فصل ششم
وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی
آلمان
فصل ششم
بخش چهارم
ادامه
۲۴
· مطالبه فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان در زمینه
تحول راسیونال جامعه، به همین دلیل در قاموس هربرت مارکوزه به ناچار، به نفی نظری
صرف آن منتهی می شود.
۲۵
· اگر تزهای هربرت مارکوزه را جدی بگیریم و آنها
را با واقعیت کاپیتالیستی عصر حاضر مورد مواجهه قرار دهیم، بی کمترین تردید، فرم
آنارشیسم تئوریکی و تاکتیکی به خود خواهند گرفت.
۲۶
· برای اینکه در تزهای هربرت مارکوزه، اثری از فرم
های مشخص مبارزه طبقاتی در دوران کنونی یافت نمی شود.
۲۷
· استدلال هربرت مارکوزه مبتنی است بر شناخت غلط
از ماهیت دوران کنونی، شناخت غلط از ساختار طبقاتی دوران کنونی و شناخت غلط از تضاد
اصلی تاریخی ـ جامعه ای دوران کنونی:
· دورانی که دوران گذار از کاپیتالیسم به
سوسیالیسم است.
۲۸
· هربرت مارکوزه، واقعیت سوسیالیستی زمان ما را نه
به مثابه روندی تاریخی، بلکه به مثابه ایدئال اوتوپی ترانسندنتال (ماورای تجربی)
مورد سنجش قرار می دهد.
۲۹
· در نتیجه، هربرت مارکوزه، معارف روی هم رفته
درست راجع به کاپیتالیسم معاصر را و فرم های فکری آن را به واقعیت جامعه
سوسیالیستی منتقل می کند و نیروی اصلی روند تاریخی ایام ما را، یعنی طبقه کارگر را
به مثابه گشتاوری (ممانی) از تحول و تقویم (قوام بخشی) بورژوایی حیات قلمداد می
کند.
۳۰
· هربرت مارکوزه عاجز از شناخت این حقیقت امر است
که خرد فراخوانده شده در سنت مترقی تفکر کلاسیک بورژوایی، فقط آنجا گام بر عرصه
وجود نهاده است و فقط آنجا می توانست گام بر عرصه وجود نهد، که نفی آن و غلبه مثبت
بر آن، یعنی مارکسیسم با طبقه کارگر ذوب شده و در هیئت حزب مارکسیستی ـ لنینیستی به
وحدت رسیده است و بدین طریق به کلید غلبه بر جامعه بورژوایی و تشکیل جامعه نوین
سوسیالیستی مبدل شده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر