۱۴۰۳ شهریور ۱۱, یکشنبه

درنگی در شعر شهریار تحت عنوان «تهران و تهرانی» (۱۱) (بخش آخر)

 

شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷) 
 
درنگی 
از
میم حجری
 
تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

کنون ای پهلوان، چونی؟
 نه تیری ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
 
معنی تحت اللفظی:
ایران در سایه وحدت خلق های ترک و لر و خراسان و غیره با تهران نیرومند بود.
بار سکنه پایتخت کشور سبکتر  و کارش به سامانتر بود.
در سایه وحدت بین خلق های کرد و لر و یاغی، حل مسائل آسان بود.
اکنون دیگر از خلق قشقایی خبر نیست.
خلقی که دشمن از او هراسان بود.
  تهرانی پهلوان اکنون نه تیری دارد و نه زره جنگی.

در این بند شعر 
ماهیت طبقاتی ـ فئودالی شهریار رو می شود.
شهریار در حسرت دوره خانخانی و ملوک الطوایفی به سر می برد
که در سایه مدرنیزاسیون سطحی خاندان پهلوی بر باد رفته است.
شهریار
در این بند شعر، میان دربار پهلوی و تهرانی علامت تساوی می گذارد.
 
شهریار
با فئودالیسم و روحانیت پیوند ارگانیک دارد.
 
شهریار در آستانه عنگلاب اسلامی هم شعری عنقلابی به زبان آذری سروده است.
 
 
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان

دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
 
شهریار 
در این بند آخر این شعر
از گذار کم و یا بیش جامعه به فرماسیون اقتصادی سرمایه داری 
شکوه و شکایت دارد.
تولید نعمات مادی (گندم و ماهی و چای و زیره و برنج و غیره)
از دید شهریار شیره ای مختل شده است.
چون فئودالیسم کم ویا بیش تار و مار شده است.
 
شهریار
چنان سنگ ماضی بر باد رفته را بر سینه می زند که انگار تحفه نطنز بوده است.
 
اکنون همان اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی مذهبی و مرتجع بازاری
به مجری مجبور وصایای همان انقلاب سفید منفور مبدل شده است.
جامعه
اکنون
کاپیتالیستی تر از زمان خاندان پهلوی است.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر