پاراگرافی
از
نامه ی چه گوارا
به
سردبیر هفته نامه «مارچا»
که
در
اوروگوئه چاپ می شد:
«در
مورد ما این اصل جا افتاده است
که
فرزندان ما
باید
همان چیزهائی را داشته
باشند که فرزندان مردم عادی دارند
و
اگر
مردم عادی
چیزی
را
ندارند
لازم
نیست
که
فرزندان ما داشته باشند.
این مساله را خانواده های ما باید بفهمند
و
برای آن مبارزه کنند،
انقلاب
را
انسان ها به انجام می رسانند
و
انسان
باید
روحیه انقلابی اش
را
هر روز
صیقل بدهد.»
با
سپاس
از
علی پاشایی
تحلیل
از
یدالله سلطان پور
۱
«در
مورد ما این اصل جا افتاده است
که
فرزندان ما
باید
همان چیزهائی را داشته
باشند که فرزندان مردم عادی دارند
و
اگر
مردم عادی
چیزی
را
ندارند
لازم
نیست
که
فرزندان ما داشته باشند.
منظور چه گوارا
از
«ما»
اعضای هیئت حاکمه
در
کشور کوبا
ست.
سؤال
این
است
که
چرا
چه گوارا
از
کیسه خلیفه
(فرزندان خود)
بذل و بخشش می کند
و
نه
از
کیسه خود و یاران؟
چرا
نمی گوید،
هر چه توده ندارد،
مش فیدل و امثالهم هم نباید داشته باشند؟
تق و لقی این شعار چه گوارا
از
همین نکته
آشکار می گردد.
اعضای هیئت حاکمه
نمی توانند
سطح رفاهی بالاتر از طبقه حاکمه نداشته باشند.
فیدل نماینده توده (طبقه حاکمه کوبا) ست
و
باید
از
رفاه به مراتب، بیشتری برخوردار باشد.
توده زحمتکش کوبا
شاید
کفش و جوراب و کت و شلوار
جمع و جوری
نداشته باشد.
رهبر کشور
که
نمی تواند و نباید
پابرهنه
باشد.
خود توده کوبا
هم
جز این انتظاری ندارد.
۲
«در
مورد ما این اصل جا افتاده است
که
فرزندان ما
باید
همان چیزهائی را داشته
باشند که فرزندان مردم عادی دارند
و
اگر
مردم عادی
چیزی
را
ندارند
لازم
نیست
که
فرزندان ما داشته باشند.
علاوه بر این،
جامعه کوبا
اگر خیلی رشد کند،
وارد فرماسیون اقتصادی سوسیالیسم خواهد شد.
در جامعه سوسیالیستی
همه بسته به استعداد خود کار می کنند و به اندازه کار خود حقوق می گیرند.
طبیعی است
که
فرزندان اعضای هیئت حاکمه
از
رفاه بیشتری برخوردار باشند.
فقر و بیماری فرزندان
می تواند
مانعی
در
انجام وظایف حزبی و ملی آنها باشد.
مثال:
ارسال پسر استالین به جبهه جنگ با فاشیسم،
خریت و خطای بزرگی بوده است.
استالین
هر چه باشد و هر که باشد،
آدم
است.
به همین دلیل
مرگ فرزند و اسارت او
می تواند
جسم و فکر و روح و روان
او
را
مختل کند
و
از
اداره راسیونال و ناتورال جامعه
باز دارد.
در کتاب «جنگ شکر در کوبا»
مثال دیگری
در
رابطه با خود کاسترو
ذکر شده است:
کاسترو
برای نظارت بر وضع روستایی
به
آنجا
می رود.
زنی
با
خشم و پرخاش
می پرسد:
چرا
مواظب امنیت خودت نیستی.
مگر نمی دانی که دشمنان مردم
در صدد ترور تو هستند؟
۳
«در
مورد ما این اصل جا افتاده است
که
فرزندان ما
باید
همان چیزهائی را داشته
باشند که فرزندان مردم عادی دارند
و
اگر
مردم عادی
چیزی
را
ندارند
لازم
نیست
که
فرزندان ما داشته باشند.
در این جمله چه گوارا
طرز تفکر فرمالیستی و سوبژکتیویستی او
تبیین می یابد،
طرز تفکری
که
با
مائوئیسم و آنارشیسم
خویشاوند
است.
روح کلام چه گوارا
تقسیم فقر به تساوی
(فلسفه فقر پرودون)
است.
چنین نگرشی با روح مارکسیسم
در
تضاد
است.
فیلمی
در
زمان شاه
نشان داده شد
که
مربوط به زندگی شخصیت های انقلابی مشروطیت بود.
یکی
از
این
شخصیت ها
حیدر عموغلی
بود.
حیدر عموغلی با چه گوارای آذربایجان
برای صرف ناهار
وارد رستورانی می شود
و
حیدر
چلوکباب
سفارش می دهد.
چه گوارا
می گوید:
شرم انگیز است
ما
داریم چلو کباب می خوریم
در
حالیکه
توده نان و پنیر هم برای خوردن پیدا نمی کند.
حیدر
جواب دندان شکن
به
چه گوارا
می دهد:
حالا
اگر
ما
نان و پنیر بخوریم
مسئله حل می شود؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر