احمد شاملو
تحلیلی
از
ربابه نون
تکرار...
از
آیدا در آینه
(۲۵ اسفندِ ۱۳۴۱)
۱
جنگلِ آینهها به هم در شکست
و
رسولانی خسته بر این پهنهی نومید فرود آمدند
که کتابِ رسالتِشان
جز سیاههی آن نامها (فهرست و لیست اسامی) نبود
که شهادت را
در سرگذشتِ خویش
مکرر کرده بودند.
معنی تحت اللفظی:
جنگل آیینه ها در هم شکست
و
پیام آوران خسته ای
بر
سرزمین یأس
نازل شدند
که
کتاب رسالت شان
از
لیست اسامی نسل اندر نسل شهیدان
تشکیل یافته بود.
ما
این شعر شاملو
را
از نو تحلیل می کنیم.
چون
از
تحلیل قبلی
راضی نیستیم.
سؤال
این
است
که
رسولان خسته
کیانند؟
۲
با دستانِ سوخته
غبار از چهرهی خورشید سترده بودند
تا
رخسارهی جلادانِ خود را در آینههای خاطره بازشناسند.
معنی تحت اللفظی:
پیام آوران خسته
چهره خورشید
را
گردگیری کرده بودند
(یعنی اکنون گردگیری نمی کنند،
بلکه در زمان ماضی گردگیری کرده بودند)
تا
سرزمین یأس
(که تاریک است و تاریک بوده است)
روشن شود
و
آنها
بتوانند در آیینه های خاطره خود
روی جلادان خود
را
ببینند
و
آنها را بازشناسند.
سؤال این است
که
پیام آوران خسته
از
کجا بر پهنه نومید فرود آمده اند؟
دستان پیام آوران خسته
سوخته اند.
۳
با دستانِ سوخته
غبار از چهرهی خورشید سترده بودند
تا
دریابند که جلادانِ ایشان، همه آن پای در زنجیرانند
که قیامِ درخون تپیدهی اینان
چنان چون سرودی در چشماندازِ آزادیِ آنان رُسته بود،
معنی تحت اللفظی:
پیام آوران خسته
چهره خورشید
را
گرد گیری کرده بودند
تا
دریابند
که
جلادان شان در ماضی
(جلادان ایشان که در ماضی اعدام شده بوده اند.)
توده پای در بند بوده اند.
توده ای
که
قیام در خون خفته اینان (قیام پیام آوران خسته در ماضی)
به
خاطر رهایش آن (توده پای در بند)
بوده بود.
توده پای در زنجیر
منجیان خود
را
اعدام کرده بود.
در
قاموس شاعر
دیالک تیک منجی و ناجی
(سوبژکت و اوبژکت)
به
شکل دیالک تیک قربانی و جلاد (رسول و توده) بسط می یاید.
۴
همه آن پای در زنجیرانند
که،
اینک
بنگرید
تا چگونه
بیایمان و بیسرود
زندانِ خود و اینان را دوستاقبانی میکنند،
بنگرید!
بنگرید!
معنی تحت اللفظی:
توده پا در زنجیری
که
اکنون
بدون ایمان و بدون سرود
زندانبان خود و پیام آوران خسته
اند.
اکنون
منظور شاعر
روشن می شود:
توده پای در زنجیر زندانبان رسولان خسته
است
و
چون خود توده
پای در زنجیر
دارد،
بنابرین
زندانبان خویشتن خویش
نیز
است.
پیام آوران خسته تازه از راه رسیده،
ارواح شهیدان هستند.
ارواحی
که
خاطرات خود
را
مرور می کنند
و
جلادان شان
یعنی
توده پای در زنجیر
را
بازمی شناسند.
۵
جنگلِ آینهها به هم درشکست
و
رسولانی خسته بر گسترهی تاریک فرود آمدند
که فریادِ دردِ ایشان
به هنگامی که شکنجه بر قالبِشان پوست میدرید
چنین بود:
«کتابِ رسالتِ ما محبت است و زیبایی است
تا بلبلهای بوسه
بر شاخِ ارغوان بسرایند.
شوربختان را نیکفرجام
بردگان را آزاد و
نومیدان را امیدوار خواستهایم
تا تبارِ یزدانیِ انسان
سلطنتِ جاویدانش را
بر قلمروِ خاک
بازیابد.
کتابِ رسالتِ ما محبت است و زیبایی است
تا زهدانِ خاک
از تخمهی کین
بار نبندد.»
معنی تحت اللفظی:
رسولان خسته
بر
گستره تاریک
فرود می آیند
و
در
مرور خاطرات خویش
(پس از گردگیری از شیشه چراغ خورشید)
به
یاد می آورند
که
محتوای فریاد دردشان
به
هنگام شکنجه شدن
(شکنجه ای که به پوست کندن از قلب آدمی شباهت داشت)
به
شرح زیر بوده است:
«برنامه ما
اشاعه محبت و زیبایی است.
جامعه ای ایدئال ما
جامعه داد و ستد بوسه میان اعضای آن است.
هدف ما
خوشبخت سازی بدبختان
آزاد سازی بردگان
و
امیدوار سازی نومیدان
است
تا
تبار یزدانی انسان
برای ابد سلطنت کند
و
در
رحم زمین
نطفه کین
بسته نشود.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر