رباله نون
حریفه شریفه
آزادی
یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت
بتونی زندگی
کنی
و
در عین حال به حقوق دیگران هم آسیب نزنی.
کسی هم مدام توی سرت نزنه
که
به
خاطر مسلمان بودن
نباید این کارو بکنی یا نکنی.
اینکه اگر کسی از کاری
که شما انجامش میدهی
خوشش نیاد
حق نداره
بهت توهین کنه
و
خودش رو محق
بدونه
که ارشادت کنه.
آزادی یعنی اینکه نخوای به زور بری به بهشتی
که
خودشون هم بهش اعتقادی ندارند.
آزادی مفهوم وسیعی داره
که
نمیشه تو چند خط گفت.
پایان
۱
آزادی
یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت
بتونی زندگی
کنی
و
در عین حال به حقوق دیگران هم آسیب نزنی.
همان طور
که
در
بخش پیشین این بحث ذکر شد،
تعیین کننده ی حدود و ثغور آزادی توده
طبقه حاکمه
است.
دولت
است
که
چماق سرکوب و حافظ وضع موجود و مدافع منافع اساسی طبقه حاکمه
است.
کسی
که
طالب آزادی
است،
اگر
ریگی به کفش نداشته باشد،
اگر
عوامفریب نباشد،
چاره ای جز طلب تعویض طبقه حاکمه
(چاره جز انقلاب)
ندارد.
واداشتن طبقه حاکمه به عقب نشینی از این سنگر و یا آن سنگر
تعیین کننده
نیست.
عقب نشینی امروز طبقه حاکمه
از
سنگری
پیشروی فردای او
از در
سنگری دیگر
می تواند باشد.
گام واقعی پیش در طلب آزادی
عبارت است
از
تعویض فرماسیون اقتصادی حاکم
یعنی
انقلاب اجتماعی.
۲
در عین حال به حقوق دیگران هم آسیب نزنی.
آزادی
یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت
بتونی زندگی
کنی
و
منظور حریفه شریف
از
زندگی طبق فطرت و غریزه و استعدادهای خود
چیست؟
زندگی طبق فطرت و غریزه و استعدادهای خود
مگر
زندگی جانوران از حشرات تا حیوانات
نیست؟
مگر
جانوران
که
طبق فطرت و غریزه و استعدادهای خود
زندگی می کندد،
آزاد
هستند؟
مگر
پیش شرط کسب آزادی
خروج از جانوریت نیست؟
مگر
خر
می تواند
خر
باشد
و
مختار
باشد؟
مادر
مادر
کودکان
در
مدارس طویله جمکران
چه می آموزند؟
۳
آزادی
یعنی اینکه شما طبق فطرت و غریزه و استعداد های خودت
بتونی زندگی
کنی
و
حتی
جانوران
در
جنگل و بر و بیابان
نمی توانند
طبق فطرت و غریزه و استعدادهای خود
زندگی کندد،
چه رسد
به
آدمیان در جامعه.
حریفه شریفه
یا
انگل و مفتخور و علاف
است
و
یا
مغز خر خورده است.
چون
هنوز
نمی داند
که
هر لقمه نان و هر جرعه آب
از
کام اژدهایی
بدر کشیده می شود.
هر خانه و کارخانه و کارگاه
به
کشتارگاه
شباهت دارد.
آدمیان
برای درآوردن لقمه نان از کام اژدها (طبقه حاکمه مقتدر تا دندان مسلح به همه تسلیحات)
فقط
جسم خود
را
نیروی جسمانی خود
را
به
عنوان کالا
نمی فروشند.
بلکه
ضمنا
روح خود
را
عزت و اعتبار و غرور خود
را
شخصیت و هویت خود
را
می فروشند.
جنده واره
می شوند.
کسی
نمی تواند
بسان جانوران
طبق فطرت و غریزه و استعدادهای خود
زندگی کند.
حسن نیت
پرهیز از رساندن آسیب به همنوعان
به
طرز اوتوماتیک
به
معنی آسیب ندیدن از این و آن نیست.
غفلتی
همان
و
خانه خرابی
همان.
زندگی
جنگ است
جانا
بهر جنگ آماده شو.
تنازع بقا
ملک الشعرای بهار
ویرایش:
زندگی جنگ است
جانا
بهر جنگ
آماده شو
جانا
بهر جنگ
آماده شو
نیست هنگام تامل
بیدرنگ
آماده شو
بیدرنگ
آماده شو
در ره ناموس ملک وملت وخویش و تبار
با نشاط شیر و با عزم پلنگ
آماده شو
آماده شو
بهرکام دوستان و بهر طبع دشمنان
در مقام خویش،
چون شهد و شرنگ
آماده شو
چون شهد و شرنگ
آماده شو
همچو شیر سخت دندان یا عقاب تیز چنگ
تا مراد خویش را آری به چنگ،
آماده شو
آماده شو
تارود صیت خوشت هرسو،
چو سرو
آزاده باش
چو سرو
آزاده باش
تا رسد آوازهات هر کو،
چو چنگ آماده شو
چو چنگ آماده شو
علم
یکتا گوهر است وکاهلی کام نهنگ
یکتا گوهر است وکاهلی کام نهنگ
تا بری این گوهر ازکام نهنگ
آماده شو
آماده شو
حاصل فرهنگ
جز مهر و محبت هیچ نیست
جز مهر و محبت هیچ نیست
تا از این فرهنگ یابی فر و هنگ
آماد شو
آماد شو
خشم و شهوت پالهنگ (افسار) گردن آزادگی است
تا ز گردن بفکنی این پالهنگ
آماده شو
آماده شو
پاکدامن باش و ایمن، ورنه با سرکوب دهر
چون قمیص شوخگن (پیراهن چرکین)
بهر گدنگ
آماده شو
بهر گدنگ
آماده شو
چون جوانمردان به یکرنگی مثل شو درجهان
ورنه بهر دیدن صد ریو و رنگ
آماده شو
آماده شو
گر به گیتی علم و دانش را نجستی رنگ رنگ
تیره بختی را به گیتی رنگ رنگ
آماده شو
آماده شو
ای پسرکسب هنرکن تا که نامآور شوی
ور بماندی از هنرها
بهر ننگ
آماده شو
بهر ننگ
آماده شو
خیز و با ورزش برآر این کسوت زرد از بدن
ورنه چون شلتوک مسکین (شالی برنج)
بهر دنگ
آمادهشو
بهر دنگ
آمادهشو
گر نکردی بازوی خود را به ورزش
همچو سنگ
ای بلورین ساق و ساعد،
بهر سنگ
آماده شو
بهر سنگ
آماده شو
ور تن ورزنده ات را ورزش جان یار نیست
چون ستوران از پی افسار و تنگ
آماده شو
آماده شو
کر تنت بی کار و جان بیورز و دل بیعشق ماند
همچومسکینان
به فقر و چرس (چرخشت) و بنگ
آماده شو
به فقر و چرس (چرخشت) و بنگ
آماده شو
رستی ار با رهروان رفتی و گرماندی به جای
سنگلاخ عمر را با پای لنگ
آماده شو
آماده شو
با ریاضت میتوان ز آیینهٔ جان برد
زنگ
زنگ
تا رود یکسر از این آئینه زنگ
آماده شو
آماده شو
نیست ممکن پاس کشور
بی کتاب و بیتفنگ
بی کتاب و بیتفنگ
بهر کشور با کتاب و با تفنگ
آماده شو
آماده شو
دهر
در
هرکار کردی
می زند زنگ خطر
در
هرکار کردی
می زند زنگ خطر
پیش از آن کآید به گوشت بانک زنگ
آماده شو
آماده شو
تا رسی از راستکاری با سر مقصود خویش
زیر این چرخ مقوس (طاق مانند)
چون خدنگ
آماده شو
چون خدنگ
آماده شو
ساز
چوگانی
ز رسم مشرق و علم فرنگ
چوگانی
ز رسم مشرق و علم فرنگ
پس برای بردن گوی از فرنگ
آماده شو
آماده شو
این بنا آماده شد بهر تو با این ارج و سنگ
هم تو بهر این بنا با ارج و سنگ
آماده شو
آماده شو
اینک این میدان ورزش، عرصهٔ علم و هنر
شیر مردا با غریو و با غرنگ (غرش و خروش و فریاد)
آماده شو
آماده شو
سال تاریخ بنا
را
زد رقم کلک بهار
را
زد رقم کلک بهار
زندگی جنگ است
جانا
بهر جنگ
آماده شو
جانا
بهر جنگ
آماده شو
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفعقب نشینی امروز طبقه حاکمه
از
سنگری
پیشروی فردای او
از
سنگری دیگر
می تواند باشد.
گام واقعی به پیش در طلب آزادی
عبارت است
از
تعویض فرماسیون اقتصادی حاکم
یعنی
انقلاب اجتماعی.
حریفه شریفه