هوشنگ ابتهاج
(تهران، ۲۷ خرداد ۱۳۵۸)
از مجموعه «یادگار خون سرو»
کیوان ستاره بود:
با نور زندگی میکرد
با نور درگذشت.
او در میان مردمک چشم ما نشست
تا این ودیعه را
روزی به صبحدم بسپاریم.
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
صوفیان رقصکنان ساغرِ شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند
کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند
پایان
ودیعه
یکی از زیرمفاهیم امانت است.
یعنی
اگر مفهوم عام امانت را بسط و تعمیم دهیم، به مفهوم خاص ودیعه و امثالهم می رسیم.
به همان سان که اگر مفهوم عام درخت را بسط و تعمیم دهیم،
به مفهوم خاص سرو و امثالهم می رسیم.
آسمان با سکنه اش از ملائکه تا اجنه و ارواح
عاجز از قبول امانت بوده است.
در نتیجه، قرعه کشیده اند و به خواجه شیراز (رفیق تیمور لنگ، شفیع روز جزا) سپرده اند.
او در میان مردمک چشم ما نشست
تا این ودیعه را
روزی به صبحدم بسپاریم.
کیوان هم در میان مردمک چشم توده ای ها نشسته است تا ودیعه را به صبحدم برسانند.
سایه،
آگاهانه و یا ناخودآگاه
در سنت برتولت برشت (همرزم و همسنگر سایه)
تاریخ جامعه طبقاتی را در مد نظر دارد:
«دو هزار سال است که آژیری در دهلیز تو در توی جامعه طبقاتی
طنین افکنده است:
وضع نمی تواند و نباید بدین شکل ادامه یابد.»
(نقل به مضمون)
محتوا و معنای ودیعه در این شعر سایه،
پایان دادن به جامعه طبقاتی است.
این ودیعه را نسل های متمادی انقلابیون در مقیاس جهانی
داوطلبانه تقبل کرده اند
و
نسل به نسل، دست به دست داده اند تا بالاخره به صبحدم رسانده شود و جامعه برابران و خواهران و برادران تشکیل یابد.
مرتضی کیوان و صدها تن از یاران
حاملین داوطلب این ودیعه بوده اند که در این راه پر رهرو و پر رد پا به خاک افتاده اند.
اگر این تصور و تحلیل سایه،
شاهکار نیست، پس چیست؟
این غزل خواجه باید مستقلا تحلیل شود.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر