تحلیلی
از
میمحا نجار
مادر
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
۱
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
معنی تحت اللفظی:
مادر
با
نهادن لبخند بر لبان غنچه گونه من،
موجب شکوفایی آن (غنچه لب های من)
گشت.
محتوای این بیت شعر ایرج میرزا
مسخره تر از محتوای ابیات خرافی قبلی است.
شاهزاده قاجار
از
فرط خریت
واکنش های طبیعی و غریزی کودک
را
اکتسابی
(آموختنی)
جا می زند.
بدون لبخندآموزی مادر
انگار
بنی ادم
قادر به تبسم نخواهد بود.
نصرت الله نوح
همین زباله خرافی ایرج میرزا
را
با
آب و تاب
می خواند
و
احدی
حتی
یافت نمی شود
که
اعتراضی داشته باشد.
ایرانی جماعت
دیری
است
که
توان تفکر
را
از
دست
داده اند
و
فقط
عرعر
برای شان
باقی مانده است.
ایرج میرزا
فراموش کرده،
بگوید
که
مادر
غلعلکش داده است
و
قهقاه خنده سر دادن
به
کودک
آموخته است.
۲
پس
هستی من
ز هستی او
ست
تا
هستم و هست
دارمش
دوست
پس
هستی من
ز هستی او
ست
تا
هستم و هست
دارمش
دوست
این بیت آخر این زباله فئودالی
ضمنا
استنتاج نهایی از خرافه های بند تنبانی
است:
چون
مادر به کودک
پستان به دهان گرفتن،
خفتن،
راه رفتن،
گفتن،
لبخند زدن
یاد داده،
بنابرین هستی کودک وابسته به هستی مادر است.
ایرج میرزا
خیلی از شق القمرهای دیگر
از
قبیل تنفس و سرفه و عطسه و آه و آروغ و کردوکارهای بی تربیتی دیگر
را
فراموش کرده
که
به
مادر بدبخت نسبت دهد.
ضمنا
فراموش کرده
به
پدر بدبخت
هم
اشاره ای بکند.
چون
بدون شق القمر پدر
مادر نمی توانست،
آبستن شود و بچه بزاید.
جالب تر از همه
نتیجه گیری فئودالی از نتیجه اول
است:
چون
هستی کودک وابسته به هستی مادر است،
پس
کودک
تا
هست
دوستدار مادراست.
البته
تا زمانی که مادر هم هست.
اگر مادر بمیرد،
کودک دیگر قید دوست داشتنش را می زند.
۳
تا
هستم و هست
دارمش
دوست
هستم و هست
دارمش
دوست
آنچه
که
ایرج میرزا
نمی داند،
همان حقیقت امر دیالک تیکی است
که
کریم می دانست.
آنهم ۱۲۰۰ سال قبل از تولد ایرج میرزا.
زنان تان و فرزندان تان
دشمنان شما
هستند.
عشق
همیشه
یک طرفه
است.
فرزند
طبیعتا و غریزتا
نافی دیالک تیکی مادر و پدر خویش
است.
فرزندی
که
مادر و یا پدرش
را
دوست بدارد،
یا
ناتنی
است
و
یا
ناخلف
است.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر