میم حجری
کارل مارکس
«هجدهم برومر لوئی بناپارت»
«بار سنت همه ی نسل های گذشته با تمامی وزنش
بر مغز زندگان سنگینی می کند.
و حتی هنگامی که این زندگان گویی بر آن می شوند تا وجود خود و چیزها را به نحوی انقلابی دگرگون کنند و چیزی یکسره نو بیافرینند،
درست در همین دوره های بحران انقلابی
است
که
با ترس و لرز از ارواح گذشته مدد می طلبند.
نام هایشان را به عاریت می گیرند
و
شعارها و لباس های شان را،
تا در این ظاهر آراسته و درخور احترام
و
با این زبان عاریتی،
بر صحنه ی جدید تاریخی ظاهر شوند.
انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم
چکامه ی خود را از گذشته نمی تواند بگیرد.
این چکامه (قصیده) را فقط از آینده می توان گرفت.
این انقلاب تا همه ی خرافات گذشته را نروبد و نابود نکند،
قادر نیست به کار خویش بپردازد.
انقلاب های پیشین به یادآوری خاطره های تاریخی جهان
از آن رو نیاز داشتند تا محتوای واقعی خویش را بر خود بپوشانند.
انقلاب قرن نوزدهمی به این گونه یادآوری ها نیازی ندارد و باید بگذارد مردگان مرده های خود را دفن کنند تا خود به محتوای خویش بپردازد.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر