شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
درنگی
از
میم حجری
تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان، چونی؟
نه تیری ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
ایران در سایه وحدت خلق های ترک و لر و خراسان و غیره با تهران نیرومند بود.
بار سکنه پایتخت کشور سبکتر و کارش به سامانتر بود.
در سایه وحدت بین خلق های کرد و لر و یاغی، حل مسائل آسان بود.
اکنون دیگر از خلق قشقایی خبر نیست.
خلقی که دشمن از او هراسان بود.
تهرانی پهلوان اکنون نه تیری دارد و نه زره جنگی.
در این بند شعر
ماهیت طبقاتی ـ فئودالی شهریار رو می شود.
شهریار در حسرت دوره خانخانی و ملوک الطوایفی به سر می برد
که در سایه مدرنیزاسیون سطحی خاندان پهلوی بر باد رفته است.
شهریار
در این بند شعر، میان دربار پهلوی و تهرانی علامت تساوی می گذارد.
شهریار
با فئودالیسم و روحانیت پیوند ارگانیک دارد.
شهریار در آستانه عنگلاب اسلامی هم شعری عنقلابی به زبان آذری سروده است.
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
شهریار
در این بند آخر این شعر
از گذار کم و یا بیش جامعه به فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
شکوه و شکایت دارد.
تولید نعمات مادی (گندم و ماهی و چای و زیره و برنج و غیره)
از دید شهریار شیره ای مختل شده است.
چون فئودالیسم کم ویا بیش تار و مار شده است.
شهریار
چنان سنگ ماضی بر باد رفته را بر سینه می زند که انگار تحفه نطنز بوده است.
اکنون همان اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی مذهبی و مرتجع بازاری
به مجری مجبور وصایای همان انقلاب سفید منفور مبدل شده است.
جامعه
اکنون
کاپیتالیستی تر از زمان خاندان پهلوی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر