۱۳۹۶ آذر ۲۴, جمعه

شغالی گر و ماهی بلند (۱۳)

 
ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
  
 
قصيده برای انسانِ ماهِ بهمن 
 
۱
و نمی‌دانی 
هنگامی که
گورِ او را از پوستِ خاک و استخوانِ آجُر انباشتی
و 

لبانت به لبخندِ آرامش شکفت
و

 گلویت به انفجارِ خنده‌ ای ترکید،
و 

هنگامی که پنداشتی گوشتِ زندگیِ او را
از استخوان‌ های پیکرش جدا کرده‌ ای
چگونه او طبلِ سُرخِ زندگی‌ اش را به نوا درآورد
در نبضِ زیراب
در قلبِ آبادان
 
شاملو
در این بخش از شعر
بی آنکه روحش حتی باخبر باشد، 
دیالک تیک ساختار ـ عنصر ـ  سیستم
را
به شکل دیالک تیک استخوان های پیکر (اسکلت) و گوشت و پیکر
بسط و تعمیم می دهد.
 
مخاطب شاملو
(رضا شاه)
در این بخش شعر
قصابی تصور و تصویر می شود
و
ارانی
گاوی و یا گوسفندی.

کسب و کار هر قصاب
جدا کردن گوشت از استخوان گاو و گوسفندی است.

۲
و نمی‌دانی 
هنگامی که
گورِ او را از پوستِ خاک و استخوانِ آجُر انباشتی
و 

لبانت به لبخندِ آرامش شکفت
و

 گلویت به انفجارِ خنده‌ ای ترکید،
و 

هنگامی که پنداشتی گوشتِ زندگیِ او را
از استخوان‌ های پیکرش جدا کرده‌ ای
چگونه او طبلِ سُرخِ زندگی‌ اش را به نوا درآورد
در نبضِ زیراب
در قلبِ آبادان
 
  در
تئوری شهادت شاملو و تشیع اصلا حشری،
اگر ارانی زنده مانده بود،
پشیزی نمی ارزید.

نه
زندگی اش
طبل سرخی پیدا می کرد
و
نه
ارانی
آن
را
در نبض زیرآب و قلب آبادان
به
نوا
در می آورد.

پیش شرط شق القمر،
در قاموس فاشیسم و فوندامنتالیسم
مرگ 
است.

پس از پیروزی انقلاب سفید
دفاتر «شعری» منتشر شدند
که
۹۰ در صد واژه های شان 
خون 
بود.

این اجامر مرگ را چنان ایدئالیزه می کردند
که
فرم سعادتی به خود می گرفت.

این بزرگ ترین خدمت حضرات به ارتجاع سیاه بود.

جالبتر
اما
چیز دیگر است:
 
۳
و 
حماسه‌ ی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با سه دهان 

صد دهان 
هزار دهان
با

 سیصد هزار دهان 

جالب تر
این است
که
ارانی
در چشم به هم زدنی
شاعر می شود.

آنهم چه شاعری
که
حماسه توفانی شعرش
را
با
سه دهان
صد دهان
و
هزار دهان
آغاز می کند.

چه اعجازها
که
مرگ
در آستین ندارد:
مردن
همان
شاعر شدن 
همان
حماسه توفانی شعر خود
را
با صدها دهان سر دادن
همان.

این اما به چه معنی است؟

۴
و 
حماسه‌ ی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با سه دهان 

صد دهان 
هزار دهان
با

 سیصد هزار دهان

این بدان معنی است
که
سخن
نه
از
ارانی
بلکه از شخص شخیص الف بامداد است
که
سوار بر امواج خون ارانی اوج می گیرد
و
به ملکوت اعلی می رسد.

۵
و 
حماسه‌ ی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با

 قافیه‌ ی خون
با 

کلمه‌ ی انسان،
با 

کلمه‌ ی انسان 

این
خود الف بامداد است
که
شعرش
 با 
قافیه خون و کلمه انسان انتزاعی است
و
نه
ارانی.

۶
و 
حماسه‌ ی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با

کلمه‌ ی حرکت 
کلمه‌ ی شتاب

حماسه توفانی شعر
با 
کلمه حرکت و شتاب آغاز می شود.

هارت و پورت توخالی.

شاملو
احتمالا
اثر ژرژ پولیتسر
تحت عنوان اصول مقدماتی فلسفه
را
مثل بقیه خوانده
و
مفهوم حرکت
را
به خاطر سپرده
بی آنکه تعریف روشنی از این مقوله فلسفی کسب کرده باشد.

به همین دلیل شتاب را هم به حرکت مکانیکی اضافه کرده است
که
در کتاب های درسی هست.

۷
و 
حماسه‌ ی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با 

مارشِ فردا
که

 راه می‌ رود
  می‌ افتد 

برمی‌ خیزد
  برمی‌ خیزد 

برمی‌ خیزد 
می‌افتد
  برمی‌ خیزد 

برمی‌ خیزد
 
حماسه توفانی شعر ارانی
با
مارش فردا
آغاز می شود.

مارش فردایی
که
هیئت سربازی به خود می گیرد
و
راه می رود و می افتد و می خیزد.

یعنی 
شق القمر می کند.

مارش فردا
(در هیئت سرباز)
به
آوای طبل سرخ زندگی ارانی
رژه می رود
و
ضمنا
مرتب
 می افتد و برمی خیزد.

رژه رفتن مارش
جفنگ محض است.
 
این هنوز چیزی نیست.

۷
و
 به‌ سرعتِ انفجارِ خون در نبض
  گام برمی‌ دارد
 
حماسه توفانی شعر ارانی
چه ها که نمی کند:
به سرعت انفجار خون در نبض گام برمی دارد.

آنهم 
نه به تنهایی،
بلکه 
همراه با مارش فردا.

انفجار خون
قاعدتا
باید در رگ باشد و نه در نبض.

خردستیزی
همین است.

افیون و هرویین
چه اعجاز ها که نمی کند.
 
۸
و 
راه می‌ رود بر تاریخ، 
بر چین
بر 

ایران و یونان
 
حماسه توفانی شعر ارانی
بر تاریخ و چین و ایران و یونان
هم
راه می رود
و
مرتب شق القمر می کند.

الف بامداد
آسمان را به ریسمان می بافد
تا
در
سوگ ارانی
شعری
سرهم بندی کند.

این زباله ها
در همان زمان می بایستی
نقد شوند.

یکی از انتقادات وارده بر پدران ما همین است.

سیاوش و زهری
می توانستند
این جفنگیات را نقد کنند.

ما
به
تحلیل این زباله شاملو
خاتمه می دهیم
تا
نظری بر اشعار دیگر او در رابطه با شهدای حزب توده بیندازیم.

ادامه دارد.
 

۲ نظر: