شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و
یا ۱۲۹۱)
حکایت اول
(دکتر
حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)
۱
نیاید به نزدیک دانا، پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
معنی تحت اللفظی:
در
قاموس علما
خواب شبان به هنگام هجوم گرگ بر گله
مصلحت نیست.
سؤال
سعدی
در این بیت شعر،
جامعه ـ تئوری خود
را
به
صورت تثلیث «ش ـ گ ـ گ
»
فرمولبندی می کند
و
شبان
را
موظف به بیداری و محافظت گله از گزند گرگ
می داند.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
جامعه ـ تئوری خود
را
به
صورت تثلیث «شبان ـ گرگ
ـ گله»
فرمولبندی می کند
و
شبان
را
موظف به بیداری و محافظت گله از گزند گرگ
می داند.
۲
سعدی
باید
برای
تدوین این تئوری سال های متمادی اندیشیده باشد.
رهسپاری بی امان در صحاری
شرق،
فرصت خوبی برای تفکر و
تولید اندیشه ها ست.
پشت سر سطر سطر نوشته های سعدی،
تفکر تئوریکی پرمشقت، طولانی و مستمری
قرار
دارد.
کلام سعدی
را
نباید
بطور سرسری
خواند و گذشت.
چنین کاری نه تنها به معنی
بی حرمتی نسبت به زحمات این خردمند بی همانند خواهد بود،
بلکه به
عدم درک چند و چون توسعه تاریخی تفکر اجتماعی او
منجرخواهد شد.
افکار سعدی را باید با توسل
به فوت و فن تفکر مفهومی،
از
سکوی اکنون
مورد بررسی دیالک تیکی ـ ماتریالیستی قرار داد،
هم
برای
آشنائی با اندیشه های رایج در زمان او
و
هم
برای
توضیح و تصحیح آنها.
۳
نیاید به نزدیک دانا، پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
مفاهیمی
که
سعدی در این بیت شعر به کار
می برد،
به شرح زیرند:
«شبان»
«گوسفند»
«گرگ».
در
جامعه ـ تئوری سعدی،
پادشاه
نقش شبان
را
به عهده دارد
توده های
زحمتکش،
نقش گوسفند
را
و
عمال دربار، خوانین بیگانه، راهزنان و غیره
نقش گرگ
را
ایفا می کنند.
۴
نیاید به نزدیک دانا، پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
شبان،
اصولا صاحب
گله نیست،
قابل عزل و نصب است،
وظیفه
پرستاری، حفاظت، تغذیه و پرورش گله را
به
ازای
مزدی که دریافت می کند
(مالیات و باج و خراج و غیره)
به عهده دارد.
گله گوسفند،
از
افراد بی شعور و بی تمیز تشکیل می یابد،
که
تنها زیر
فرمان شبان دگنگ به دست
می تواند هدایت و رهبری شود.
گرگ
وظیفه دریدن گله را به عهده دارد
و
باید
توسط شبان کنترل شود.
۵
نیاید به نزدیک دانا، پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
اکنون
سعدی باید به پرسش زیر پاسخ
دهد :
شبان را چه مرجعی عزل و نصب می
کند؟
تجربه زنده زندگی
نشان می
دهد،
که
شبان
بوسیله
صاحبان گله
عزل و نصب می شود.
از این رو قبل از مراجعه به
سعدی،
می توان گفت
که
پادشاه گمارده طبقه اشراف بنده دار و فئودال
(طبقه حاکمه)
است
و
خود
یکی از آنها ست،
که مالک توده های رعیت،
بنده های زرخرید و غلامان حلقه بگوش اند.
به عبارت دیگر،
پادشاه نماینده طبقه حاکمه
است.
گرگ های داخلی و خارجی،
قانونی و غیرقانونی
تحت عناوین مختلف
به
گرفتن
بهره مالکانه، باج و خراج و مالیات و غیره و غارت و چپاول ثروت مردم
مشغولند،
که
باید
توسط
پادشاه کنترل، تهدید و مهار شوند.
ستم اجتماعی در جامعه
فئودالی و مرزبندی های طبقاتی
نه
مستور و
پوشیده،
بلکه آشکار و عریان اند.
همه می دانند که پادشاه در
عین حال فئودال بزرگی است
و
طرفدار و حافظ نظام اجتماعی فئودالی است.
اما
سعدی
با این حال،
به سرپوش نهادن بر حقایق آشکار می پردازد
و
حتی
آنها را وارونه و معکوس جلوه می دهد.
علت این امر،
احتمالا در این است که با توسل به سرنیزه صرف
نمی توان با خیال راحت و برای مدتی مدید حکومت
کرد.
منظور از ضرب المثل زیر نیز
همین است:
با «سرنیزه» می
توان حکومت کرد،
ولی
بر
سر «نیزه»
نمی توان نشست.
طبقه حاکم باید علاوه بر نهادن غل و
زنجیر و یوغ بردست و پا و گرده بنده ها و رعایا و بعدها پرولتاریا،
بر
شعور (یعنی بر قلب و روح) آنها
نیز
غل و زنجیر و یوغ نهد.
برای اجرای بخش دوم این کار،
به
ایدئولوگ
های طبقاتی
نیاز می
افتد،
به سعدی،
حافظ و امثال آنها.
ایدئولوگ های طبقاتی اشراف
بنده دار، فئودال و دربار
در
دو جبهه اصلی زیر
وارد نبرد ایدئولوژیکی می شوند:
الف
در
جبهه توجیه ضرورت و حقانیت
ستم اجتماعی بر توده و اثبات تئوریکی و تئولوژیکی
آن
ب
در جبهه مبارزه ایدئولوژیکی
علیه ایدئولوژی ها و ایدئولوگ های طبقات تحت ستم.
اختراع جامعه ـ تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله» از این رو ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر