۱۳۹۶ بهمن ۲۵, چهارشنبه

خواب آب ها از سیاوش کسرایی


آب ها 
خواب مرا می بینند
 
بازوانی پنهان
می کشندم 
(مرا می کشند)
ـ به شتاب ـ

می برندم
(مرا می برند)
 به 
دل وحشت دریای پر آب

با 
چنین دریایی در جان 
خوابم 
(در خواب هستم)
اکنون

موج ها در من و من در موجم
غم لبریز شده
اشک آبم 
(آب متشکل از اشک هستم و یا اشک آب گریان هستم)
اکنون

می شوم 
ماهی و مرجان و صدف
 
می شوم 
مروارید
 
می شوم
 قطره و کف
 
می زنم
 بر 
ساحل

می خورم 
بر 
صخره

روح دریا هستم، سخت خرابم 
اکنون

تا 
از 
این خواب مشوش به در آید، دریا
و 
رها داردم 
(مرا رها دارد، رها کند، مرا)
از جنبش پیوسته خویش،
دست در می کنم 
ـ از هر گوشه ـ
نعره برمی دارم
ـ از بن جان ـ
 
از کران تا به کران در تک و تابم
(در تک و تاب هستم، در دوش و شتاب هستم)
 اکنون
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر