مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
ای
جوان دیگر مبر از یاد، هرگز آنچه گفت، پیرت
گفت:
«بیش
از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»
·
خیمه نشین پیر به خیمه نشین جوان
در سبک و سنت خواجه شیراز امید می دهد.
·
اما چه امیدی!
·
اخوان تمامی زهر تلخ تمسخر و طعنه
و طنزش را در این جمله ریخته است.
·
برای درک زهر تلخ این تمسخر و طعنه
و طنز اخوان بهتر است که به کل این شعر خواجه شیراز نظر افکنیم:
ز
کوی یار می آید، نسیم باد نوروزی
از
این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
چو
گل گر خرده ای داری، خدا را صرف عشرت کن
که
قارون را غلط ها داد، سودای زر اندوزی
ز
جام گل، دگر بلبل چنان مست می لعل است
که
زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به
صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به
گلزار آی، کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو
امکان خلود، ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال
عیش فرصت دان، به فیروزی و بهروزی
طریق
کام بخشی چیست؟
ترک کام خود کردن
کلاه
سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده
میگویم:
«چو گل از غنچه بیرون آی
«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج
روزی نیست حکم میر نوروزی»
ندانم
نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر
او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
میی
دارم چو جان صافی و صوفی می کند عیبش
خدایا
هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا
شد یار شیرینت، کنون تنها نشین ای شمع
که
حکم آسمان این است، اگر سازی و گر سوزی
به
عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا
ساقی که جاهل را هنی تر (دشوارتر) می رسد
روزی
می
اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که
بخشد جرعه جامت، جهان را ساز نوروزی
نه،
حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز
مدح آصفی خواهد، جهان عیدی و نوروزی
جنابش
(درگاه، آستانه) پارسایان را ست، محراب دل
و دیده
جبینش
صبح خیزان را ست، روز فتح و فیروزی
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
ز
کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از
این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
نسیم باد بهاری از کوچه ی یار می
آید.
·
اگر از این باد حمایت طلب کنی،
چراغ ضمیرت روشن می گردد.
2
چو
گل گر خرده ای داری، خدا را صرف عشرت کن
که
قارون را غلط ها داد سودای زر اندوزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر فرصتی داری، بسان گل، صرف
خوشگذرانی کن.
·
هوا و هوس زر اندوزی قارون را به
منجلاب گمراهی کشاند.
3
ز
جام گل، دگر بلبل چنان مست می لعل است
که
زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
بلبل از نوشیدن شراب لعل جام گل،
چنان مست است که دعوی سلطنت بر چرخ کبود دارد.
4
به
صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به
گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
برو به صحرا تا غبار غم از دامن
بتکانی.
·
برو به گلزار تا از بلبل غزل خوانی
بیاموزی.
5
چو
امکان خلود، ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال
عیش فرصت دان، به فیروزی و بهروزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای دل، چون امکان جاودانه بودن در
این دنیا وجود ندارد، پس در نهایت سعادت و ظفر، در هر فرصتی که به دست آید، خوشگذرانی
کن.
6
طریق
کام بخشی چیست؟
ترک کام خود کردن
کلاه
سروری آن است کز این ترک بردوزی
·
معنی تحت اللفظی:
·
راه کامبخشی به این و آن، صرفنظر
از کام خود جستن است.
·
کلاه سروری را باید از این ترک کام
خود جستن، بدوزی.
7
سخن در پرده
میگویم:
«چو گل از غنچه بیرون آی
«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج
روزی نیست حکم میر نوروزی»
·
معنی تحت اللفظی:
·
بگذار تا بطور غیرمستقیم بگویم:
·
«مثل گل از غنچه بیرون بیا.
·
حکم امیر بهار، بیش از پنج روز،
اعتبار ندارد.»
8
·
منظور خواجه در این بیت غزل، کوتاه
بودن ایام خوشی است.
·
این بدان معنی است که ایام ناخوشی
دراز است.
·
حالا نظری بر سخن پیر خیمه نشین
بیندازیم:
ای
جوان دیگر مبر از یاد، هرگز آنچه گفت پیرت،
گفت:
«بیش
از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»
·
خیمه نشین پیر از فرط حواس پرتی،
به جای دل دادن و امید دادن به جوان بی تاب و طاقت خیمه نشین، با این بیت، بقایای
بی رمق امید را در دل او از بین می برد.
·
انگار خیمه تنگ و تاریک و پریشان
در وسط برهوت، مجلس عیش و عشرت و شادی شاهانه است تا به توصیه خواجه شیراز سیر دل
برقصد و بنوشد و ببوسد و بکوشد و خوش باشد.
·
اگر اخوان آگاهانه این تمسخر و
طعنه و طنز را به کار برده باشد، غول آسا ست.
9
تو
مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
آه،
بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی
اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او) پیغامی
شاید
این باشد همان گردی که دارد مرکب و مردی
آن
گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.»
·
پیر خیمه نشین در این بند شعر،
تصورات و توهمات خود را از منجی موعود برملا می سازد:
·
سکنه این برهوت موسوم به جامعه، در
انتظار مدام ظهور منجی موعودند.
·
انتظار ظهور مرد و مرکب را نباید
تحت اللفظی معنی کرد.
·
در این مفهوم استه تیکی ـ هنری ـ فلسفی
انبوهی از انتظارات و منجیان موعود تجرید یافته است.
10
تو
مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
·
تمام تار و پود زندگی سکنه این
برهوت تحت تابعیت خرافه انتظار است:
·
دهقان متدین، زمین را شخم می زند.
·
شخمی که شخم نیست.
·
چون در تصورات و توهمات او، تعیین
کننده نه شخم، بلکه امداد غیبی است:
·
اگر خدا بخواهد از کاهی، کوهی می
روید و اگر نخواهد، از کوهی، کاهی حتی نمی روید.
·
این فرمی از خرافه انتظار است که
تحت عنوان جزم «مشیت الهی» تبلیغ و ترویج می شود.
11
تو
مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
·
دهقان پس از شخم کشکی و سطحی، بذر
می پاشد.
·
بذری که بذر نیست.
·
مهم هم نیست.
·
چون تعیین کننده نه کمیت و کیفیت
بذر، بلکه مرد و مرکب است.
·
تعیین کننده اراده خدا ست که رزاق
است.
·
بذر، بهانه است.
·
این فرم دیگری از خرافه انتظار است.
12
تو
مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
·
دهقان پس از شخم سطحی و بذرپاشی
بخور ـ نمیر، به جای آبیاری، دست به دعا
برمی دارد.
·
تا رحمت الهی نازل شود و کشتزار
کذائی آبیاری شود.
·
باران هم اگر ببارد و یا نبارد،
مهم نیست.
·
مهم اراده الهی است.
·
زنجیره علی (علت و معلولی) در قاموس سکنه این برهوت، دیری است که گسسته است.
·
تعیین کننده، مرد و مرکب است که در
راه است.
·
تعیین کننده خدای رزاق است که به
فکر رزق و روزی حتی مور و ملخ است.
·
فقط خدا کند که مور و ملخ به مزرعه
ی بی برکت دهقان مؤمن نزند.
13
تو
مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم
·
زنجیرعلی فقط به درد اثبات وجود
خدا می خورد.
·
زنجیر علی شخم و بذر و آب و غیره اعتباری
ندارد.
·
تعیین کننده مرد و مرکبی است که از
هزار سال قبل در راه است و نمی رسد.
·
این خرافه انتظار را می توان در
همه عرصه ها و زمینه های برهوت جامعه شاهد بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر