۱۳۹۷ بهمن ۱, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۴)

  

شین میم شین
 
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.


شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

حکایت اول
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)

شنیدم، که در وقت نزع روان
به هرمز، چنین گفت، نوشیروان

که خاطرنگهدار درویش باش
نه در فکر آسایش خویش باش

نیاساید اندر دیار تو کس،
چو آسایش خویش جوئی و بس

نیاید به نزدیک دانا، پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند

برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیت بود تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان، درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

چو دشمن خر روستائی برد
ملک باج و ده یک، چرا می خورد؟
(ده یک به معنی یک بخش از ده بخش، ظاهرا بهره مالکانه بوده است.)

مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

رعیت درخت است، اگر پروری،
به کام دل دوستان، بر خوری

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن

مکن، تا توانی دل خلق ریش
وگر می کنی، می کنی بیخ خویش

اگر جاده ای بایدت مستقیم
ره پارسایان، امید است و بیم

که بخشایش آرد بر امیدوار
به امید بخشایش کردگار

فراخی در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بینی، رعیت ز شاه

بر آن باش، تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی

خرابی کند مرد شمشیر زن
نه چندان، که دود دل طفل و زن

بد و نیک مردم، چو می بگذرند
همان به که نامت به نیکی برند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر