۱۳۹۶ آذر ۲۰, دوشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۳۲)

 
ویرایش و تحلیل
از 
یدالله سلطان پور
 
همپیمان
هوشنگ ابتهاج 
(سایه)

۱ 
تو زندانبانِ من بودی و من زندانی ات،
 امّا
اگر نیکو بیندیشی
 تو 
همزندان من 
بودی
 
 
معنی تحت اللفظی:
رابطه من و تو،
رابطه زندانی با زندانبان
بود.
 
اما
اگر ژرف بیندیشی،
تو
هم
همبند من
بودی.
 
سایه
در
 این بیت غزل،
میان زندانی و زندانبان،
یعنی
میان اوبژکت و سوبژکت،
میان ستمکش و ستمگر،
علامت تساوی 
می گذارد.
 
 
بدین طریق
زن سید علی
 همسلول مریم فیروز 
تلقی می شود.
 
یعنی
سید علی
همسر خود
را
هم
بسان همسر نورالدین کیانوری
به
دست شکنجه گر می سپارد.
 
هیچ دهاتی بی سواد
حتی
به ضرب صد شلاق
میان خر و خرسوار
علامت تساوی نمی گذارد.
 
سؤال
این است 
که
چرا و به چه دلیل
سایه
(و نه فقط سایه)
واقعیت عینی
(رئالیته) 
را
نادیده می گیرد
و
به مراتب، بدتر،
رئالیته
را
با 
ایرئالیته
(ضد واقعیت عینی، وهم، خیال)
جایگزین می سازد؟

۲ 
تو زندانبانِ من بودی و من زندانی ات،
 امّا
اگر نیکو بیندیشی
 تو 
همزندان من 
بودی
 
این تحریف واقعیت عینی 
این فرار از رئالیته و رئالیسم،
این نمایندگی و تبلیغ ایرئالیسم (رئالیسم ستیزی)،
هم
علل معرفتی و بینشی و اسلوبی (متدیکی)
دارد
و
هم
علل عینی و طبقاتی.
 
این 
خطا و خریت 
برای توده بسیار گران تمام شده و تمام می شود.
 
به همین دلیل
باید
ریشه یابی و افشا شود.
 
درد درمان پذیر
این است
که
توده ای کلاسیک بی چون و چرایی
از
 جنس سایه
کمترین خبری از دیالک تیک ماتریالیستی ندارد.
 
سایه
روشنفکر طراز اول این طویله است.
 
سایه
با هر کس قابل مقایسه نیست.
 
 
نمی توان به دلیل بی سوادی 
مثلا 
به 
نورالدین کیانوری
 ایراد گرفت.
 
کیانوری 
رشته معماری (دکترای شهرسازی) خوانده بود.
 
کیانوری 
بر خلاف سایه
با
واژه
  رابطه ارگانیک 
نداشته است.
 
به قول خودش:
«طبری
 با
 ۲۰۰۰ واژه
 می اندیشد.
من
با
۲۰۰ واژه.»
 
کیانوری
بیشک
نمی داند
که
مفاهیم 
(واژه ها)
چه نعمتی اند.
 
سایه
اما
می داند و باید هم بداند.
 
روح سایه
به 
عنوان شاعر
باید 
به
 تسلیحات فکری 
و
از 
آنجمله
به
 مفاهیم
مسلح باشد.
 
بیگانگی سایه با مفاهیم فلسفی،
شرم انگیز
 است.

۳
تو زندانبانِ من بودی و من زندانی ات،
 امّا
اگر نیکو بیندیشی
 تو 
همزندان من 
بودی
 
علامت تساوی گذاشتن میان سوبژکت و اوبژکت،
به معنی تخریب دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت است.
 
میان اوبژکت و سوبژکت،
رابطه دیالک تیکی وجود دارد:
 
یعنی
اوبژکت 
با
 سوبژکت،
هم
در
وحدت
است
و
هم
در
«مبارزه.»
 
هم
در همبایی است
و
هم
در
ستیز.
 
سایه
وحدت میان اوبژکت و سوبژکت (زندانی و زندانبان)
را
مطلق می کند
و
تضاد آندو
را
منکر می شود.
 
این 
کردوکار سایه
کسب و کار اصلی عرفان خردستیز
 است.

کسب و کار عرفان 
به
مثابه مکتبی از سر تا پا خردستیز
انکار فرق و تفاوت و تضاد میان چیزهای مادی و روحی و فکری و روانی 
است:

کسب و کار عرفان
تخریب دیالک تیک عینی هستی
 است.

از
دید ایراسیونالیستی (ضد عقلی) عرفان،
در هستی عینی
وحدت وجود
 حاکم است:
کم ترین فرقی میان خر و خرسوار و خلق و خدا و خربزه و خردل و خرما و خرمالو
وجود ندارد.

۵
تو زندانبانِ من بودی و من زندانی ات،
 امّا
اگر نیکو بیندیشی
 تو 
همزندان من 
بودی
 
سایه
در 
این غزل
حامل گشتاورهای ایراسیونالیستی از عرفان 
و 
پانته ئیسم 
(مکتب فلسفی موسوم به همه خدایی)
است.
 
عرفان
در طویله عیران
در
طول قرون متمادی
عمیقا و وسیعا
 تبلیغ شده است.
 
شعار های اصلی فدائیان فئودالی
مش مسعود احمد زاده
و
مش پرویز دیوانه
«هم استراتژی ـ هم تاکتیک»
و
«رد تئوری بقا»
(تخریب دیالک تیک و دوئالیسم فنا و بقا، حیات و ممات)
به
 لجن ایراسیونالیستی عرفان 
سرشته اند.
 
 
گئورگ لوکاچ
در
اثر مهمی
تحت عنوان «خردستیزی» (تخریب خانه خرد)
که
پژوهشی راجع به فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
است،
بر آن است
که
هر خطا و خریت و خیانت و جنایت
با
تخریب دیالک تیک عینی هستی
شروع می شود.
 
۶
تو زندانبانِ من بودی و من زندانی ات،
 امّا
اگر نیکو بیندیشی
 تو 
همزندان من 
بودی 
 
دلیل مهم دیگر
این
ادعای مطلقا غلط سایه
در
تخریب دیالک دیگری
  است.
 
کدام دیالک تیک؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر