطمئن تفکر مفهومی
شروع شده است.



خیلی ممنون.
مش ژاله علامه.
شاهنامه فره دارد؟
فره از آسمان ها می آید؟
 منظور از آسمان ها (سماوات به قول کریم) چیست؟
فره یعنی یعنی خویشداری و خویشداری یعنی انجام وظیفه؟
فره در فرهنگ لغات
به معنی شأن و شوکت و شکوه و عظمت است.
شاهنامه فردوسی
فره مند (با شأن و شوکت و شکوه و عظمت) نیست. 
شاهنامه فردوسی
به قول فرزانه ای که آیات خدا در زندان اوین به دارش کشیده اند،
حماسه داد است.
فردوسی
سرسخت ترین و پیگیرترین مبلغ و منادی و مدافع خرد است.
فردوسی
خرد را حتی برتر از داد می داند.
خرد یعنی فلسفه
فلسفه = علم کل اندیش
فردوسی
حکیم و یا فیلسوف بوده است.
جنازه اش را به بهشت زهرا راه نداه اند.
ما بخشی از شاهنامه را تحلیل کرده ایم که اجنه خوانده اند و کیف جن کرده اند.
بنی بشر اهل خواندن نیست.
اهل چیست؟
 
فره در هر صورت نه چیزی آسمانی بلکه زمینی است.
 ضمنا منظور از آسمان ها (سماوات به قول کریم در قران مجید) چیست؟
طبیعت مادر
هنرمند رشگ انگیزی است که بزرگ ترین هنرمندان را مات و مبهوت می سازد.

از پشت دروازه های ترس
با تبسمی شرمسار از آرزوهای بزرگ
و سایه های نامرغوب
سمج چون قطران
توالی های مکرر در اصرار به زندگی
چنان که برازنده فاتحان باشد
از سایه برخاستم به طلوع رسیدم
شقایق ها می دانند
کبوترها گواه دادند
ترس خاموش می‌شود
در سایه ای که شکست
تنها زندگی می ماند
آنگونه که برازنده اخلاق باشد
(م.ی)

این شعر (م.ی) باید تحلیل مارکسیستی شود.
تا ضمنا روی مفاهیم شاعر بتوان خم شد و به تنویر آنها نایل آمد.
مثلا مفاهیم ترس، سایه، طلوع، زندگی، اخلاق

از نظر ایدئولوژی، از نگاه تاریخی برای یکصد سال آینده درست میفرمایید
 ولی در حال حاضر ضدیت با حزب الله همصدایی، همزبانی و همراهی با نسل کشان صهیونیسم است،
 همصدایی با رژیم آپارتاید اسرائیل است.
دست از منزه طلبی بکشیم و و با واقعیت‌ها زندگی کنیم و نه با آرمان‌ها.
در فلسطین اشغالی اولین دشمن بشریت، صهیونیسم حاکم است،د
 این غده سرطانی جامعه بشری و نه نیروهایی که از وطن خود در برابر متجاوز قلدر، کودک کش و دشمن بشریت، دفاع می کند

همراه اعتماد

جنگ ها در قرن ۲۱
بدون استثناء
زرگری اند
اگرچه خونین اند.
جنگ های کنونی در خاورمیانه
نه ربطی به خلق های اسرائیل و فلسطین و لبنان و عراق و سوریه و ایران دارند و نه ربطی به صهیونیسم و اسلام.
صهیونیسم چیست؟
اسلام چیست؟


مقایسه مارکسیسم با کمونیسم؟

مقایسه مارکسیسم با کمونیسم
شبیه مقایسه شعر با لنگه کفش است.
کسی که مارکسیسم را با سوسیالیسم و یا با کمونیسم مقایسه می کند،
بیسواد و امی و ابوجهل است.
آبرو ریز است.
بدبخت است
مارکسیسم
علم است
تئوری و نظریه است.
سوسیالیسیم و کموینسم
اما
 مثل فئودالیسم و کاپیتالیسم فرماسیون اقتصادی اند
فرم های جامتی اند.

ایراد اولش تان است که مولانا خیال می کند که افکار مال افرادند. مثال: سیب میوه ای خوردنی است. این یک فکر است. مال کیست؟ افکار مال افراد نیستند. افراد حمال افکارند و حمل افکار کار کمی نیست. ایراد دومش کجا ست؟



فلسفه :
((. مغلطه زبانی ))
بوسیله بختک ها افراطی
. از طریق . مغلطه بازی _ یا مصادره به مطلبوب ))


نه. فلسفه = عقل کل اندیش.

نه. یادگار حریف خاوران است

عکس ها را باید به سفره  ساده لوحان گذاشت و دنبال اصل ها باید گشت. چون در دیالک تیک عکس و اصل، نقش تعیین کننده از ان اصل است


بازگشت فاشیسم در المان
پیروزی حزب نژاد پرست ضد مهاجرAfD در المان شرقی و شکاف بین المان شرقی و غربی عمیق تر میشود
متن مقاله :روزنامه گاردین


آره.
نیویورک تایمز هم نوشته است.
تقویت فاشیسم در غرب و تقویت فوندامنتالیسم اسلامی در شرق
پدیده ای جهانی است.
خاص آلمان نیست.

مجسمه و مظهر دو طبقه اصلی جامعه سوسیالیستی



در همه دولت های بورژوایی، ارتباط بین دستگاه سیاسی و آموزش بسیار قوی است، اگرچه جامعه بورژوایی نمی تواند مستقیماً این را تشخیص دهد.
در همین حال، این جامعه توده ها را از طریق کلیسا، از طریق کل نهاد مالکیت خصوصی پردازش می کند.
 وظیفه اصلی ما، از جمله، این است که حقیقت خود را در برابر «حقیقت» بورژوایی قرار دهیم و آن را وادار کنیم که به رسمیت شناخته شود. گذار از جامعه بورژوایی به سیاست پرولتاریا گذار بسیار دشواری است، به ویژه که بورژوازی با تمام دستگاه تبلیغات و تحریک خود بی امان به ما تهمت می زند.
V.I. لنین

همه کشورهای سابقا سوسیالیستی به استثنای آلمان شرقی،  اولیگارشیستی اند که ارتجاعی تر از امپریالیسم اند

سعدی ایده ئولوگ ارگانیک فئودالیسم است. روشنفکر طبقه اشراف فئودال و روحانی است به همان سان که مارکس و انگلس و لنین ایده ئولوگ ارگانیک پرولتاریا هستند.

خواننده را به تفکر وا دارد تا بر اساس باورهای خود آنرا تفسیر نماید؟ تفکر چیست؟ تفسیر سیب بر اساس باورهای خود از چه قرار است؟ لطفا به عوض فحش جواب دهید.

مهم ترین مشکل
 در تاریخ بشر
به شرح زیر است:
آنها که حقیقت را می دانند، دهن باز نمی کنند
و
دهن انهایی را که قادر به تمیز «هر» از «بر» نیستند، نمی توان بست.
فرنگی

تفکر به چه معنی است؟ تفکر = کار فکری. کار به چه معنی است. کار = کلنجار با مثلا آهن و تغییر فرم آهن. مثلا تغییر اهن به گاواهن. تفکر = کلنحار با واقعیت امری و رسیدن به حقیقت امری. تفکر ربط تعیین کننده ای به ایده ئولوژی ندارد


فـاجعه بی‌سوادی
سیستان‌وبلوچستان، بیشتر از معلمان رسمی، سرباز معلمان یا معلمان خرید خدمتی یا معلمان نهضتی دیده می‌شوند که از نظر کیفی، سطح بسیار پایینی دارند. امکانات مدارس بسیار کم است، دانش‌آموزان به‌شدت فقیر هستند و نمی‌توانند جزوه‌ها و کتاب‌های کمک‌آموزشی را بخرند،

حریفی این مطلب را منتشر کرده بود. ابراز نظر کردیم و حشیشی قلمداد شدیم.بقیه  فحاشی هایش را نخواندیم. پوزش خواستیم و بی نیاز از تازیانه و طناب دار و توهین  توبه کردیم. وای اگر از پس امروز بود فردایی


نامه دو قبضه‌ ( !! )
مادر گفت:گرسنه ات نیست .صبح تا حالا که چیزی نخوردی ؟ .
عصبانی بودم حسابی . لج کردم وجواب ندادم. کنار پاشویه دست و رویم را شستم و بی توجه به پدر که دیلاق گوشه ی حیاط ایستاده و با غیظی فرو خفته چپ چپ نگاهم می کرد برگشتم به اتاق .
[ -زیر اجاقه روشن کن. ]
مادر از توی پنجدری بلندگفت تا من بشنوم.
فرزانه از آشپزخانه که آن طرف حیاط بود گفت : شنیدم دا.
بوی قلیه ماهی ، کم نفس و سبک، آمد تا توی دالان. دلم غنج رفت ، اما به عمد لباس پوشیدم و زدم بیرون. میخواستم نشان بدهم که یعنی خیلی قهر هستم مثلا .
همزمان صدای پدر از حیاط آمد :
[ -بفرما... مثل اینکه از جنگ قندهار برگشته ] .
کنایه اش با من بود . چرا که دیشب سر بند آتش زدن کتابهایم که از نظر او کتب ضاله بود دعوای سختی با هم کرده بودیم . با نوعی تفخر میگفت : [ همه را ریختم کف حیاط و کبریت کشیدم ] و چنان صحنه آتش سوزی کتابها را تشریح می کرد که انگاری پزشک جراحی بخواهد برداشتن توموری را از جمجمه بیماری توضیح دهد .به همان دقت .
...بعد هم در مقابل اعتراض من ، فریاد زد و گفت : [ پس می خواستی برای این چار تا کتاب میگذاشتم امنیه ها مادر و خواهرت را ببرن زندان ] ؟.
عصر بود. دوازدهم شهریور ۵۳ . چند روزی می شد که از زندان بیرون آمده بودم .. هوا دم کرده و شرجی بود . نرمه بادی که می وزید بوی آروغ چاه می آورد و رطوبت و گرما را می چسباند به پوست بدن . مه خاکستری رنگی در هوا پخش بود که ممزوجی از دود پالایشگاه و خاک نم خورده بود .
سید محمدبقال داشت جلوی دکانش را آب پاشی می کرد. مرا که دید رفت داخل . چشم دیدن مرا نداشت.این را خودش بار ها به پدرم گفته بود .
گفته بود: [ اوس احمد، والله اگر من به جای شما بودم جفت قلم هایش را می شکستم تا بتمرگد منزل. من یکی که چشم دیدنش را ندارم.خدا به فریاد شما برسد. ] ..
و در ادامه به تاکید گفته بود : [ مگر اعلیحضرت جز رفاه و آسایش ، چه ظلمی کرده که این پسر شما و آن رفقای لوفرش اینطور بر علیه اش آتش می سوزونند و شورش می کنند ] . منظورش با من بودکه بعد ازپنج سال زندان ، تازه آزاد شده بودم .
از ته کوچه لیلا داشت می آمد. دلم تکان خورد . چقدر بی تاب دیدنش بودم. نرسیده سلام کرد و لبخند زد . جوابش دادم .
- علیک لیلا .
چشمانش برق افتاد. هیچ فرقی نکرده بود. همان صورت گرد. همان موهای شبق زده مشکی . همان ملاحت مسطور.
گفت:
- دوباری با هزار ترس و لرز آمدم تا پشت در زندان . گفتند چون زندانی سیاسی است و شما هم صنم رسمی با زندانی نداری ، ملاقات نمی دهیم . برو ....
ازش تشکر کردم و گفتم : ممنون لیلا .
سید محمد از دکان اش آمده بود بیرون وبا اخم نگاهمان می کرد . لیلا چادر گلدارش را جمع کرد. خواست حرفش را ادامه دهد که پا کشیدم وخواستم از کنارش بگذرم . دستش را دراز کرد کاغذی و نوار کاستی رابطرفم گرفت . بی هیچ حرفی گرفتم .
بوی ادوکلن بامبوس از لای چادر گلدارش افتاد به مشامم ... رد شدم .
شب که برگشتم منزل ، اول کاغذش را خواندم که نوشته بود :
[ دیگر طاقت رفتار در و همسایه و خانواده را ندارم . اونا میگن فلانی دیوانه شده و می خواد کشور را منفجر کنه ( !!) . میگن اگه ترا میخواست که بر علیه مملکت اعلانیه پخش نمی کرد تا ۵ سال حبسی بشه و ... در اخرش خواسته بودی که جواب نامه را دو قبضه[ فوری ] بدستش برسانم .
بعد هم این نوار کاست را توی ضبط صوت اطاقم گذاشتم و این اهنگ را شنیدم . وه که چقدر طعم احوال آنروزم را میداد .تلخ بود ، عین زهر مار .
امروز هم که داشتم یادداشتی برای درج در سایت یکی از رفقا می نوشتم ، ناغافل این اهنگ رادو باره شنیدم و هزار خاطره در من بیدار شد ... خاطره آن همه سال بد در زندان ، خاطره آن بگیر وببند ها . خاطره آفتاب مهتاب و غیب شدن در خانه های تیمی بی نشان ، که البته آخرش شد این اوضاعی که می بینید و دریغ که نباید می شد . حالا هم که عمری رفته و انگشتانم خسته از توان نوشتن شده اند ، به زمانه ای که دیگر نه پدری هست که کتابهایم را آتش بزند ، نه مادری که آنطور بالاخواهم باشد و نه لیلایی که دو باری بیاید پشت در زندان و راهش ندهند و جواب نامه اش را هم بصورت [ دو قبضه ] بخواهد ، و نه آن آزادیی که همیشه و در همه عمر در طلب اش بودم ، فکریم تداوم زیستن در این جشن زرد زندگی چه صفایی میتواند داشته باشد مگر ؟
و تا چند باید خسارت دور دور زدن در خویشتن خویش را چنین سخت بپردازم ؟. اووووه ...
( عصر گاه ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۳ / جوکار )

مسئله نه کمیت پرولتاریا و نه حتی میل و هوس پرولتاریا× بلکه چیز به کلی دیگری است.

قرن ۲۱ قرن متکلم ااوحده ها ست و نه قرن هماندیشی ها. هماندیشی ممنوع و محال شده است. ابراز نظر به نظر خیلی ها شبیه کشیدن خنجر و دریدن سینه است

داوری از طرفداران و یاران و مشاوران پزشکیان تمایلات نئولیبرالی و حتی فاشیستی دارد. بیگدلی حلقه رابط با بیت رهبری است. ما صدها مطلب ازاین ها را  تحلیل کرده ایمو مراجعه کنید به
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع  (بخش بیست به بعد)


 وقتی در مدرسه شوروی درس می خواندم، معلمان به ما می گفتند دزدی، راهزنی، فساد، فحشا و رذالت خلاصه سرمایه داری است.
حالا به اطراف نگاه می کنم و متوجه می شوم که معلمان در اتحاد جماهیر شوروی چقدر درست می گفتند...
 

دزدی
 نه از دید مارکس
 بلکه از دید پرودون (از سران آنارشیسم)
خلاصه سرمایه داری است
همان پرودون که نویسنده خرافه «فلسفه فقر» بوده است
و
مارکس در نقد طنزآمیز آن، «فقر فلسفه» را نوشته است.
دلیل شکست شوروی
هم
 فقر فلسفی بوده است
خبرنگاران غرب به مغولستان رفتند که دستگیری پوتین توسط نیروی انتظامی مغولستان را پوشش دهند. چنگیزوار، رئیس جمهور مغولستان به این عزیزان همیشه در صحنه گفت، ما شرقی ها مهمان نوازیم، بر خلاف شما غربی های حقوق بشری که هم میهمانان خودتان و هم میهمانان دیگران را در کشور ثانی ترور می کنید، ما از میهمانانمان با سیگار، میوه و وودکا پذیرایی می کنیم. هر وقت پوتین وارد کشورهای شما شد، خودتان دستگیرش کنید.
بعد پوتین و چنگیزوار همدیگر را در آغوش گرفتند و با نشان دادن انگشت وسط از خبرنگاران خداحافظی نمودند.
قرار شد این خبرنگاران محترم و محترمه تصویر انگشت وسط پوتین و چنگیزوار را به زلنسکی و بیت رهبری در پنتاگون ارسال کرده و حقوقشان را دریافت کنند.
سوسویالسم جوانان

مرگ بر رژیم مذهبی-فاشیستی دشمن اصلی مردم ایران
- مرگ بر امپریالیسم روسیه دشمن دیرینه ایران
- زنده باد استقلال، آزادی و حاکمیت ایران


 این سه شعار حریف فحاش همه از دم معیوب اند:
۱

ج. ا. رژیمی فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی ـ بورژوایی ـ سنتی است
به ظاهر، مذهبی، ذاتا (ماهیتا)، ضد مذهبی است.
فوندامنتالیسم = فاشیسم فئودالی
حکومت (رژیم، هیئت حاکمه، دولت) همیشه و همه جا مأمور و نماینده است  ونه آمر و تعیین کننده.
حکومت تابع مزدور  و سرسپرده حاکمیت است
هیئت حاکمه و دولت و کل روبنای ایده ئولوژیکی
تابع طبقه حاکمه و زیربنای اقتصادی است.
ساز دوم را می زند.
با تعویض هیئت حاکمه چیزی عوض نمی شود.
همانطور که با رفتن شاه چیزی عوض نشد.


"وحشى كسى نيست كه در جنگل زندگى مى كند، بلكه كسى است كه جنگل را نابود مى كند!"
من يك قدم هم فراتر مى روم و مى گويم كسى كه به جنگل به هر طريقى آسيب مى رساند، يك هيولاى كثيف و جنايتكار است!



مفاهیم
تعریف عینی و علمی دارند که باید اکیدا رعایت شوند.
«تعریف» ذهنی و میلی از مفاهیم فرمی از خردستیزی است.

مفاهیم را نمیتوان  بسته به میل مبارک خود تعریف کرد و تحریف نکرد.

زن بت است ، الهه است ، مادر است ، جادوگر است ، پری است
اما هرگز خودش نیست.
سیمون دوبووار

زن مساوی با  مرد است.
زنان از هیچ لحاظ و نظر کمترین فرقی با مردان ندارند
هر دو آدم اند و نه پری و بت و الهه و  اله و به له.
اگر سیمان دو دیوار در برابری زنان با مردان
تردید داشت
سری بزند به زندان ابو قریب بغداد و یا ابو اوین تهران
و ایمان بیاورد به برابری زنان و مردان
زن بت است ، الهه است ، مادر است ، جادوگر است ، پری است


هم رنگِ "جماعت" نمی شوم!
بگذار رنگِ "جماعت"؛
به هر رنگ شود...
رنگِ من؛
رنگِ خودم میماند!
هیچ رنگِ دگری،
رنگِ ایمان مرا:
رنگ، رنگی نکند...
رنگِ من؛
یک رنگ است!
رنگِ ایمان به یک رنگ بودن!
رنگ من می خواند:
رنگِ من بازی رنگ بازی نیست...
رنگِ من میداند:
رنگِ من؛
رنگِ خودم میماند!!!
نور سنگر


رنگ ها مثل انگ ها و اندیشه ها شخصی نیستند.
 رنگ و انگ و انیدشه حسن و حسین وجود ندارد.
مثال:
سیب میوه ای خوردنی است.
 این یک اندیشه است. مال کیست؟

ویرایش:
با جوهری از شبنم
بر تار موی هر نبات چنان می نوسم «دوستت دارم»
که
کسی جز تو نتواند بخواند.
ای جانان

قباد جلیزاده

پیش شرط موفقیت در زندگی زناشویی
برقراری رابطه دوستی
 (و در کره مقدس مریخ،
برقراری  رابطه رفاقت)
 میان زن و شوهر است.
عشق
 کسب و کار خردگرایان و خردمندان نیست.
عشق نوعی وابستگی است که در شأن بشر نیست.


اندیشیدن نه خطا بلکه کیمیا ست.




فقط بودجه نشامی امپریایلسم امریکا نیست که افزایش می یابد . پس از تجاوز پوتین به پالان همه کشورهای جهان میلیتاریزه می شوند و بازار خرید و فروش تسلیحات رونق چشمگیری گرفته است


ملت فلسطین همراه با دیگر خلق های جهان , .............................................................................................. لنین در مورد نبرد علیه صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری در جهان نیز اهمیتی ویژه قایل شد. لنین می گوید: «در جریان نبردهای قاطع آینده جهانی – لبه تیز جنبش اکثریت مردم جهان که در آغاز هدفش آزادی ملی بود – علیه سرمایه داری و امپریالیسم متوجه خواهد شد …». برای درک اهمیت ارتباطی که لنین در سخنرانی خود در سال ١٩٢١ میان مبارزه خلق های کشورهای پیرامونی علیه استعمارگران امپریالیستی و با هدف دستیابی به استقلال ملی از یک سو و مبارزه علیه نظام سرمایه داری در کلیت خود از سوی دیگر برقرار می کند، توجه به تکیه او بر نبردهای قاطع «اکثریت مردم جهان» علیه نظام «سرمایه داری» است. زمانی که لنین به مبارزه علیه سرمایه داری «و» امپریالیسم در سخنانش تکیه می کند
سوسیایلسم جوانان


عنوان شعر مقتول لعنت آباد بوده که به مدوفن لعنت اباد ویرایش شده. تغییراتی هم در متن شعر به عمل آمده و شعر هم شیواتر شده و هم قابل فهمتر.

حزب الله ایران فرق ماهوی با حزب الله لبنان ندارد. سر و ته یک کرباسند
 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر